کلمه جو
صفحه اصلی

گبول

لغت نامه دهخدا

گبول. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، در 29000گزی شمال باختری چاه بهار و 3000گزی باختر شوسه چاه بهار به ایرانشهر. جلگه و گرمسیر مالاریائی و سکنه آن 150 تن ، زبان آنان بلوچی ، فارسی. آب آن از چاه و باران. محصول آن غلات و لبنیات. شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

دانشنامه عمومی

مردم گبول یکی از اقوام ایرانی تبار ساکن در پاکستان، ایران، هستند. مردم گبول به زبان بلوچی سخن می گویند، که یکی از زبان های شاخه شمال غربی زبان های ایرانی است. بیشتر مردم گبول، مسلمان اهل سنت هستند.گبول از رزمجو ساکن در کنارک شهرستان چاه بهار، در ۲۹۰۰۰گزی شمال باختری چاه بهار و ۳۰۰۰گزی باختر شوسهٔ چاه بهار به ایرانشهر. جلگه و گرمسیر مالاریائی و سکنهٔ آن ۱۵۰ تن، زبان آنان بلوچی، فارسی. آب آن از چاه و باران. محصول آن غلات و لبنیات. شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد.
گبول شهر:
گبول، شهرِ کُهن در مرکزِ بابل باستان بر کرانۂ شرقی است. نامِ گبول بر گرفته از نامِ قبیله ای آرامی موسوم به گمبولو (گبول) است که در اواخر هزارئه۲ ق. م در فاصلهٔ سال های (۱۰۸۳–۱۰۶۲) ق. م به ناحیه ای میان دجله سفلا و مرز ایلامیها و کلدانیها مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند و نام قبیلۂ خود را بر آن منطقه نهادند. این نام را برخی خاور شناسان در سدئه ۱۳ق/ ۱۹ م به اشتباه جنبیل نوشته اند. در منابعِ اسلامی از این شهر به نامِ جبول(Jabbul) یاد شُده است. شهرتِ این شهر به رُوزگارِ بَاستان بازمی گردد. گبول در رُوزگارِ آشوریان به سببِ موقعیت راهبر دی اش در نبردها ی آشوریان با بابلیها و ایلامیها، اهمیت بسیار داشت.
بر اَساس نوشته های جغرافیه نگاران و مؤرخین سده های نخستین اسلامی. گبول شهر در کرانۂ شرقی رُود دجله، جنوب رُود نهروان، در جائی که به دجله پیوند می خورده در نزدیکی جرجرایا واقع بوده است. در آن رُوزگار از گبول به عنوان شهری آباد، پُر جمیعت و پُر رونق که در آن بسیاری از صنعت گران و معماران مدینۃ السلام به سر می بردند، یاد شده است. اما به تدریج از سده ۶ق/ ۱۲م به بعد از رونق آن کاسته شده است.


کلمات دیگر: