کلمه جو
صفحه اصلی

clear off


1- رجوع شود به 2 clear away- روشن یا شفاف کردن، خود را خلاص کردن از، از جلوی روی خود برداشتن، به چاک زدن، جیم شدن

انگلیسی به فارسی

خود را نجات دادن از، خود را خلاص کردن از، از جلوی روی خود برداشتن، از شر چیزی خلاص شدن


(محاوره) فلنگ را بستن، به چاک زدن، جیم شدن


پاک کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to get away; escape.

• go away, leave, depart

جملات نمونه

1. I don't think the mist will clear off very soon.
[ترجمه ترگمان]فکر نکنم به زودی مه رقیق بشه
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که مه خیلی زود روشن خواهد شد

2. The shop decided to clear off all the old stock in the storehouse.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه تصمیم گرفت همه سهام قدیمی را در انبار خالی کند
[ترجمه گوگل]مغازه تصمیم گرفت همه سهام قدیمی موجود در انبار را پاک کند

3. You must clear off all your debts before you left the school.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه مدرسه را ترک کنی باید بدهی هات را پاک کنی
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه مدرسه را ترک کنید بایستی تمام بدهی های خود را پاک کنید

4. I told them to clear off.
[ترجمه ترگمان] بهشون گفتم آروم باشن
[ترجمه گوگل]من به آنها گفتم که پاک شوند

5. The morning mist will clear off soon.
[ترجمه کامبیز جوانرویی] مه صبحگاهی زود ناپدید میشه
[ترجمه ترگمان]مه صبحگاهی خیلی زود برطرف می شه
[ترجمه گوگل]غبار صبح زود پاک می شود

6. Please clear off the dinner things and then you can watch television.
[ترجمه ترگمان]لطفا چیزهای شام را تمیز کنید و بعد می توانید تلویزیون تماشا کنید
[ترجمه گوگل]لطفا چیزهای شام را پاک کنید و سپس می توانید تلویزیون تماشا کنید

7. You've no right to be here. Clear off!
[ترجمه ترگمان]تو حق نداری اینجا باشی ! برو کنار
[ترجمه گوگل]شما حق ندارید اینجا باشید پاک کردن!

8. I have to clear off arrears of work and correspondence.
[ترجمه ترگمان]باید arrears کار و مکاتبه را تسویه کنم
[ترجمه گوگل]من باید عقب افتادگی کار و مکاتبات را پاک کنم

9. The manager wants to clear off the old stocks in the warehouse.
[ترجمه ترگمان] مدیر میخواد انبار قدیمی انبار رو خالی کنه
[ترجمه گوگل]مدیر می خواهد سهام قدیمی را در انبار پاک کند

10. The car ran clear off the road.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از جاده خارج شد
[ترجمه گوگل]ماشین جاده را روشن کرد

11. The boys told me to clear off.
[ترجمه ترگمان]پسرا بهم گفتن که بی خیال بشم
[ترجمه گوگل]پسران به من گفتند که پاک شود

12. Clear off all loose top soil within an area slightly larger than the size of the workshop.
[ترجمه ترگمان]تمام خاک عالی را در منطقه ای که کمی بزرگ تر از اندازه کارگاه است پاک کنید
[ترجمه گوگل]پاک کردن تمام خاک های شل در یک منطقه کمی بزرگتر از اندازه کارگاه

13. People got clear off the trail to let them pass.
[ترجمه ترگمان]مردم ردش کردن تا رد بشن
[ترجمه گوگل]مردم اجازه دادند تا مسیر را طی کنند

14. He swore at Nina and told her to clear off.
[ترجمه ترگمان]او به نی نا قسم خورد و به او گفت که از اینجا برود
[ترجمه گوگل]او در نینا قسم داد و به او گفت که باید پاک شود

15. Clear off and get your supper, the pair of you.
[ترجمه ترگمان]برو و شام بخور، هر دو تون
[ترجمه گوگل]پاک کردن و شام خوردن، جفت شما

پیشنهاد کاربران

go away

( در حالت دستوری ) گم شین!

گم شو!
بزن بچاک

گمشو! ( همراه با عصبانیت )
بزن به چاک!


کلمات دیگر: