نیروهای بازار
market forces
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• forces of supply and demand, forces that naturally affect prices and availability of goods (economics)
جملات نمونه
1. Prices are higher than they would be if market forces were allowed to operate freely.
[ترجمه ترگمان]قیمت ها بالاتر از زمانی هستند که به نیروهای بازار اجازه فعالیت آزادانه داده شود
[ترجمه گوگل]قیمت ها بالاتر از این خواهد بود که اگر نیروهای بازار بتوانند آزادانه عمل کنند
[ترجمه گوگل]قیمت ها بالاتر از این خواهد بود که اگر نیروهای بازار بتوانند آزادانه عمل کنند
2. The principle of market forces was applied to some of the countries most revered institutions.
[ترجمه ترگمان]اصل نیروهای بازار برای برخی از این کشورها مورد احترام بود
[ترجمه گوگل]اصل نیروهای بازار به برخی از نهادهای معتبر کشور اعمال شد
[ترجمه گوگل]اصل نیروهای بازار به برخی از نهادهای معتبر کشور اعمال شد
3. The action of market forces means that the cost of something rises if demand for it rises and the amount available remains constant.
[ترجمه ترگمان]عمل نیروهای بازار به این معنی است که اگر تقاضا برای آن افزایش یابد، هزینه چیزی بالا می رود و مقدار موجود ثابت باقی می ماند
[ترجمه گوگل]عمل نیروهای بازار به این معنی است که اگر چیزی تقاضا برای آن بالا ببرد، هزینه چیزی افزایش می یابد و مقدار موجود در آن ثابت باقی می ماند
[ترجمه گوگل]عمل نیروهای بازار به این معنی است که اگر چیزی تقاضا برای آن بالا ببرد، هزینه چیزی افزایش می یابد و مقدار موجود در آن ثابت باقی می ماند
4. Ultimately, unless market forces are restored, high levels of unemployment and social instability in the region should be expected.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، اگر نیروهای بازار احیا شوند، میزان بالای بیکاری و بی ثباتی اجتماعی در منطقه باید مورد انتظار باشد
[ترجمه گوگل]در نهایت، مگر اینکه نیروهای بازار بازگردانده شوند، سطح بالای بیکاری و بی ثباتی اجتماعی در منطقه انتظار می رود
[ترجمه گوگل]در نهایت، مگر اینکه نیروهای بازار بازگردانده شوند، سطح بالای بیکاری و بی ثباتی اجتماعی در منطقه انتظار می رود
5. The inevitable pressure of market forces rendered Luff's experiment obsolete, long before the track and overhead were worn out.
[ترجمه ترگمان]فشار اجتناب ناپذیر نیروهای بازار، آزمایش Luff را منسوخ کرد، و طولی نکشید که مسیر و سربار آن ها فرسوده شد
[ترجمه گوگل]فشار اجتناب ناپذیر از نیروهای بازار تجربه آزمایش لوف را منسوخ کرد، مدتها قبل از اینکه مسیر و سربارها از بین رفت
[ترجمه گوگل]فشار اجتناب ناپذیر از نیروهای بازار تجربه آزمایش لوف را منسوخ کرد، مدتها قبل از اینکه مسیر و سربارها از بین رفت
6. Let market forces rip, they thought, and talent would automatically command its market price.
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند، اجازه دهید که نیروهای بازار به طور خودکار قیمت بازار خود را کنترل کنند
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کنند نیروهای بازار خراب می شوند و استعداد به طور خودکار قیمت بازار خود را فرمان می دهند
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کنند نیروهای بازار خراب می شوند و استعداد به طور خودکار قیمت بازار خود را فرمان می دهند
7. The free market forces mortal men to act like alchemists; they must turn base materials into more valuable goods.
[ترجمه ترگمان]بازار آزاد مردانی فانی را وادار می کند که مانند کیمیاگران عمل کنند؛ آن ها باید متریال پایه را به کالاهای با ارزش بیشتری تبدیل کنند
[ترجمه گوگل]بازار آزاد نیروهای مرگبار را به عنوان کیمیاگران عمل می کند؛ آنها باید مواد پایه را به کالاهای ارزشمند تبدیل کنند
[ترجمه گوگل]بازار آزاد نیروهای مرگبار را به عنوان کیمیاگران عمل می کند؛ آنها باید مواد پایه را به کالاهای ارزشمند تبدیل کنند
8. How far are market forces in this area more influential in determining who gets what housing than state intervention?
[ترجمه ترگمان]نیروهای بازار چقدر در این حوزه نفوذ بیشتری دارند در تعیین اینکه چه کسی از مداخله دولت چه چیزی را دریافت می کند؟
[ترجمه گوگل]تا چه حد نیروهای بازار در این منطقه تاثیر بیشتری در تعیین اینکه چه کسی مسکن را از مداخله دولت می گیرد؟
[ترجمه گوگل]تا چه حد نیروهای بازار در این منطقه تاثیر بیشتری در تعیین اینکه چه کسی مسکن را از مداخله دولت می گیرد؟
9. In its draft version the report declares that market forces alone will not ensure more efficient use of energy.
[ترجمه ترگمان]در پیش نویس این گزارش آمده است که نیروهای بازار به تنهایی استفاده کارآمد از انرژی را تضمین نمی کنند
[ترجمه گوگل]در گزارش پیشنهادی خود، گزارش می گوید که نیروهای بازار تنها قادر به استفاده بیشتر از انرژی در انرژی نیستند
[ترجمه گوگل]در گزارش پیشنهادی خود، گزارش می گوید که نیروهای بازار تنها قادر به استفاده بیشتر از انرژی در انرژی نیستند
10. In less fertile and inaccessible regions, introducing free market forces and removing state subsidies brought poverty instead of wealth.
[ترجمه ترگمان]در مناطق کم تر حاصلخیز و غیرقابل دسترس، معرفی نیروهای بازار آزاد و حذف یارانه های دولتی، به جای ثروت، فقر را به ارمغان آورده است
[ترجمه گوگل]در مناطق کمتر بارور و غیر قابل دسترس، معرفی نیروهای بازار آزاد و حذف یارانه های دولتی به جای ثروت، فقر را به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]در مناطق کمتر بارور و غیر قابل دسترس، معرفی نیروهای بازار آزاد و حذف یارانه های دولتی به جای ثروت، فقر را به ارمغان آورد
11. The market forces that drive the garment industry can generate employment for thousands, but without security or long-term improvement.
[ترجمه ترگمان]نیروهای بازار که صنعت پوشاک را هدایت می کنند می توانند برای هزاران نفر شغل ایجاد کنند، اما فاقد امنیت یا بهبود طولانی مدت هستند
[ترجمه گوگل]نیروهای بازار که صنایع پوشاک را اداره می کنند می توانند برای هزاران اشتغال ایجاد کنند، اما بدون بهبود یا بهبود درازمدت
[ترجمه گوگل]نیروهای بازار که صنایع پوشاک را اداره می کنند می توانند برای هزاران اشتغال ایجاد کنند، اما بدون بهبود یا بهبود درازمدت
12. This includes the responsibility of government to regulate market forces in the interests of the whole community.
[ترجمه ترگمان]این شامل مسئولیت دولت برای تنظیم نیروهای بازار به نفع کل جامعه است
[ترجمه گوگل]این شامل مسئولیت دولت برای تنظیم نیروهای بازار به منافع کل جامعه می شود
[ترجمه گوگل]این شامل مسئولیت دولت برای تنظیم نیروهای بازار به منافع کل جامعه می شود
13. In such circumstances, market forces may actually come to reinforce this development and contribute to unbalanced regional growth.
[ترجمه ترگمان]در چنین شرایطی، نیروهای بازار ممکن است به دنبال تقویت این توسعه باشند و در رشد منطقه ای نامتوازن نقش داشته باشند
[ترجمه گوگل]در چنین شرایطی، نیروهای بازار ممکن است در واقع برای تقویت این پیشرفت و کمک به رشد منطقی نامتعادل باشند
[ترجمه گوگل]در چنین شرایطی، نیروهای بازار ممکن است در واقع برای تقویت این پیشرفت و کمک به رشد منطقی نامتعادل باشند
14. However, the present government's stance on market forces makes a return to interventionist regional planning unlikely.
[ترجمه ترگمان]با این حال، موضع کنونی دولت در مورد نیروهای بازار، بازگشت به interventionist برنامه ریزی منطقه ای را نامحتمل می سازد
[ترجمه گوگل]با این حال، موضع دولت فعلی در مورد نیروهای بازار، بازگشت به برنامه ریزی منطقه ای مداخله گرانه را غیر ممکن می سازد
[ترجمه گوگل]با این حال، موضع دولت فعلی در مورد نیروهای بازار، بازگشت به برنامه ریزی منطقه ای مداخله گرانه را غیر ممکن می سازد
15. When market forces cultivate such tastes, then forces of another kind must supervene.
[ترجمه ترگمان]زمانی که نیروهای بازار چنین سلیقه ای را پرورش می دهند، آنگاه نیروهای یک نوع دیگر باید supervene شوند
[ترجمه گوگل]زمانی که نیروهای بازار چنین سلیقه هایی را تولید می کنند، نیروهای دیگری از نوع دیگر باید سرپرستی کنند
[ترجمه گوگل]زمانی که نیروهای بازار چنین سلیقه هایی را تولید می کنند، نیروهای دیگری از نوع دیگر باید سرپرستی کنند
پیشنهاد کاربران
the forces that decide price levels in an economy or trading system whose activities are not influenced or limited by government
عاملهای موثر بر بازار
تعیین قیمت بر اساس عرضه و تقاضا
نیروهای بازار، عوامل موثر بر بازار
کلمات دیگر: