کلمه جو
صفحه اصلی

bet on

انگلیسی به فارسی

شرط می بندم


انگلیسی به انگلیسی

• ante up, put a bet on; put one's hope in, rely on

جملات نمونه

1. I wouldn't bet on them winning the next election.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم که در انتخابات آینده پیروز شوند
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بر آنها برنده انتخابات بعدی شوم

2. Any investment in shares is a bet on an unknowable future flow of profits.
[ترجمه ترگمان]هر گونه سرمایه گذاری در سهام، شرط روی جریان یک جریان آتی قابل شناخت در آینده است
[ترجمه گوگل]هر گونه سرمایه گذاری در سهام شرطی بر جریان غیرقابل شناخت جریان سود است

3. I'm going to place a bet on that white horse.
[ترجمه ترگمان]من روی اون اسب سفید شرط می بندم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم بر روی آن اسب سفید سفید بگذارم

4. Jockeys are forbidden to bet on the outcome of races.
[ترجمه ترگمان]Jockeys برای شرط بندی بر نتیجه مسابقه منع شده اند
[ترجمه گوگل]جاکی ها ممنوع هستند در نتیجه مسابقات

5. 'Do you think she'll come?' 'I wouldn't bet on it .
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی میاد؟ روی آن شرط نمی بندم
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر می کنید او آمده است؟ 'من بر روی آن شرط نمی بندم

6. You can put a bet on almost anything these days.
[ترجمه ترگمان]این روزها می تونی شرط ببندی
[ترجمه گوگل]شما می توانید شرط تقریبا هر روز در این روز قرار دهید

7. They all put a bet on the race.
[ترجمه ترگمان] همشون روی مسابقه شرط بندی کردن
[ترجمه گوگل]آنها همه شرط بندی را در مسابقه قرار داده اند

8. The horse I bet on finished nowhere.
[ترجمه ترگمان]روی اسب شرط می بندم که هیچ کجا تم وم نشده
[ترجمه گوگل]اسب بر روی هیچ چیز پایان نمی دهد

9. Some members in the audience bet on each horse to win, place, or show.
[ترجمه ترگمان]برخی از اعضای تیم روی هر اسب شرط می بندند تا برنده شوند، مکان، یا نشان دهند
[ترجمه گوگل]برخی از اعضای گروه در هر اسب برنده، مکان و یا نشان می دهد

10. Which horse did you bet on?
[ترجمه ترگمان]روی کدوم اسب شرط بستی؟
[ترجمه گوگل]کدام اسب روی شما شرط بندی کرد؟

11. He bet on one horse against the field.
[ترجمه ترگمان]روی یک اسب در برابر میدان شرط بندی می کند
[ترجمه گوگل]او بر روی یک اسب در برابر میدان شرط گذاشت

12. Jim likes a bet on the horses.
[ترجمه ترگمان]جیم روی اسب ها شرط می بندم
[ترجمه گوگل]جیم یک شرط بر اسب را دوست دارد

13. I ventured a small bet on the horse.
[ترجمه ترگمان]من روی اسب شرط کوچکی بستم
[ترجمه گوگل]من یک شرط کوچک روی اسب را جریمه کردم

14. He had a bet on the horses.
[ترجمه ترگمان]روی اسب ها شرط بست
[ترجمه گوگل]او روی اسبها شرط گذاشت

پیشنهاد کاربران

روی چیزی شرط بستن
ریسک کردن



کلمات دیگر: