جانگیرانه، به طور مهلک، مرگبارانه، به طور کشنده، مقدرا، ناچار، بطورکشنده، مهلکانه
fatally
جانگیرانه، به طور مهلک، مرگبارانه، به طور کشنده، مقدرا، ناچار، بطورکشنده، مهلکانه
انگلیسی به فارسی
جانگیرانه، به طور مهلک، مرگبارانه، به طور کشنده
اجتناب ناپذیر(انه)، مقدر
مرگبار
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• (1) تعریف: in a manner causing death or destruction.
- fatally wounded
[ترجمه Zari] مجروح شده درحد مرگ
[ترجمه ترگمان] زخمی شده[ترجمه گوگل] مجروح شدن
• (2) تعریف: by fate, inevitability, or predetermination.
• (3) تعریف: disastrously.
- a fatally flawed theory
[ترجمه Nasrin] یک نظریه کاملا ناقص
[ترجمه ترگمان] یک نظریه ناقص و ناقص[ترجمه گوگل] یک نظریه فاسد ناقص
• in a disastrous manner, destructively, in a deadly manner; lethally, mortally, critically; in a predetermined manner, according to fate
جملات نمونه
1. the dead and the fatally wounded
مردگان و زخمی های مردنی
2. The regime was fatally weakened by the unrest and violence.
[ترجمه ترگمان]این رژیم به دلیل ناآرامی ها و خشونت ها به شدت تضعیف شد
[ترجمه گوگل]رژیم با ناآرامی و خشونت به طرز فجیعی تضعیف شد
[ترجمه گوگل]رژیم با ناآرامی و خشونت به طرز فجیعی تضعیف شد
3. Mercutio, fatally stabbed, staggers round the stage in his death throes.
[ترجمه ترگمان]Mercutio، که به ضرب چاقو به ضرب گلوله کشته شده است، سکندری خوران بر روی صحنه می کشد و در چنگال مرگ به سر می برد
[ترجمه گوگل]Mercutio، فاسد به طرز وحشیانه ای، در مراسم مرگش از صحنه خارج می شود
[ترجمه گوگل]Mercutio، فاسد به طرز وحشیانه ای، در مراسم مرگش از صحنه خارج می شود
4. Two officers were fatally injured in the explosion.
[ترجمه ترگمان]دو افسر در این انفجار به ضرب گلوله کشته شدند
[ترجمه گوگل]دو تن از افسران در انفجار در اثر زخمی جان باختند
[ترجمه گوگل]دو تن از افسران در انفجار در اثر زخمی جان باختند
5. She was fatally wounded in a car crash.
[ترجمه Melika] او به طور کشنده ای در تصادف مجروح شد.
[ترجمه ترگمان]او در تصادف خودرو به ضرب گلوله کشته شد[ترجمه گوگل]او در یک تصادف اتومبیل مجروح شده بود
6. One of the drivers was fatally injured; his next of kin has been informed.
[ترجمه ترگمان]یکی از رانندگان به ضرب گلوله کشته شد؛ نزدیک ترین خویشاوند وی مطلع شده است
[ترجمه گوگل]یکی از رانندگان مجروح شده بود؛ فرزند بعدی اش مطلع شده است
[ترجمه گوگل]یکی از رانندگان مجروح شده بود؛ فرزند بعدی اش مطلع شده است
7. The arteries in his neck had become fatally congested.
[ترجمه ترگمان]The که در گردنش بود به شدت متراکم شده بود
[ترجمه گوگل]سرخرگها در گردن او فاسد شده بودند
[ترجمه گوگل]سرخرگها در گردن او فاسد شده بودند
8. Many people were fatally wounded during the bomb attacks.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در طی این حملات به ضرب گلوله کشته شدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در طول حملات بمب گذاری مجروح شدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در طول حملات بمب گذاری مجروح شدند
9. Failure now could fatally damage his chances in the future.
[ترجمه ترگمان]شکست در حال حاضر ممکن است باعث آسیب زدن به بخت خود در آینده شود
[ترجمه گوگل]شکست در حال حاضر می تواند به چالش کشیدن شانس خود را در آینده آسیب برساند
[ترجمه گوگل]شکست در حال حاضر می تواند به چالش کشیدن شانس خود را در آینده آسیب برساند
10. He was fatally wounded as he tried to escape.
[ترجمه ترگمان]او در حین تلاش برای فرار به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا فرار کند
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا فرار کند
11. He has been fatally undermined by his own finance minister.
[ترجمه ترگمان]او به شدت توسط وزیر دارایی خود تضعیف شده است
[ترجمه گوگل]او توسط وزیر امور مالی خود فاسد شده است
[ترجمه گوگل]او توسط وزیر امور مالی خود فاسد شده است
12. Four policemen were fatally shot in the incident.
[ترجمه ترگمان]چهار مامور پلیس در این حادثه به ضرب گلوله کشته شدند
[ترجمه گوگل]چهار مامور پلیس در این حادثه جان باختند
[ترجمه گوگل]چهار مامور پلیس در این حادثه جان باختند
13. One of the drivers was fatally injured.
[ترجمه ترگمان]یکی از رانندگان به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه گوگل]یکی از رانندگان مجروح شده بود
[ترجمه گوگل]یکی از رانندگان مجروح شده بود
14. The dead soldier is reported to have been fatally wounded in the chest.
[ترجمه ترگمان]گزارش شده است که سرباز کشته شده در این صندوق به ضرب گلوله کشته شده است
[ترجمه گوگل]گزارش شده است که سربازان مرده در سینه زخمی شده اند
[ترجمه گوگل]گزارش شده است که سربازان مرده در سینه زخمی شده اند
the dead and the fatally wounded
مردگان و زخمیهای مردنی
پیشنهاد کاربران
به حدِ کُشت، تا سرحدِ مرگ
به ناچار
ناخواسته
ناخواسته
مرگبار، کشنده
کلمات دیگر: