کلمه جو
صفحه اصلی

rhetoric


معنی : خطابت، لفاظی، فصاحت و بلاغت، علم بدیع، علم معانی بیان، قدرت نطق و بیان، علم سجع، معانی بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان
معانی دیگر : بدیع، سخندانی، سخن سنجی، سخن شناسی، کتاب یا رساله در باب بدیع

انگلیسی به فارسی

علم بدیع، علم معانی بیان، معانی بیان، فصاحت وبلاغت، لفاظی، خطابت، قدرت نطق و بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان


لفاظی، فصاحت و بلاغت، علم معانی بیان، قدرت نطق و بیان، علم سجع، علم بدیع، خطابت، معانی بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the art, ability, or study of using language effectively in speech or writing, esp. to influence or persuade one's audience.
مترادف: cogency, diction, elocution, eloquence, oratory

- Her skillful rhetoric serves her well in political debates.
[ترجمه ترگمان] فصاحت و بلاغت ماهرانه او در مباحثات سیاسی به خوبی عمل می کند
[ترجمه گوگل] سخنرانی ماهرانه او به خوبی در بحث های سیاسی به کار می آید

(2) تعریف: the study of language structure and style, esp. specialized aspects of language use in literature, such as figures of speech.

(3) تعریف: the use of inflated or pretentious language, or such language itself; affectation in speech or writing.
مترادف: bombast, grandiloquence, magniloquence, orotundity, tumidity, turgidity

- One hears a good deal of rhetoric concerning this issue in Congress, but little seems to get done.
[ترجمه ترگمان] یکی از سخنرانی های خوب در مورد این موضوع در کنگره شنیده می شود، اما به نظر می رسد کار کمی انجام شود
[ترجمه گوگل] در کنگره، یک سخنرانی خوب درباره این موضوع در کنگره می شنود، اما کمی به نظر می رسد انجام شود

• study of the effective use of language; art of speaking and writing effectively; oratory, study of language as a means of persuasion; use of bombastic language, use of unnecessarily florid language
rhetoric is speech or writing that is meant to convince and impress people.

مترادف و متضاد

خطابت (اسم)
address, word, speech, lecture, rhetoric

لفاظی (اسم)
rhetoric, fustian, verbiage

فصاحت و بلاغت (اسم)
rhetoric, oratory

علم بدیع (اسم)
rhetoric, oratory

علم معانی بیان (اسم)
rhetoric

قدرت نطق و بیان (اسم)
rhetoric

علم سجع (اسم)
rhetoric

معانی بیان (صفت)
rhetoric

وابسته به علم بدیع یا معانی بیان (صفت)
rhetoric

wordiness; long speech


Synonyms: address, balderdash, big talk, bombast, composition, discourse, elocution, eloquence, flowery language, fustian, grandiloquence, hot air, hyperbole, magniloquence, oration, oratory, pomposity, rant, verbosity


Antonyms: conciseness


جملات نمونه

1. Her speech was just empty rhetoric.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او فقط معانی بیان داشت
[ترجمه گوگل]سخنرانی او فقط لفاظی خالی بود

2. Thomas Carlyle, notwithstanding his tedious rhetoric, is a master of the sublime in prose style.
[ترجمه ترگمان]توماس Carlyle، با وجود rhetoric tedious، استادی عالی در سبک نثر است
[ترجمه گوگل]توماس کارلی، به رغم سخنان خسته کننده اش، استاد برجستگی در سبک نثر است

3. His rhetoric sounds like the death rattle of a fading leadership.
[ترجمه ترگمان]معانی بیان او شبیه به صدای مرگ یک رهبر در حال محو شدن است
[ترجمه گوگل]سخنرانی او به نظر می رسد مانند سر و صدا مرگ یک رهبری محو

4. I was swayed by her rhetoric into donating all my savings to the charity.
[ترجمه ترگمان]من هم تحت تاثیر rhetoric او قرار گرفته بودم که همه savings را به موسسه خیریه اهدا کنم
[ترجمه گوگل]من توسط لفاظی های او به اهدا تمام پس انداز من به خیریه جفا شد

5. What is required is immediate action, not rhetoric.
[ترجمه ترگمان]آنچه مورد نیاز است اقدام فوری است نه معانی بیان
[ترجمه گوگل]لازم است اقدام فوری، نه سخنرانی باشد

6. Do you know something about rhetoric?
[ترجمه ترگمان]آیا شما چیزی در مورد معانی بیان می دانید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما چیزی در مورد لفاظی می دانید؟

7. His speech was dismissed as mere rhetoric by the opposition.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او به عنوان لفاظی صرف از سوی اپوزیسیون اخراج شد
[ترجمه گوگل]سخنرانی او به عنوان سخنوری صرفا توسط مخالفان رد شد

8. This falls under the head rhetoric.
[ترجمه ترگمان]این امر در زیر معانی بیان سر انجام می شود
[ترجمه گوگل]این موضوع تحت لفاظی سرگروه قرار می گیرد

9. Behind all the rhetoric, his relations with the army are dangerously poised.
[ترجمه ترگمان]پشت سر همه معانی بیان، روابط او با ارتش به طور خطرناکی آماده شده است
[ترجمه گوگل]با توجه به همه حرفهای او، روابط او با ارتش از نظر خطرناکی است

10. Little has changed, despite the rhetoric about reform.
[ترجمه ترگمان]با وجود معانی بیان در مورد اصلاحات اندک تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]با وجود لفاظی در مورد اصلاحات، تغییرات کمی تغییر کرده است

11. The chapter is mostly wordy rhetoric.
[ترجمه ترگمان]در این بخش بیشتر wordy بیان شده است
[ترجمه گوگل]فصل اغلب سخنرانی های سخیف است

12. He was quite prepared to use militant rhetoric in attacking his opponents.
[ترجمه ترگمان]او کاملا آماده بود که از معانی ستیزه جویان در حمله به مخالفان خود استفاده کند
[ترجمه گوگل]او کاملا آماده بود برای استفاده از سخنان ستیزه جویانه در حمله به مخالفانش

13. Cynics argue that the EU is stronger on rhetoric than on concrete action.
[ترجمه ترگمان]Cynics استدلال می کند که اتحادیه اروپا در لفاظی قوی تر از عمل بتن است
[ترجمه گوگل]Cynics استدلال می کند که اتحادیه اروپا در مورد لفاظی قوی تر از اقدام واقعی است

14. The speech reflected his love of theatricality and rhetoric.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی بازتاب عشق او به theatricality و معانی بیان بود
[ترجمه گوگل]این سخنرانی، عشق او به تئاتریت و لفاظی است

15. His fiery campaign rhetoric has kept opposition parties on their toes for months.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی آتشین او احزاب مخالف را ماه ها بر روی انگشتان خود نگه داشته است
[ترجمه گوگل]سخنرانی مبارزات انتخاباتی او در ماه های گذشته احزاب اپوزیسیون را بر روی انگشتانش حفظ کرده است

پیشنهاد کاربران

روایی

گفتمان. ادبیات

یک معنی مثبت و یک معنی منفی دارد

معنی مثبت: سخندانی، نوشتن و یا صحبتکردن به گونه ای که قدرت متقاعدسازی و ترغیب مخاطب راداشته باشد.

معنی منفی: سفسطه

سفسطه

شعارهای پرطمطراق. لفاظی های پرطمطراق

Rhetoric is a technique of using language effectively and persuasively in spoken or written form.
- هنرِ استفاده از زبان برای سخنرانی یا نوشتن بطورسلیس و روان به گونه ای که خواننده و یا شنونده را تحت تاثیر قرار بدهد.
- فن بیان
- مهارت شفاهی
power of speech

لفاظی

هنر سخنوری، لفاظی، قدرت بیان بالا, هنر و قدرت ترغیب و متقاعد سازی از طریق بیان
the art of speaking or writing effectively, persuasively,
Based on Aristotle there are three main forms of rhetoric: Ethos ( ethical ) , Logos ( logical ) , and
( Pathoss ( emotional


کلمات دیگر: