کلمه جو
صفحه اصلی

fitfully


بطورنامنظم، چنانکه بگیردوول کند، بطورمتلون

انگلیسی به فارسی

متناسب با


انگلیسی به انگلیسی

• irregularly; intermittently; sporadically

جملات نمونه

1. For a while she dozed fitfully.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی چرت و پرت چرت می زد
[ترجمه گوگل]برای مدتی او به اندازه کافی در آغوش گرفت

2. She slept fitfully, disturbed by nightmares.
[ترجمه ترگمان]به طور نامرتب می خوابید و از کابوس آشفته می شد
[ترجمه گوگل]او به آرامی خوابید و با کابوس آشفته شد

3. I dozed fitfully for a few hours.
[ترجمه ترگمان]کم تر از چند ساعت چرت زدم
[ترجمه گوگل]من به مدت چند ساعت به طور مرتب خوابیدم

4. I slept fitfully, dreaming that a rat was softly nuzzling my ear.
[ترجمه ترگمان]به خواب رفتم و خواب دیدم که یک موش به نرمی گوشم را نوازش می کند
[ترجمه گوگل]به آرامی خوابیدم، خوابیدم که یک موش با صدای بلند گوشم را خم کرده بود

5. The local culture they fitfully encountered was a source of bewilderment, even revulsion.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ محلی که آن ها گهگاه با آن روبرو می شدند، منبع حیرت و حتی انزجار بود
[ترجمه گوگل]فرهنگ محلی که با آنها مواجه می شد، ناشی از ناخوشایند و حتی عصبانیت بود

6. I slept fitfully but well enough, disturbed only by the comings and goings of my companions.
[ترجمه ترگمان]من به طور نامرتب اما خوب خوابیدم و فقط از میان رفت و آمد همراهان من ناراحت شد
[ترجمه گوگل]من به آرامی خوابیدم، اما به اندازه کافی به اندازه کافی، فقط با همراهی و رفتاری از همراهانم آشنا شدم

7. My brother, who slept fitfully at home, threw up at school.
[ترجمه ترگمان]برادرم، که گاهی در خانه به سر می برد، در مدرسه بالا می آمد
[ترجمه گوگل]برادر من، که به راحتی در خانه خوابید، در مدرسه پرتاب شد

8. I dozed fitfully until morning, when I awake feeling knackered; my spouse looked worried and ashen in sympathy.
[ترجمه ترگمان]صبح گاهی چرت می زدم، وقتی که احساس خستگی می کنم، همسرم نگران و رنگ پریده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]من تا صبح بیدار شدم، وقتی بیدار شدم احساس غرور میکردم همسر من با همدردی نگرانی و خشمگین شد

9. But as these countries gradually, if fitfully, merge into the global market economy, fewer and fewer such barriers exist.
[ترجمه ترگمان]اما به تدریج که این کشورها به تدریج در اقتصاد بازار جهانی ادغام می شوند، کم تر و کم تر چنین موانعی وجود دارند
[ترجمه گوگل]اما همانطور که این کشورها به تدریج، اگر به راحتی با اقتصاد بازار جهانی ادغام شوند، چنین موانعی وجود دارد

10. Edwin worked fitfully at his menial job of freight clerk, continuing to disappoint his family.
[ترجمه ترگمان]ادوین که در کار پست و پست او کار می کرد، در حالی که سعی می کرد خانواده اش را نا امید کند، کار می کرد
[ترجمه گوگل]ادوین به طور مرتب در کار منحصر به فرد خود از کارمند حمل و نقل کار می کرد و همچنان خانواده اش را ناامید می کرد

11. Moran himself slept fitfully beside their brother.
[ترجمه ترگمان]خود مورن هم در کنار برادرشان خوابیده بود
[ترجمه گوگل]موران خود را در کنار برادر خود نشسته بود

12. I dozed fitfully until dawn.
[ترجمه ترگمان]از صبح تا طلوع صبح چرت زدم
[ترجمه گوگل]من تا زمان صبح بیدار شدم

13. A little fitfully sometimes. This morning, I felt too sick to even get out of bed.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها، بعضی وقت ها امروز صبح، حالم خیلی بد بود که از رختخواب بیرون بیایم
[ترجمه گوگل]کمی گاهی اوقات امروز صبح احساس خستگی میکردم حتی از خواب بیدار شدم

14. Spurts of warm rain blew fitfully against their faces.
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات باران گرمی بر چهره شان می وزید
[ترجمه گوگل]اسپرد باران گرم به طور منظم در برابر چهره های آنها منفجر شد

پیشنهاد کاربران

پی در پی

هرازگاهی

ارام ارام

. E. g
to sleep/​doze ​fitfully

بطور متناوب، گاه به گاه


کلمات دیگر: