1. the police used one of the prisoners as their informant
پلیس از یکی از زندانیان به عنوان خبر کش استفاده کرد.
2. One of the witnesses was a paid informant for the FBI.
[ترجمه ترگمان]یکی از شاهدها یه خبرچین پول برای اف بی آی بوده
[ترجمه گوگل]یکی از شاهدان خبره پرداخت شده برای FBI بود
3. For reasons of personal safety, the informant wishes to remain anonymous.
[ترجمه ترگمان]این خبرچین به دلایل ایمنی شخصی مایل است بی نام و نشان باقی بماند
[ترجمه گوگل]به دلایل ایمنی شخصی، خبرنگار تمایل دارد ناشناس باقی بماند
4. The police arranged to rendezvous with their informant at a disused warehouse.
[ترجمه ترگمان]پلیس ترتیب ملاقات با خبرچین رو تو یه انبار متروکه ترتیب داده
[ترجمه گوگل]پلیس مرتب به ملاقات با خبرنگار خود در یک انبار دزدیده شده
5. There is particular concern that an informant may try to set police officer against police officer and force against force.
[ترجمه ترگمان]نگرانی خاصی وجود دارد که یک فرد مطلع ممکن است تلاش کند افسر پلیس را علیه افسر پلیس و زور علیه زور وارد کند
[ترجمه گوگل]نگرانی خاصی وجود دارد که یک خبرنگار می تواند سعی کند افسر پلیس را درمورد افسر پلیس تنظیم کند و به زور علیه نیرو اعمال کند
6. The informant was arrested the next day and most of the money was recovered.
[ترجمه ترگمان]فرد مطلع در روز بعد دستگیر شد و بیشتر این پول بدست آمد
[ترجمه گوگل]خبرنگار روز بعد دستگیر شد و بیشتر پول پرداخت شد
7. The informant was expected usually to be the person's nearest relative.
[ترجمه ترگمان]عامل نفوذی که معمولا انتظارش را داشتند، معمولا نزدیک ترین فامیل او محسوب می شد
[ترجمه گوگل]انتظار میرود آگاهی دهنده بیشترین نزدیکترین نسل فرد باشد
8. Typical of his informant to take such precautions.
[ترجمه ترگمان]نمونه ای از خبرچین اون برای این که همچین احتیاطی رو انجام بده
[ترجمه گوگل]نمونه ای از خبرنگار خود را برای چنین اقدامات احتیاطی
9. There had been no more calls since the informant had rung with the news of the cocaine shipment.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که خبرچین با خبر محموله کوکائین تماس گرفته بود، دیگر تماسی باقی نمانده بود
[ترجمه گوگل]از آنجاییکه خبرنگار با اخبار مربوط به حمل و نقل کوکائین تماس نگرفته است، تماس های بیشتری صورت نگرفته است
10. The mob, my informant tells me, therefore set fire to the Thana.
[ترجمه ترگمان]اراذل و اوباش من به همین دلیل به من گفته اند که آتش را روشن کرده اند
[ترجمه گوگل]توهین، خبرنگار من به من می گوید، به این ترتیب به تانا آتش زد
11. An informant may, therefore, negotiate with others to convince them that she or he is ill and deserves attention.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک خبرچین می تواند با دیگران مذاکره کند تا آن ها را متقاعد کند که او بیمار است و سزاوار توجه است
[ترجمه گوگل]بنابراین، ممکن است یک خبرنگار با دیگران مذاکره کند تا آنها را متقاعد کند که او بیمار است یا سزاوار توجه است
12. The informant showed gun crates marked with the names of Norinco and Poly Technologies to an undercover agent.
[ترجمه ترگمان]خبرچین حاوی چند تا صندوق اسلحه بود که با اسم Norinco و پولی نا دین به یک مامور مخفی علامت گذاری شده بودند
[ترجمه گوگل]خبرنگار نشان داد اسلحه های اسلحه با نام Norinco و Poly Technologies به نماینده مخفی نشان داده شد
13. Then, as I was leaving, my informant added what he thought was a rather amusing story.
[ترجمه ترگمان]پس چون من از اینجا خارج شدم، خبرچین من چیزی را که فکر می کرد یک داستان نسبتا سرگرم کننده بود اضافه کرد
[ترجمه گوگل]سپس، همانطور که من رفتم، خبرنگار من آن چیزی را که تصور می کرد اضافه کرد، داستان جالب و سرگرم کننده بود
14. Betty Bell was the chief informant about Harold Shoosmith for she had been engaged for three mornings and three evenings a week.
[ترجمه ترگمان]بتی بل تنها منبع اطلاعاتی درباره هارولد Shoosmith بود که سه روز و سه روز در هفته با هم نامزد شده بود
[ترجمه گوگل]بتی بل اطلاع رسانی اصلی در مورد هارولد شوشمیت بود زیرا او در سه صبح و سه شب در هفته مشغول به کار بوده است