کلمه جو
صفحه اصلی

oppositional

انگلیسی به انگلیسی

• of opposition, of objection; of the opposing side

جملات نمونه

1. Children go through defined periods of oppositional behaviour and may need humouring out of them.
[ترجمه ترگمان]کودکان از طریق دوره های تعریف شده رفتار oppositional عبور می کنند و ممکن است به humouring از آن ها نیاز داشته باشند
[ترجمه گوگل]کودکان از طریق دوره های مشخص رفتارهای مخالف رفتار می کنند و ممکن است از آنها متنفر باشند

2. The gradual assimilation of oppositional art into institutional orthodoxy represents one of the failed utopias of the modern period.
[ترجمه ترگمان]جذب تدریجی هنر مخالف در orthodoxy نهادی، یکی از the utopias دوره مدرن را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]تساوی تدریجی هنر مخالف در ارتدوکس نهادی، نشان دهنده یکی از شکستهای اخوان المسلمین دوره مدرن است

3. One of the hallmarks of beer is an oppositional one is that you cannot tell a vintage.
[ترجمه ترگمان]یکی از نشانه های آبجو این است که شما نمی توانید به یک محصول قدیمی بگویید
[ترجمه گوگل]یکی از نشانه های آبجو یکی از مخالفان این است که شما نمی توانید یک محصول را بگوئید

4. It suppressed political dissent and oppositional parties, manipulated elections and militarized labour.
[ترجمه ترگمان]آن مخالفت سیاسی و احزاب مخالف را سرکوب کرد، انتخابات را دستکاری کرد و اقدام نظامی کرد
[ترجمه گوگل]این مخالفت سیاسی و احزاب مخالف را سرکوب کرد، انتخابات و کار نظامی را دستکاری کرد

5. The greatest oppositional base is among evangelical Protestants, not Catholics.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین oppositional در میان پروتستان های انجیلی است، نه کاتولیک ها
[ترجمه گوگل]بزرگترین پایگاه مخالف، در میان پروتستان های انجیلی، نه کاتولیک ها است

6. It's not a meeting of two oppositional mindsets either.
[ترجمه ترگمان]این یک ملاقات با دو طرز فکر متضاد هم نیست
[ترجمه گوگل]این یک جلسه دو ذهنیت مخالف نیز نیست

7. Just as American capitalism was able to marginalise oppositional structures at home, so with the running down of public cultures abroad it has been able to penetrate into new markets.
[ترجمه ترگمان]درست همانطور که سرمایه داری آمریکایی قادر بود ساختارهای متضاد خود را در خانه مهار کند، بنابراین با پایین رفتن فرهنگ های عمومی در خارج از کشور قادر به نفوذ به بازارهای جدید بوده است
[ترجمه گوگل]درست همانطور که سرمایه داری آمریکا توانست ساختارهای مخالفان را در خانه مانع کند، بنابراین با سقوط فرهنگ های عمومی در خارج از کشور، توانست به بازارهای جدید نفوذ کند

8. Moreover, it is perhaps doubtful whether many delinquents hold openly oppositional views or values as Cohen suggests.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شاید در این مورد تردید وجود دارد که آیا بسیاری از متخلفان دیدگاه های مخالف و یا ارزش های متضاد را به صورت کوهن نشان می دهند یا خیر
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، احتمالا این موضوع را تردید می کند که آیا بسیاری از بزهکاران، نظیر کوهن پیشنهاد می کنند که دیدگاه های آشکارا مخالف یا ارزش ها را دارند

9. The procedures of selection are within given discourses supported by institutional validations, even when apparently oppositional.
[ترجمه ترگمان]روند انتخاب در گفتمان های خاصی است که توسط validations سازمانی پشتیبانی می شوند، حتی زمانی که ظاهرا مخالف هستند
[ترجمه گوگل]رویه های انتخاب در گفتگوهای داده شده با تأیید اعتبارات نهادی حتی زمانی که ظاهرا مخالف هستند پشتیبانی می شود

10. Feminist extensions of conventional psychological methodology often resemble more explicitly oppositional programmes for social scientific method.
[ترجمه ترگمان]گسترش فمینیستی روش روان شناسی متعارف اغلب شبیه برنامه های explicitly more برای روش علمی اجتماعی است
[ترجمه گوگل]فرمتهای فمینیستی روش متداول روانشناسی اغلب به برنامههای واضحتری برای روش علمی اجتماعی شباهت دارند

11. The result was more severe than satirical, an alliance of oppositional noises.
[ترجمه ترگمان]نتیجه این کار شدیدتر از satirical بود، اتحاد با صدای oppositional
[ترجمه گوگل]نتیجه شدیدتر از طنز است، یک اتحاد از صداهای مخالف

12. But your attitude toward evangelicals is to bring them in and not face them in a kind of oppositional way.
[ترجمه ترگمان]اما نگرش شما نسبت به evangelicals این است که آن ها را وارد کنید و به نوعی با آن ها مواجه نشوید
[ترجمه گوگل]اما نگرش شما نسبت به انجیلی ها این است که آنها را در نوعی مخالفت با آنها قرار دهید

13. "The government hates intellectuals because they are liberal and oppositional," he reportedly said.
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" دولت از روشنفکران متنفر است، زیرا آن ها لیبرال و مخالف هستند \"
[ترجمه گوگل]وی گفته است که دولت از روشنفکران متنفر است؛ زیرا آنها لیبرال و مخالف هستند

14. The results showed that the main reasons of misplay were because the pass direction was improper at middle-low speed and weak oppositional state.
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داد که دلایل اصلی of این بود که جهت عبور نامناسب در سرعت متوسط و حالت مخالف ضعیف بود
[ترجمه گوگل]نتایج نشان داد که دلایل اصلی ناسازگاری این بود که مسیر عبور در سرعت متوسط ​​و پایین ضعیف و حالت مخالف نادرست بود

پیشنهاد کاربران

نافرمانی، عنادورزی، مخالفت ورزی

( روان شناسی ) مقابله جویانه

oppositional children کودکان نافرمان

متعارض، متضاد، متقابل

نافرمانی جویانه ( صفت را باید به شکل صفت ترجمه کرد، نه به شکل اسم و یا. . . )


کلمات دیگر: