کلمه جو
صفحه اصلی

play around


1- روابط عاشقانه ی سری برقرار کردن، بیش از یک معشوق داشتن 2- خوش گذرانی کردن

انگلیسی به فارسی

احمقانه رفتار کردن


سرسری گرفتن


بازی کن


مترادف و متضاد

Behave in a silly or childish or irresponsible way


Synonyms: dally, flirt, fool around, mess around, philander, take lightly, trifle, wolf, womanize


Work with in a non-serious manner


جملات نمونه

1. Don't play around with my tools!
[ترجمه ترگمان]با ابزار من بازی نکن!
[ترجمه گوگل]با ابزارهای من بازی نکن!

2. Tell the children not to play around the building.
[ترجمه ترگمان]به بچه ها بگویید که در اطراف ساختمان بازی نکنند
[ترجمه گوگل]به بچه ها بگویید که در اطراف ساختمان بازی نکنند

3. I can play around with the pictures to make them more eye-catching.
[ترجمه ترگمان]من می توانم با عکس ها بازی کنم تا آن ها را بیشتر جلب کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم با تصاویر بازی کنم تا جذابیت بیشتری پیدا کنم

4. Play around with the ingredients if you like.
[ترجمه ترگمان] اگه دوست داری، با مواد اولیه بازی کن
[ترجمه گوگل]اگر دوست دارید، با مواد تشکیل دهنده بازی کنید

5. You can't play around with this assignment; it's something that needs to be buckled down to seriously.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی با این ماموریت بازی کنی؛ این چیزیه که نیاز داره تا جدی بشه
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید با این تخصیص بازی کنید این چیزی است که باید جدی گرفته شود

6. How do you think that would play around the old water cooler?
[ترجمه ترگمان]شما فکر می کنید که این موضوع چگونه در اطراف خنک کننده آب قدیمی انجام می شود؟
[ترجمه گوگل]شما فکر می کنید که در مورد کولر آب قدیمی بازی می کنید؟

7. But generally they enjoy themselves and they play around with inventions and machines like nobody's business.
[ترجمه ترگمان]اما به طور کلی از خودشان لذت می برند و با اختراعات و ماشین هایی مثل کسب وکار کسی بازی می کنند
[ترجمه گوگل]اما به طور کلی آنها از خود لذت می برند و با اختراعات و ماشین آلات مانند کسب و کار هیچ کس بازی می کنند

8. The company has been touring the play around Gloucestershire encouraging their evening audiences to give their reaction right after each performance.
[ترجمه ترگمان]این شرکت در حال بازدید از این بازی در around شایر بوده است که مخاطبان evening را تشویق می کند که بعد از هر اجرا واکنش خود را اعلام کنند
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال پخش در اطراف Gloucestershire است، تشویق تماشاگران شب خود را به واکنش خود را پس از هر عملکرد

9. Why were men able to play around with any sort of drab?
[ترجمه ترگمان]چرا مردان می توانستند با هیچ نوعی خسته کننده بازی کنند؟
[ترجمه گوگل]چرا مردان توانایی بازی کردن با هر نوع نقاشی را داشتند؟

10. But Uncle liked to play around with it.
[ترجمه ترگمان]اما عمو جان دوست داشت با آن بازی کند
[ترجمه گوگل]اما عمو دوست داشت با آن بازی کند

11. Play around the centre spot was fast and furious, though the ground was in total darkness everywhere else.
[ترجمه ترگمان]بازی حول نقطه مرکزی سریع و خشمگین بود، هر چند که زمین در همه جا تاریک بود
[ترجمه گوگل]بازی در اطراف نقطه مرکزی سریع و خشمگین بود، هرچند که زمین در تاریکی کاملا در همه جای دیگر بود

12. It is bad to play around with other people's wives and bad also to spy on President Amin.
[ترجمه ترگمان]بازی کردن با همسران و شوهران دیگران بد است و همچنین جاسوسی رئیس جمهور امین را هم بد می کند
[ترجمه گوگل]بد است که با همسران دیگر بازی کنیم و بدانیم که رئیس جمهور امین نیز جاسوسی می کند

13. Only Brenna let a twisted smile play around her lips as the verdicts were announced.
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که اجازه می داد لبخند کجی بر لبانش نقش بست، همان طور که حکم صادر می شد، لبخند twisted بر لبش نقش بست
[ترجمه گوگل]فقط برنا اجازه داد که لبخند پیچ ​​خورده در اطراف لب های او پخش شود، همانطور که احکام اعلام شد

14. She encourages customers to play around with samples so they feel they are helping to design their own rooms.
[ترجمه ترگمان]او مشتریان را تشویق می کند که با نمونه ها بازی کنند تا احساس کنند که به طراحی اتاق خودشان کمک می کنند
[ترجمه گوگل]او مشتریان را تشویق می کند تا با نمونه بازی کنند، به طوری که احساس می کنند که آنها به طراحی اتاق های خود کمک می کنند

15. But play around a little, using colons, dashes, semicolons, and ellipses-among others.
[ترجمه ترگمان]اما در اطراف کمی با استفاده از دونقطه، خط فاصله، semicolons و بیضی در میان دیگران بازی کنید
[ترجمه گوگل]اما در مورد کمی، با استفاده از کولون، تکه، semicolons، و بیضوی، در میان دیگران

پیشنهاد کاربران

وَر رفتن با چیزی

بالا و پایین کردن و امتحان کردن روش های مختلف برای حل یک مشکل یا تنظیم چیزی

خوشگذرونی کردن

مسخره بازی درآوردن

To behave in a silly way
دیکشنری کمبریج اینو میگه

کلنجار رفتن

to behave in a silly way:
Stop playing around and get on with your homework!
I wish you wouldn't play about with that - you'll break it.
https://dictionary. cambridge. org/

مسخره بازی، ادا اصول، وقت تلف کردن

خوشگذرانی کردن
Have fun

Kids love Playing around : بچه ها عاشق بازی و خوشگذرانی کردن هستن


کلمات دیگر: