کلمه جو
صفحه اصلی

birthright


حقوق ناشی از زاده شدن در خانواده یا شهر یا کشور به خصوصی، حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد

انگلیسی به فارسی

حقوقی که در اثر تولد بشخص تعلق می گیرد


حق اولویت


انگلیسی به انگلیسی

• privilege or right to which a person is entitled by birth
something that is your birthright is something that you feel you have a right to have, simply because you are a human being.

اسم ( noun )
• : تعریف: a right, privilege, or possession, such as property, to which one is entitled by birth.
مشابه: heritage, right

- Liberty is the birthright of every American.
[ترجمه ترگمان] آزادی حق طبیعی هر آمریکایی است
[ترجمه گوگل] آزادی هر فرد آمریکایی است
- an estate that is the birthright of the firstborn son
[ترجمه ترگمان] ملکی که حق طبیعی پسر ارشد است
[ترجمه گوگل] یک املاک است که حق اولویت پسر اولی است

مترادف و متضاد

heritage


Synonyms: inheritance, claim, due, right, legacy, patrimony, bequest, share, primogeniture


جملات نمونه

He thought that free education and health care were birthrights.

او فکر می‌کرد که آموزش و بهداشت رایگان جزو حقوق حقه‌ی اوست.


1. he sold his birthright for a bottle of wine
ارث پدری خود را به خاطر یک بطری شراب بر باد داد.

2. Freedom of speech is every American's birthright.
[ترجمه ترگمان]آزادی بیان هر آمریکایی حق حیات است
[ترجمه گوگل]آزادی بیان هرکدام از اولویت های آمریکایی است

3. Americans see freedom of expression as their birthright.
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها آزادی بیان را به عنوان حق طبیعی خود می بینند
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها آزادی بیان را به عنوان اولین حق خود می بینند

4. The estate is the birthright of the eldest son.
[ترجمه ترگمان]این ملک حق مالکیت پسر ارشد است
[ترجمه گوگل]این اموال، حق زودهنگام پسر بزرگ است

5. Some men see well-paid, powerful jobs as their birthright.
[ترجمه ترگمان]برخی از مردان به خوبی حقوق خود را به عنوان حق طبیعی خود می بینند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردان، مشاغل مستحکم و قدرتمند را به عنوان اولین حق خود می بینند

6. The property is the birthright of the eldest child.
[ترجمه ترگمان]این حق، حق طبیعی فرزند ارشد است
[ترجمه گوگل]اموال اولین حق فرزند بزرگتر است

7. Freedom is the natural birthright of every human.
[ترجمه ترگمان]آزادی، حق طبیعی هر انسانی است
[ترجمه گوگل]آزادی حق طبیعی هر انسان است

8. I expect he found he'd sold his working-class birthright for a mess of Bloomsbury pottage.
[ترجمه ترگمان]من انتظار دارم که او حقوق working را برای یک گند الف pottage فروخته باشد
[ترجمه گوگل]من انتظار داشتم که او براساس قانون زایمان طبقاتی کارخانه خود را برای غرق شدن از گلدان بلومزبری بفروشد

9. The royalties go to Birthright; let's hope they find a way to prevent tragic cot deaths.
[ترجمه ترگمان]حق امتیاز به Birthright می رود؛ به امید این که راهی برای جلوگیری از مرگ و میر tragic پیدا کنند
[ترجمه گوگل]حق امتیاز به تولدتاری میروی بیایید امیدواریم راهی برای جلوگیری از مرگ و میر ناشی از سرسبز بودن پیدا کنیم

10. They have, almost as a birthright, a restless dissatisfaction with the status quo.
[ترجمه ترگمان]آن ها تقریبا به عنوان یک حق طبیعی، نارضایتی بی قراری از وضعیت موجود دارند
[ترجمه گوگل]آنها تقریبا به عنوان یک حق ناشتا، یک نارضایتی بی سر و ته با وضعیت موجود هستند

11. Freedom is our natural birthright.
[ترجمه ترگمان]آزادی طبیعی طبیعی ما است
[ترجمه گوگل]آزادی حق طبیعی ما است

12. Hartwell had handed his birthright on a silver salver to the rescuing white knight.
[ترجمه ترگمان]Hartwell حقوق خود را در یک سینی نقره به نجات شوالیه سفید تحویل داده بود
[ترجمه گوگل]هارتول نخستین قاتل خود را به یک قاتل نقره به شوالیه سفید نجات داد

13. Education is every child's birthright.
[ترجمه ترگمان]تحصیل همه حقوق طبیعی هر کودک است
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش حق تولد هر کودک است

14. His settlement he regarded as his birthright or his freehold.
[ترجمه ترگمان]اسکان او به عنوان حق ذاتی او و ملک اربابی او تلقی می شد
[ترجمه گوگل]او محل سکونت او را به عنوان حق اولویت او و یا مالکیت خود را در نظر گرفته

15. Years later, Cloud became a hermit, declining his birthright as king.
[ترجمه ترگمان]سال ها بعد، ابر به راهبی تبدیل شد و حق ذاتی خود را به عنوان پادشاه کاهش داد
[ترجمه گوگل]چند سال بعد، Cloud تبدیل به خلع سلاح شد، از حقوق اولیه اش به عنوان پادشاه

پیشنهاد کاربران

اولویت، ارجیحت

حق ذاتی

حقوق ذاتی

شرافت

حق ارث


کلمات دیگر: