کلمه جو
صفحه اصلی

inseparable


معنی : ملازم، لاینفک، جدا نشدنی
معانی دیگر : جدانشدنی (یانکردنی)، لایتجزا، جدایی ناپذیر

انگلیسی به فارسی

جدا نشدنی


جدایی ناپذیر، جدا نشدنی، لاینفک، ملازم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inseparably (adv.), inseparability (n.), inseparableness (n.)
• : تعریف: impossible or difficult to divide or to conceive of as separate; tending to remain together.
متضاد: separable

- We are inseparable friends.
[ترجمه ترگمان] ما دوستان inseparable
[ترجمه گوگل] ما دوستان جدایی ناپذیر هستیم
- In economics, supply and demand are inseparable forces.
[ترجمه ترگمان] در اقتصاد، عرضه و تقاضا، نیروهای جدایی ناپذیر هستند
[ترجمه گوگل] در اقتصاد، عرضه و تقاضا نیروهای جدایی ناپذیر هستند

• something that cannot be separated
indivisible, incapable of being separated; close, devoted
if two things are inseparable, they cannot be considered separately; a formal use.
friends who are inseparable are always together.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جدا ناشدنی

مترادف و متضاد

ملازم (صفت)
assiduous, attached, attending, inherent, inseparable

لاینفک (صفت)
essential, inseparable, innate

جدا نشدنی (صفت)
inseparable, irresolvable

unable to be divided


Synonyms: as one, attached, conjoined, connected, entwined, inalienable, indissoluble, indivisible, inseverable, integral, integrated, intertwined, interwoven, molded, secure, tied up, unified, united, whole


Antonyms: dividable, separable


جملات نمونه

1. inseparable friends
دوستان جدانشدنی

2. He firmly believes liberty is inseparable from social justice.
[ترجمه ترگمان]او قاطعانه بر این باور است که آزادی از عدالت اجتماعی جدایی ناپذیر است
[ترجمه گوگل]او معتقد است آزادی از عدالت اجتماعی جدا نیست

3. Courtesy is the inseparable companion of virtue.
[ترجمه ترگمان]با کسب اجازه، همدم جدایی ناپذیر فضیلت است
[ترجمه گوگل]حسن نیت همسانی جدایی ناپذیر از فضیلت است

4. When we were kids Zoe and I were inseparable.
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه بودیم زوئی و من جدا نشدنی بودیم
[ترجمه گوگل]وقتی بچه ها بچه بودند، زو و من جدایی ناپذیر بودند

5. The two brothers are almost inseparable.
[ترجمه ترگمان]دو برادر تقریبا جدایی ناپذیر هستند
[ترجمه گوگل]دو برادر تقریبا جدایی ناپذیر هستند

6. Zoe and I were inseparable as kids - my mother used to call us the terrible twosome.
[ترجمه ترگمان]زوئی و من وقتی بچه بودیم جدا نشدنی بودیم
[ترجمه گوگل]زو و من به عنوان بچه ها جدایی ناپذیر بودند - مادرم با ما تماس می گرفت که دوسوم وحشتناک

7. George later became our inseparable companion.
[ترجمه ترگمان]جورج بعدها رفیق جدائی ما شد
[ترجمه گوگل]جورج بعدها همدم جدایی ناپذیر ما شد

8. Britain's economic fortunes are inseparable from the world situation.
[ترجمه ترگمان]ثروت اقتصادی بریتانیا از وضعیت جهانی جدایی ناپذیر است
[ترجمه گوگل]ثروت اقتصادی بریتانیا از وضعیت جهان جدا نیست

9. Unemployment and inner city decay are inseparable issues which must be tackled together.
[ترجمه ترگمان]بیکاری و فساد درونشهر از مسایل جدایی ناپذیر هستند که باید با هم حل شوند
[ترجمه گوگل]بیکاری و فروپاشی شهر درونی مسائل جدایی ناپذیر هستند که باید با هم کنار بیایند

10. The two girls are inseparable friends.
[ترجمه ترگمان]این دو دختر دوستان جدایی ناپذیر هستند
[ترجمه گوگل]این دو دختر، دوستان جدایی ناپذیر هستند

11. Crime and freedom are inseparable. You can't have one without the other.
[ترجمه ترگمان]جنایت و آزادی جدا نشدنی هستند تو نمی تونی بدون اون یکی داشته باشی
[ترجمه گوگل]جنایت و آزادی جدا نیستند شما نمی توانید یکی را بدون دیگری داشته باشید

12. As children, Laura and I were inseparable.
[ترجمه ترگمان]من و لو را جدا نشدنی بودیم
[ترجمه گوگل]لورا و من به عنوان بچه ها جدایی ناپذیر بودند

13. Our economic fortunes are inseparable from those of Europe.
[ترجمه ترگمان]ثروت اقتصادی ما از کشورهای اروپایی جدا نشدنی است
[ترجمه گوگل]ثروت اقتصادی ما جدا از اروپا است

14. Religion is inseparable from politics.
[ترجمه ترگمان]دین از سیاست جدایی ناپذیر است
[ترجمه گوگل]دین از سیاست جدا نیست

inseparable friends

دوستان جدانشدنی


پیشنهاد کاربران

جدانشدنی
بخش ناپذیر

تجزیه ناپذیر


کلمات دیگر: