بدخلقی، ترشرویی، افسردگی
moodiness
بدخلقی، ترشرویی، افسردگی
انگلیسی به انگلیسی
• moody temperament, tendency toward mood swings
جملات نمونه
1. His moodiness may have been caused by his poor health.
[ترجمه ترگمان]افسردگی او ممکن است ناشی از سلامت ضعیف او باشد
[ترجمه گوگل]خستگی او ممکن است ناشی از سلامت ضعیف او باشد
[ترجمه گوگل]خستگی او ممکن است ناشی از سلامت ضعیف او باشد
2. This moodiness, this uneasiness, was left over from the fever.
[ترجمه ترگمان]این افسردگی، این اضطراب، دیگر از تب باقی نمانده بود
[ترجمه گوگل]این خلق و خوی، این نگرانی، از تب تبعید شد
[ترجمه گوگل]این خلق و خوی، این نگرانی، از تب تبعید شد
3. Rehearsals over, a certain degree of moodiness or silly humor would overtake him.
[ترجمه ترگمان]از این گذشته، به هر حال، تا حدی ناراحتی و بی حوصلگی او را به خود جلب می کرد
[ترجمه گوگل]تمرینات، درجه خاصی از خلق و خوی یا طنز احمقانه او را فرا میگیرد
[ترجمه گوگل]تمرینات، درجه خاصی از خلق و خوی یا طنز احمقانه او را فرا میگیرد
4. Moodiness, which imposes a small cost on the relationship, may function as both an alarm bell and as an assessment device to test the strength of the bond.
[ترجمه ترگمان]moodiness، که هزینه کمی را بر رابطه تحمیل می کند، ممکن است به عنوان یک زنگ خطر و هم به عنوان یک وسیله ارزیابی برای تست قدرت پیوند عمل کند
[ترجمه گوگل]خوشبختی، که هزینه کمی را برای رابطه به ارمغان می آورد، ممکن است به عنوان زنگ هشدار و به عنوان یک دستگاه ارزیابی برای تست قدرت پیوند عمل کند
[ترجمه گوگل]خوشبختی، که هزینه کمی را برای رابطه به ارمغان می آورد، ممکن است به عنوان زنگ هشدار و به عنوان یک دستگاه ارزیابی برای تست قدرت پیوند عمل کند
5. In Plato's "Timaeus", female moodiness and misbehavior are explained with the wandering uterus theory.
[ترجمه ترگمان]در افلاطون \"Timaeus\"، moodiness زن و سورفتار با نظریه رحم توضیح داده می شوند
[ترجمه گوگل]در 'تیمئوس' افلاطون، خلق و خوی زنانه و سوء رفتار با تئوری سرگردان رحم توضیح داده شده است
[ترجمه گوگل]در 'تیمئوس' افلاطون، خلق و خوی زنانه و سوء رفتار با تئوری سرگردان رحم توضیح داده شده است
6. So the 2moodiness of my usual temper increased to hatred of all things.
[ترجمه ترگمان]از این رو، افسردگی و ناراحتی من نسبت به همه چیز تشدید می شد
[ترجمه گوگل]به طوری که 2 حالت از خلق و خوی معمول من به تنفر از همه چیز افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]به طوری که 2 حالت از خلق و خوی معمول من به تنفر از همه چیز افزایش یافته است
7. Common symptoms can include anxiety, moodiness and problems with sleep.
[ترجمه ترگمان]علایم رایج می توانند شامل اضطراب، افسردگی و مشکلات خواب باشند
[ترجمه گوگل]علائم شایع می تواند شامل اضطراب، خستگی و مشکلات خواب باشد
[ترجمه گوگل]علائم شایع می تواند شامل اضطراب، خستگی و مشکلات خواب باشد
8. If moodiness were Cobain's one distinguishing feature, perhaps this would be apt -- an erroneous, shortsighted and insulting presumption.
[ترجمه ترگمان]اگر این یک ویژگی متمایز بود، شاید این یک فرض نادرست، نزدیک بین، کوته بینانه و توهین آمیز بود
[ترجمه گوگل]اگر خلق و خوی یکی از مشخصه های کوبین بود، شاید این امر درست باشد - پیش فرض اشتباه، کوتاه و ظالمانه
[ترجمه گوگل]اگر خلق و خوی یکی از مشخصه های کوبین بود، شاید این امر درست باشد - پیش فرض اشتباه، کوتاه و ظالمانه
9. The fluctuating Moon can reflect a moodiness in your nature that is not always understood nor appreciated by others.
[ترجمه ترگمان]ماه نوسان می تواند نشان دهنده افسردگی در طبیعت شما باشد که همیشه نه توسط دیگران درک می شود و نه درک می شود
[ترجمه گوگل]ماه نوسانی می تواند خلق و خوی خود را در طبیعت خود منعکس کند که همیشه نمی فهمد و نمی پذیرد دیگران
[ترجمه گوگل]ماه نوسانی می تواند خلق و خوی خود را در طبیعت خود منعکس کند که همیشه نمی فهمد و نمی پذیرد دیگران
10. To me it reflects a particular German moodiness that I know so well.
[ترجمه ترگمان]برای من، این نشان دهنده یک غم خاص آلمانی است که من آن را خوب می شناسم
[ترجمه گوگل]به من این نشان دهنده خلق و خوی خاص آلمان است که من آن را خیلی خوب می دانم
[ترجمه گوگل]به من این نشان دهنده خلق و خوی خاص آلمان است که من آن را خیلی خوب می دانم
11. Whatever the reason for your moodiness, just wait for the weekend.
[ترجمه ترگمان]هر دلیلی که به خاطر افسردگی تو باشه، فقط واسه آخر هفته صبر کن
[ترجمه گوگل]هر دلیلی برای خلق و خوی شما، فقط برای آخر هفته صبر کنید
[ترجمه گوگل]هر دلیلی برای خلق و خوی شما، فقط برای آخر هفته صبر کنید
12. He has learnt to live with her moodiness.
[ترجمه ترگمان]او یاد گرفته که با افسردگی خود زندگی کند
[ترجمه گوگل]او آموخته است که با خلق و خوی او زندگی کند
[ترجمه گوگل]او آموخته است که با خلق و خوی او زندگی کند
13. A tiny, handwritten note, asking him to forgive her moodiness, to come and ride with her again.
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت کوچک، با دست نوشته، از او خواهش کردم که افسردگی خود را ببخشد، و باز هم با او به گردش برود
[ترجمه گوگل]یک یادداشت دست نویس کوچک، از او می خواهد او را moodiness را ببخشد، دوباره آمده و سوار با او
[ترجمه گوگل]یک یادداشت دست نویس کوچک، از او می خواهد او را moodiness را ببخشد، دوباره آمده و سوار با او
14. Ruth Lovell, Joan's sister, was also perplexed by her husband's moodiness.
[ترجمه ترگمان]روت Lovell، خواهر جوان، از افسردگی شوهرش حیرت کرده بود
[ترجمه گوگل]روفت Lovell، خواهر جوان، نیز توسط خلق و خوی شوهرش ناراحت شد
[ترجمه گوگل]روفت Lovell، خواهر جوان، نیز توسط خلق و خوی شوهرش ناراحت شد
15. A less extreme and more common measure employed is that of moodiness.
[ترجمه ترگمان]یک اندازه گیری معمولی و بسیار معمول که به کار گرفته می شود این است که غم و غصه
[ترجمه گوگل]یکی از روش های کم اهمیت و رایج این است که از خلق و خوی استفاده می شود
[ترجمه گوگل]یکی از روش های کم اهمیت و رایج این است که از خلق و خوی استفاده می شود
پیشنهاد کاربران
دمدمی مزاجی
بدخلقی ( دمدمی بودن )
فازی
دمدمی مزاج بودن
بدخلق
بدخلق
کلمات دیگر: