کلمه جو
صفحه اصلی

double take


یکه خوردن، واکنش دوگانه

انگلیسی به فارسی

یکه خوردن، واکنش دوگانه


دو برابر شدن


انگلیسی به انگلیسی

• defect in an engine's ignition; delayed response
if you do a double-take, your reaction to something is delayed because you have had to think twice about it, or because it is not what you expected to hear.

مترادف و متضاد

delayed reaction


Synonyms: afterthought, arriere-pensee, esprit d'escalier, second thought


جملات نمونه

1. I did a double take - I couldn't believe it was her.
[ترجمه ترگمان]دو بار سعی کردم - باورم نمی شد که او بود
[ترجمه گوگل]من دوبار رفتم - نمی توانم باور کنم او بود

2. You'd be forgiven for doing a double take.
[ترجمه ترگمان]تو را به خاطر انجام این کار بخشیده خواهی کرد
[ترجمه گوگل]برای انجام دوبار باید ببخشید

3. He forces the eye into a double take: did that man actually do that just now?
[ترجمه ترگمان]او چشم را به دو طرف فشار می دهد: آیا این مرد واقعا این کار را می کند؟
[ترجمه گوگل]او چشم را به دو برابر می کشد: آیا آن مرد واقعا این کار را انجام داده است؟

4. For me, it was an astonishing double take.
[ترجمه ترگمان]برای من، این کار دو برابر حیرت انگیز بود
[ترجمه گوگل]برای من این دوبرابر بود

5. Then a double take as Jack Russell went the same way for a disappointing
[ترجمه ترگمان]پس از آن، پس از آن که جک راسل نیز به همان شکل نا امید کننده ای رفت،
[ترجمه گوگل]سپس دوبار به عنوان جک راسل به همین شیوه برای ناامید کننده رفت

6. He had to do a double take, bumping into a filing cabinet.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود دو بار آن را بردارد و به قفسه بایگانی که سوهان کشیده بود، برخورد کند
[ترجمه گوگل]او مجبور شد دوبار بگذارد و به یک کابینت پرسیده شود

7. Fred did a double take, then recognized Molly.
[ترجمه ترگمان]فرد آن را برداشت و مولی را شناخت
[ترجمه گوگل]فرد فرد دوبار برداشت و سپس مولی را شناخت

8. His friends did a double take when they saw how much weight she hah lost.
[ترجمه ترگمان]دوستانش وقتی دیدند که وزن او چقدر وزن دارد، دو بار طول کشید
[ترجمه گوگل]دوستانش وقتی دوش گرفتند چقدر وزن را از دست دادند، دو برابر شدند

9. He did a double take when I said I was getting married.
[ترجمه ترگمان]وقتی گفتم دارم ازدواج می کنم دو برابر شده
[ترجمه گوگل]وقتی گفتم که من ازدواج کردم دو برابر شدم

10. John did a double take when he saw Bill in girls'clothes.
[ترجمه ترگمان]جان وقتی بیل را در لباس دخترها دید دو برابر شد
[ترجمه گوگل]جان هنگامی که وی را در لباس دختران دید، دو برابر شد

11. I did a double take myself when I first saw him with his hair cut.
[ترجمه ترگمان]وقتی اولین بار او را با موی سرش دیدم، خودم را دو برابر کردم
[ترجمه گوگل]من خودم دو برابر کردم وقتی اولین بار او را دیدم با برش موی خود

12. The Surrealists often do so in a double take turning irrational images themselves fetishistic.
[ترجمه ترگمان]The اغلب این کار را به گونه ای انجام می دهند که خود تصاویر نامعقول و غیر منطقی به خود می گیرند
[ترجمه گوگل]سورئالیست ها اغلب این کار را در دوزخی انجام می دهند که تصاویر غیر منطقی خود را طلسم می کنند

13. He did a double take when he saw this painting.
[ترجمه ترگمان]هر وقت این نقاشی را می دید دو برابر می شد
[ترجمه گوگل]او وقتی این نقاشی را دید دید دو برابر شد

14. Jack did a double take the first time he saw Liz.
[ترجمه ترگمان] جک \"اولین باری بود که\" لیز \"رو دید\"
[ترجمه گوگل]جکس اولین بار که لیز را دید دید دو برابر شد

15. He did a sort of double take and said, "Brenda, next time you are talking bad about someone, make sure the three-way calling is disconnected.
[ترجمه ترگمان]او کاری انجام داد و گفت \" برندا، دفعه بعد که درباره کسی حرف می زنید، مطمئن شوید که تماس سه طرفه قطع شده است
[ترجمه گوگل]او یک نوع دو برابر کرد و گفت: «برندا، دفعه بعد که شما در مورد کسی صحبت می کنید، مطمئن شوید که تماس سه طرفه قطع شده است

پیشنهاد کاربران

if you do a double take, you wait for a moment before you react
to something that has happened, because it is very surprising

to look at someone or something and then look again because you suddenly recognize him, her, or it or notice that something unusual is happening:
I did a double take - I couldn't believe it was her.

a delayed surprised reaction at seeing someone or something:
With her hair cut short and dyed red, I did a double take at first.
https://dictionary. cambridge. org/

نگاه دوباره انداختن


کلمات دیگر: