جدا کردن، از هم باز کردن
come apart
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• collapse, fall down, break down
مترادف و متضاد
break, separate
جملات نمونه
1. My whole life had come apart at the seams.
[ترجمه ترگمان]تمام زندگی من در درزه ای درز و پاره شده بود
[ترجمه گوگل]تمام عمر من از درزها جدا شده بود
[ترجمه گوگل]تمام عمر من از درزها جدا شده بود
2. After the first act, the play begins to come apart at the seams .
[ترجمه ترگمان]بعد از پرده اول، نمایش از هم جدا می شود
[ترجمه گوگل]پس از اولین عمل، این بازی شروع به در هم می آمیزد
[ترجمه گوگل]پس از اولین عمل، این بازی شروع به در هم می آمیزد
3. The leisurewear industry would come apart at the seams, literally, without this indispensable fastening.
[ترجمه ترگمان]صنعت leisurewear بدون این چفت شدگی ناگزیر از هم جدا می شد
[ترجمه گوگل]صنعت صنایع دستی به تنهایی، بدون این تسمه غیرقابل تعویض، در درزها قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]صنعت صنایع دستی به تنهایی، بدون این تسمه غیرقابل تعویض، در درزها قرار می گیرد
4. In fact, the plastic or cloth covering can come apart, exposing the foam padding.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت پوشش پلاستیکی یا پارچه ای می تواند از هم جدا شود و the فوم را در معرض دید قرار دهد
[ترجمه گوگل]در حقیقت، پوشش پلاستیکی و یا پارچه ای می تواند از هم جدا شود، در نتیجه پرده فوم
[ترجمه گوگل]در حقیقت، پوشش پلاستیکی و یا پارچه ای می تواند از هم جدا شود، در نتیجه پرده فوم
5. Airplanes may come apart in flight.
[ترجمه ترگمان]Airplanes ممکن است در پرواز از هم جدا شوند
[ترجمه گوگل]هواپیما ممکن است در پرواز پرواز کند
[ترجمه گوگل]هواپیما ممکن است در پرواز پرواز کند
6. If you sit on that chair it will come apart!
[ترجمه ترگمان]اگر روی این صندلی بنشینید از هم جدا خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر روی صندلی نشسته اید جدا خواهید شد!
[ترجمه گوگل]اگر روی صندلی نشسته اید جدا خواهید شد!
7. Alan Parrish: Stop giving me things that come apart.
[ترجمه ترگمان] به من چیزای دیگه ای نگو که از هم جدا بشن
[ترجمه گوگل]آلن پریش متوقف کردن چیزهایی که از هم جداست
[ترجمه گوگل]آلن پریش متوقف کردن چیزهایی که از هم جداست
8. To open and suddenly come apart from internal pressure.
[ترجمه ترگمان]که باز و ناگهان از فشار داخلی جدا شود
[ترجمه گوگل]برای باز کردن و ناگهانی از فشار داخلی کنار بیایید
[ترجمه گوگل]برای باز کردن و ناگهانی از فشار داخلی کنار بیایید
9. The wheel has come apart again.
[ترجمه ترگمان]چرخ ها دوباره از هم جدا شده اند
[ترجمه گوگل]چرخ دوباره از هم جدا شده است
[ترجمه گوگل]چرخ دوباره از هم جدا شده است
10. Two corners of the large tray can come apart.
[ترجمه ترگمان]دو گوشه آن سینی بزرگ می تواند از هم جدا شود
[ترجمه گوگل]دو گوشه سینی بزرگ می توانند از هم جدا شوند
[ترجمه گوگل]دو گوشه سینی بزرگ می توانند از هم جدا شوند
11. All his nerves seemed to have come apart.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تمام اعصاب او از هم جدا شده است
[ترجمه گوگل]همه اعصابش به نظر می رسید که از هم جدا شده اند
[ترجمه گوگل]همه اعصابش به نظر می رسید که از هم جدا شده اند
12. The pilot reported engine problems, and survivors said they could see the left engine begin to come apart.
[ترجمه ترگمان]خلبان در مورد مشکلات موتور گزارش داد و بازماندگان گفتند که آن ها می توانند ببینند که موتور سمت چپ از هم جدا می شود
[ترجمه گوگل]خلبان مسائل مربوط به موتور را گزارش کرد، و بازماندگان گفتند می توانند ببینند که موتور چپ شروع به جدا شدن می کند
[ترجمه گوگل]خلبان مسائل مربوط به موتور را گزارش کرد، و بازماندگان گفتند می توانند ببینند که موتور چپ شروع به جدا شدن می کند
13. A lack of ascorbic acid leads to a failure to maintain collagen, and the body can actually come apart.
[ترجمه ترگمان]فقدان اسید ascorbic منجر به شکست در حفظ کلاژن می شود و بدن واقعا می تواند از هم جدا شود
[ترجمه گوگل]کمبود اسید آسکوربیک منجر به ناتوانی در حفظ کلاژن می شود و بدن واقعا می تواند جدا شود
[ترجمه گوگل]کمبود اسید آسکوربیک منجر به ناتوانی در حفظ کلاژن می شود و بدن واقعا می تواند جدا شود
14. She says without telomeres, the chromosome and the gene that genes it holds would come apart.
[ترجمه ترگمان]او می گوید بدون telomeres، کروموزوم و ژن ها که آن را نگه می دارد از هم جدا خواهد شد
[ترجمه گوگل]او بدون تلومر، کروموزوم و ژن می گوید که ژن هایی که در آن نگه داشته می شوند، جدا می شوند
[ترجمه گوگل]او بدون تلومر، کروموزوم و ژن می گوید که ژن هایی که در آن نگه داشته می شوند، جدا می شوند
پیشنهاد کاربران
معنی دیگرش :برنامه ای که منتهی به شکست شده
separate into pieces
خرد شدن، تخریب، پاشیدن، به هم خوردن، جدا شدن اجزاء
از هم باز شدن , از هم جدا شدن
# The book just came apart in my hands
# The antique picture frame just came apart in her hands
# The book just came apart in my hands
# The antique picture frame just came apart in her hands
کلمات دیگر: