کلمه جو
صفحه اصلی

grotesque


معنی : چیز عجیب و غریب، چیز بی تناسب، تناقض دار، مضحک، غریب و عجیب، بی تناسب
معانی دیگر : مضحک و بی معنی، غیر عادی و تمسخر انگیز، پوچ و مسخره (معانی این واژه بیشتر تداعی منفی دارند)، (وابسته به سبک نقاشی یا مجسمه سازی و غیره که در آن انسان و حیوان با گل و شاخ و برگ و میوه به طور عجیب و غریبی در هم آمیخته شده اند) سبک شلم شوربا، سبک گروتسک، عجیب و غریب، متناقض، عجیب و باور نکردنی، تناق­ دار

انگلیسی به فارسی

غریب و عجیب، بی تناسب، مضحک، تناقض دار


غریب، چیز عجیب و غریب، چیز بی تناسب، مضحک، غریب و عجیب، بی تناسب، تناقض دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: unnatural, distorted, or ugly in character or appearance.
مترادف: distorted, misshapen
مشابه: bizarre, hideous, ugly, unnatural

- The grotesque, headless monster had the body of a man covered with the hair of a tarantula.
[ترجمه ترگمان] غول بی کر جسد مردی را داشت که با موهای رطیل پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل] هیولای غریب و بی سر و صدا بدن انسان را پوشانده بود که موهای تارانتولا را پوشانده بود
- The soldier hid his burned face, believing his wife would find it grotesque.
[ترجمه ترگمان] سرباز چهره سوخته خود را پنهان کرد و تصور کرد که همسرش آن را زشت و ناهنجار خواهد یافت
[ترجمه گوگل] این سرباز چهره سوخته خود را مخفی کرد، معتقد بود که همسرش آن را غریب می بیند

(2) تعریف: fantastic or unnatural in the design or combination of forms, as in artwork combining incongruous human and animal features.
مشابه: bizarre, fantastic, outlandish, preposterous, unnatural
اسم ( noun )
مشتقات: grotesquely (adv.), grotesqueness (n.)
(1) تعریف: one that is grotesque.
مشابه: freak, gargoyle

(2) تعریف: an art style of sixteenth-century Italy that employed grotesque designs and forms.

• odd or ugly person or thing; work of art in the grotesque style
strange, weird, bizarre; distorted, deformed; ugly
something that is grotesque is exaggerated, and is ridiculous or frightening.
grotesque also means very ugly.

مترادف و متضاد

چیز عجیب و غریب (اسم)
grotesque, oddity, grotesquerie

چیز بی تناسب (اسم)
grotesque, grotesquerie

تناقض دار (صفت)
grotesque

مضحک (صفت)
absurd, ridiculous, funny, ludicrous, comic, hilarious, preposterous, grotesque, buffo, harlequin, burlesque, droll, farcical, laughable

غریب و عجیب (صفت)
antic, bizarre, grotesque

بی تناسب (صفت)
antic, grotesque, disproportionate, asymmetrical, asymmetric, incommensurate, baroque

ugly, misshapen


Synonyms: aberrant, abnormal, absurd, antic, bizarre, deformed, distorted, eerie, extravagant, extreme, fanciful, fantastic, flamboyant, freakish, grody, gross, incongruous, ludicrous, malformed, monstrous, odd, outlandish, perverted, preposterous, queer, ridiculous, strange, surrealistic, uncanny, unnatural, weird, whimsical


Antonyms: beautiful, nice, pretty, shapely


جملات نمونه

1. a grotesque design
طرح ناجور و مسخره

2. her behavior was pompous and grotesque
رفتار آن زن پر افاده و تمسخر انگیز بود.

3. She has become a grotesque parody of her former elegant self.
[ترجمه ترگمان]او تقلید مسخره ای از شخصیت سابق خود کرده است
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک تقلید غریبانه از خود سابق خود را ظریف است

4. The story was too grotesque to believe.
[ترجمه منیژه اسدنژاد] باورکردن این داستان خیلی عجیب بود.
[ترجمه ترگمان]باور کردن این داستان آنقدر زشت بود که نمی شد آن را باور کرد
[ترجمه گوگل]این داستان برای باور کردن خیلی غم انگیز بود

5. Her account of the incident was a grotesque distortion of the truth.
[ترجمه ترگمان]به خاطر این حادثه، به طور کلی تغییر عجیبی در حقیقت بود
[ترجمه گوگل]گزارش او از حادثه تحریف غم انگیز حقیقت بود

6. It's grotesque to portray peace campaigners as unpatriotic.
[ترجمه ترگمان]برای به تصویر کشیدن مبارزان صلح به عنوان یک unpatriotic مضحک است
[ترجمه گوگل]این ظلم و ستم برای نشان دادن مبارزان صلح به عنوان غیرقانونی است

7. This article is a grotesque parody of the truth.
[ترجمه ترگمان]این مقاله مسخره عجیبی از حقیقت است
[ترجمه گوگل]این مقاله تقلیدی از حقیقت است

8. Gothic churches are full of devils and grotesque figures.
[ترجمه ترگمان]کلیساهای گوتیکی پر از شیاطین و چهره های عجیب و غریب هستند
[ترجمه گوگل]کلیساهای گوتیک پر از شیاطین و شخصیت های غریب است

9. His face has a grotesque appearance.
[ترجمه ترگمان]صورت او حالت عجیبی دارد
[ترجمه گوگل]صورت او ظاهر غریب است

10. It's grotesque to expect a person of her experience to work for such little money.
[ترجمه ترگمان]خیلی مضحک است که انتظار کسی را داشته باشد که برای چنین پولی کار کند
[ترجمه گوگل]این غم انگیز است که فردی از تجربیاتش برای چنین پولی کمی کار کند

11. They tried to avoid looking at his grotesque face and his crippled body.
[ترجمه ترگمان]می کوشیدند از قیافه مضحک خود و بدن crippled پرهیز کنند
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند از نگاه کردن به چهره غریب او و بدن فلجش نگاه کنند

12. By modern standards, the treatment of prisoners was grotesque.
[ترجمه ترگمان]با معیارهای جدید، رفتار زندانیان عجیب و غریب بود
[ترجمه گوگل]با معیارهای جدید، درمان زندانیان غریب بود

13. The solution seemed so grotesque that his nerve almost failed him.
[ترجمه ترگمان]راه حل این قدر عجیب به نظر می رسید که او را تقریبا از دست داده بود
[ترجمه گوگل]راه حل به نظر می رسید بسیار غم انگیز است که عصب او تقریبا او شکست خورده است

14. There was a grotesque inventiveness, a deliberate eccentricity in the idea of the cuckoo clock that Melanie had never encountered.
[ترجمه ترگمان]رفتار عجیب و غریب و غریبی در تصور ساعت فاخته که ملانی هرگز با آن مواجه نشده بود، عجیب و غریب بود
[ترجمه گوگل]یک نوآوری غریبانه، یک غرورآفرینی عمدی در ایده ساعت بافتی که ملانی هرگز با آن مواجه نشده بود، وجود داشت

Her behavior was pompous and grotesque.

رفتار آن زن پرافاده و تمسخرانگیز بود.


a grotesque design

طرح ناجور و مسخره


پیشنهاد کاربران

ناموزون

بدقواره

زشت، عجیب و ناخوشایند

منزجر کننده، مشمئز کننده
. If someone or something is grotesque, they are very ugly
مثال:
. They tried to avoid looking at his grotesque face and his crippled body

مسخره و مضحک

مضحک و عجیب و غریب


کلمات دیگر: