کلمه جو
صفحه اصلی

gnawing


احساس درد دائم، زجرپایا، جونده، قراضه، مالش درشکم یاروده

انگلیسی به فارسی

احساس درد دائم، زجرپایا


(در جمع) شور گرسنگی، درد شدید، تب و تاب


گنویج، ساییدن، تحلیل رفتن، خاییدن، گاز گرفتن، کندن، مانند موش جویدن، خوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: gnawingly (adv.)
• : تعریف: (often pl.) a dull and persistent pain; pang.

- gnawings of homesickness
[ترجمه ترگمان] دل تنگی برای خانه
[ترجمه گوگل] خستگی ناخوشایند

• constant chewing, eating away; corrosion; dull persistent pain (especially in the stomach)
constantly chewing; corroding; persistently painful or troublesome

جملات نمونه

1. a gnawing pain in my toe
دردی دائم در انگشت پایم

2. waves gnawing away at the cliffs
امواجی که صخره ها را می فرساید

3. a dog gnawing a bone
سگی که استخوان در دهان می جود

4. anxiety is gnawing him (from within)
اضطراب او را از درون می خورد.

5. The wolf has been gnawing away on the bone.
[ترجمه ترگمان]گرگ در حال جویدن استخوان است
[ترجمه گوگل]گرگ در استخوان گاو است

6. The rats was gnawing at the box.
[ترجمه ترگمان]موش ها در حال جویدن جعبه بودند
[ترجمه گوگل]موش ها در جعبه ظاهر شدند

7. The dog was gnawing at a bone.
[ترجمه ترگمان]سگ داشت به یک استخوان چنگ می زد
[ترجمه گوگل]سگ در یک استخوان گنویده بود

8. The farmer's dog has been gnawing away on a bone under the table.
[ترجمه ترگمان]سگ دهقان روی یک استخوان زیر میز است
[ترجمه گوگل]سگ مزرعه در زیر استخوان زیر میز قرار دارد

9. He was afflicted always with a gnawing restlessness.
[ترجمه ترگمان]همیشه ناراحت بود و بی قراری می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه با یک بی حسی گناه مواجه بود

10. Doubt was gnawing away at her confidence.
[ترجمه ترگمان]شک داشت که به او اعتماد داشته باشد
[ترجمه گوگل]شک و تردید در اعتماد او بود

11. Something was gnawing at the back of his mind.
[ترجمه ترگمان]چیزی در ذهن او جویدن پیدا کرده بود
[ترجمه گوگل]چیزی در پشت ذهنش گناه بود

12. Sorrow is gnawing at her heart.
[ترجمه ترگمان]اندوه به قلبش چنگ می زند
[ترجمه گوگل]غم و اندوه در قلب او است

13. Doubts were already gnawing away at the back of his mind.
[ترجمه ترگمان]تردید پیش از آن بود که ذهن او را gnawing
[ترجمه گوگل]شک و تردید قبلا در پشت ذهن او خراشیده بود

14. The feeling that I've forgotten something has been gnawing at me all day.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که تمام روز چیزی را فراموش کرده ام
[ترجمه گوگل]این احساس که من چیزی را فراموش کرده ام، در تمام طول روز به من زل زده است

15. Fear and anxiety were gnawing her.
[ترجمه ترگمان]ترس و اضطراب او را آزار می داد
[ترجمه گوگل]ترس و اضطراب او را تحریک می کرد

a gnawing pain in my toe

دردی دائم در انگشت پایم


پیشنهاد کاربران

دیکشنری هزاره: ( اضطراب، درد و . . . ) عذاب آور، آزار دهنده، جانکاه

مِک زدن - جویدن
Gnawing on licorice root = مِک زدن یا جویدن ریشه شیرین بَیان


کلمات دیگر: