• short of breath, lacking breath
out of breath
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. He ran so fast that he was out of breath.
[ترجمه medisa] او آن قدر سریع دوید، که دچار کمبود نفس شد
[ترجمه Sadan] او آنقدر سریع دوید که از نفس افتاده بود.
[ترجمه ترگمان]آنقدر تند می دوید که نفسش بند آمده بود[ترجمه گوگل]او زودتر از آنکه بیرون بیاید، فرار کرد
2. Her bosom rose and fell; she was out of breath from keeping up with him.
[ترجمه ترگمان]سینه اش از جا برخاست و افتاد؛ از نفس کشیدن با او خارج شد
[ترجمه گوگل]سینه اش بلند شد و افتاد او از دست برداشتن از او بی خبر بود
[ترجمه گوگل]سینه اش بلند شد و افتاد او از دست برداشتن از او بی خبر بود
3. We were out of breath after only five minutes.
[ترجمه ترگمان]پس از پنج دقیقه از نفس افتاده بودیم
[ترجمه گوگل]پس از پنج دقیقه از نفس بیرون رفتیم
[ترجمه گوگل]پس از پنج دقیقه از نفس بیرون رفتیم
4. Eric came running into the room, out of breath .
[ترجمه ترگمان]اریک نفس نفس زنان وارد اتاق شد
[ترجمه گوگل]اریک وارد اتاق شد، بدون نفس
[ترجمه گوگل]اریک وارد اتاق شد، بدون نفس
5. I'm a bit out of breath after my run.
[ترجمه صبایی] من بعد از دویدنم کمی نفس نفس میزنم
[ترجمه ترگمان]بعد از دویدن کمی نفس می کشم[ترجمه گوگل]من کمی از نفس بعد از اجرا من
6. Pam arrived late, dishevelled and out of breath.
[ترجمه ترگمان] پم \"دیر رسید،\" dishevelled \"و خارج از نفس\"
[ترجمه گوگل]پام دیر رسید، بی روح و بدون نفس
[ترجمه گوگل]پام دیر رسید، بی روح و بدون نفس
7. I have run myself out of breath.
[ترجمه ترگمان]نفسم را حبس کرده ام
[ترجمه گوگل]من خودم را از نفس رانده ام
[ترجمه گوگل]من خودم را از نفس رانده ام
8. They reached the company out of breath only to be told they were fired.
[ترجمه ترگمان]آن ها نفس تازه کردند و فقط به آن ها گفتند که آن ها اخراج شده اند
[ترجمه گوگل]آنها فقط به نفع شرکت رسیده بودند که گفته شود آنها اخراج شده اند
[ترجمه گوگل]آنها فقط به نفع شرکت رسیده بودند که گفته شود آنها اخراج شده اند
9. I get out of breath with any kind of physical exertion.
[ترجمه ترگمان]نفسی تازه کردم و نفسم بند آمد
[ترجمه گوگل]من با هر نوع نفوذ فیزیکی از نفس خارج می شوم
[ترجمه گوگل]من با هر نوع نفوذ فیزیکی از نفس خارج می شوم
10. Out of breath,he spluttered he'd come up the stairs at once.
[ترجمه ترگمان]نفس نفس زنان از پله ها پایین آمد و بلافاصله از پله ها بالا آمد
[ترجمه گوگل]بیرون از نفس، او فریاد زد: او یک بار به سمت پله ها می آمد
[ترجمه گوگل]بیرون از نفس، او فریاد زد: او یک بار به سمت پله ها می آمد
11. I got out of breath running up the hill from the station.
[ترجمه ترگمان]از ایستگاه خارج شدم و از ایستگاه خارج شدم
[ترجمه گوگل]من از نفس بیرون رفتم تا تپه را از ایستگاه بیرون بکشم
[ترجمه گوگل]من از نفس بیرون رفتم تا تپه را از ایستگاه بیرون بکشم
12. He arrived out of breath with his shirt undone and his tie askew.
[ترجمه ترگمان]با پیراهنش از نفس افتاده بود و کراواتش کج شده بود
[ترجمه گوگل]او با نفس خود را با پیراهن خود را از دست داده و کراوات خود را
[ترجمه گوگل]او با نفس خود را با پیراهن خود را از دست داده و کراوات خود را
13. They completed their task barely out of breath and with smiles on their faces, raised over 600 for charity!
[ترجمه ترگمان]آن ها به سختی کار خود را تمام کردند و با لبخند بر صورتشان، ۶۰۰ پوند برای خیریه بالا بردند
[ترجمه گوگل]آنها وظیفه خود را به سختی از نفس و با لبخند بر روی چهره خود انجام داده است، بیش از 600 برای خیریه مطرح شده است!
[ترجمه گوگل]آنها وظیفه خود را به سختی از نفس و با لبخند بر روی چهره خود انجام داده است، بیش از 600 برای خیریه مطرح شده است!
14. He was still out of breath, and Barnabas was panting with some exhaustion himself.
[ترجمه ترگمان]هنوز از نفس افتاده بود و بی عقل هم نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]او هنوز نفس نکشید و بارنابا با خود خسته شد
[ترجمه گوگل]او هنوز نفس نکشید و بارنابا با خود خسته شد
پیشنهاد کاربران
نفس نفس زدن
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
have difficulty breathing after running, hurrying etc
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
have difficulty breathing after running, hurrying etc
از نفس افتادن
بریده بریده نفس کشیدن. به سختی نفس کشیدن
بالا نیامدن نفس
کلمات دیگر: