1. i still remember the prickle of my father's beard on my cheeks
هنوز (احساس) زبری ریش پدرم بر روی گونه هایم را به یاد دارم.
2. She felt a prickle of fear as she realized that she was alone.
[ترجمه ترگمان]وقتی متوجه شد که او تنها است، از ترس به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که او تنها بود
3. Be careful—the chestnut burs can prickle your fingers.
[ترجمه ترگمان]- مواظب باش - به درخت بلوطی که می تواند fingers را تیز کند
[ترجمه گوگل]مراقب باشید - بوستان شاه بلوط می تواند انگشتانتان را خیس کند
4. The scream sent a prickle down my spine.
[ترجمه ترگمان]صدای جیغ یک خراش از ستون فقراتم به گوش رسید
[ترجمه گوگل]فریاد زخم را به ستون فقرات من فرستاد
5. Woollen clothes often prickle my skin.
[ترجمه ترگمان]لباس هایم معمولا به پوست من صدمه می زنند
[ترجمه گوگل]لباس های پشمی اغلب پوست من را می شکند
6. My scalp began to prickle as I realized the horrible truth.
[ترجمه ترگمان]وقتی حقیقت وحشتناک رو فهمیدم پوست سرم شروع به تیر زدن کرد
[ترجمه گوگل]پوست سرم شروع به سوزش کرد، چون حقیقت وحشتناک را متوجه شدم
7. She felt herself prickle at his tone of voice.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که از لحن صدایش یکه می خورد
[ترجمه گوگل]او احساس تنهایی خود را با صدای بلند احساس کرد
8. The thought made her prickle with excitement.
[ترجمه ترگمان]این فکر باعث شد که او هیجان زده شود
[ترجمه گوگل]این تفکر با هیجان به اوج خود رسید
9. The thought of meeting him made her prickle with excitement.
[ترجمه ترگمان]فکر برخورد با او باعث شد که او هیجان زده شود
[ترجمه گوگل]فکرش را به ملاقات او با شور و هیجان زد
10. I felt a hot prickle of embarrassment spread across my cheeks.
[ترجمه ترگمان]از خجالت سرخ شدم
[ترجمه گوگل]احساس خجولی داغی از خجالتم که در میان گونه هایم پخش شد
11. He felt sweat prickle on his forehead.
[ترجمه ترگمان]به پیشانیش عرق کرده بود
[ترجمه گوگل]او خلط عرق در پیشانی خود را احساس کرد
12. She felt her eyes prickle. 'It was awful,' she whispered.
[ترجمه ترگمان]او چشم هایش را تیز کرد زمزمه کرد وحشتناک بود
[ترجمه گوگل]او چشمانش را می دید 'این افتضاح بود،' او زمزمه کرد
13. That deep voice made her whole scalp prickle with reaction.
[ترجمه ترگمان]صدای عمیق او باعث شد که پوست سرش از عکس العمل او سیخ شود
[ترجمه گوگل]این صدای عمیق او را با واکنش خراشیده کرد
14. But a moment later I feel the prickle of seven steely glances boring into the nape of my neck.
[ترجمه ترگمان]اما یک لحظه بعد حس فرو کردن هفت نگاه به گردن من از پشت گردنم سیخ شد
[ترجمه گوگل]اما یک لحظه بعد احساس می کنم که ناحیه ای از هفت ستون فقرات در ناحیه گردن من خسته کننده است
15. My eyes prickle with tears, and I have to stop myself from waking her up to remind her of my love.
[ترجمه ترگمان]چشمانم از اشک پر شد، و من باید خودم را از خواب بیدار نگه دارم تا او را بیدار کنم تا به او یادآوری کنم که عشق من است
[ترجمه گوگل]چشم های من با اشک می ریزند، و من باید از بیدار شدن از خواب بیدار شوم تا او را از عشقم یاد کنم