اسم ( noun )
• (1) تعریف: any of a large group of insects with sucking mouths and forewings thickened at the base, such as the water bug.
- The stink bug is native to China and Japan.
[ترجمه ترگمان] حشرات متعفن بومی چین و ژاپن هستند
[ترجمه گوگل] اشکال خشم بومی چین و ژاپن است
• (2) تعریف: (informal) any insect or insect-like organism.
• مترادف: insect
• مشابه: arthropod, fly, gnat, vermin
- The screens keep most of the bugs from getting in.
[ترجمه [ترجمه ترگمان] این صفحات اغلب حشرات را از ورود به داخل حفظ میکنند] این صفحات اغلب حشرات را از ورود به داخل حفظ می کنند
[ترجمه چکامه] این صفحات از ورود بیشتر حشرات جلوگیری می کنند.
[ترجمه ترگمان] این صفحات اغلب حشرات را از ورود به داخل حفظ می کنند
[ترجمه گوگل] صفحه نمایش اکثر اشکالات از ورود را حفظ می کند
- She let out a scream when a large bug landed on her face.
[ترجمه ترگمان] وقتی یک حشره درشت روی صورتش نشست جیغ کشید
[ترجمه گوگل] هنگامی که یک اشکال بزرگ روی صورتش فرود آمد، فریاد زد
• (3) تعریف: (informal) a virus or bacterium, esp. one that causes disease, or a disease caused by such a virus or bacterium.
• مترادف: germ
• مشابه: bacterium, illness, infection, sickness, virus
- He must have caught some bug when he was on vacation.
[ترجمه ترگمان] حتما وقتی در تعطیلات بود دچار نوعی حشره شده بود
[ترجمه گوگل] او باید زمانی که در تعطیلات بود، مشکلی نداشته باشد
- She was absent for several days with an awful bug.
[ترجمه ترگمان] چندین روز غایب بود با یک حشره وحشتناک
[ترجمه گوگل] او چندین روز با یک اشکال افتضاح غایب بود
• (4) تعریف: (informal) a flaw that prevents something from working properly.
• مترادف: defect, fault, flaw
• مشابه: drawback, error, imperfection
- I hope you can fix this bug in my computer program.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم که شما بتوانید این حشرات را در برنامه کامپیوتری من ثابت کنید
[ترجمه گوگل] امیدوارم بتوانید این مشکل را در برنامه کامپیوتری من حل کنید
• (5) تعریف: (informal) an electronic listening device that has been secretly installed.
• مترادف: tap, wiretap
- The security police had put several bugs in his apartment.
[ترجمه بهاره] پلیس امنیتی چندین دستگاه شنود در آپارتمان او کار گذاشته بود.
[ترجمه ترگمان] پلیس امنیتی چندین حشره را در آپارتمانش گذاشته بود
[ترجمه گوگل] پلیس امنیتی چندین اشکال در آپارتمان خود قرار داده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bugs, bugging, bugged
عبارات: bug off, bug out
• (1) تعریف: (informal) to annoy or pester.
• مترادف: annoy, bother, irritate
• مشابه: anger, badger, disturb, eat, get one's goat, harass, irk, nag, needle, peeve, pester, plague, provoke, rasp, trouble
- The sound of that dripping really bugs me.
[ترجمه ترگمان] صدای آن چکه کردن واقعا مرا آزار می دهد
[ترجمه گوگل] صدای این قطره واقعا باعث بروز خطا میشه
- Don't bug me when I'm trying to study!
[ترجمه رومینا سلیمانی] وقتی دارم درس میخوونم مزاحمم نشو
[ترجمه ترگمان] وقتی سعی می کنم درس بخونم، اذیتم نکن!
[ترجمه گوگل] هنگام تلاش برای تحصیل، من را ناراحت نکن
- It bugs me that she never answers her phone.
[ترجمه ترگمان] این من رو آزار میده که هیچوقت تلفنش رو جواب نمیده
[ترجمه گوگل] آن را به من می گوید که او هرگز به تلفن او پاسخ نمی دهد
- It bugs her when people cut into the ticket line.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که مردم صف بلیط را قطع می کنند، این حشره او را آزار می دهد
[ترجمه گوگل] هنگامی که مردم به خط بلیط بچرخانند، او را اذیت می کند
- It bugs me to have to remind her to clean up after herself.
[ترجمه ترگمان] این من رو آزار میده که باید بهش یادآوری کنم که خودش رو تمیز کنه
[ترجمه گوگل] من آن را اذیت می کنم که مجبور به یادآوری او برای تمیز کردن پس از خودش
• (2) تعریف: (informal) to perplex, disturb, or bother.
- This one problem is still bugging me; I just can't figure it out.
[ترجمه ترگمان] این مشکل هنوز اذیتم می کنه، فقط نمی تونم بفهمم
[ترجمه گوگل] این یک مشکل هنوز من را ناراحت می کند؛ من فقط نمی توانم آن را بفهمم
- Doesn't it bug you that you were the only one who didn't get invited?
[ترجمه ترگمان] این که تو تنها کسی بودی که دعوت نشدی؟
[ترجمه گوگل] آیا شما آن را ندیده اید که شما تنها کسی بودید که دعوت نشدید؟
- It worries me when our son acts like that, but it doesn't seem to bug my wife.
[ترجمه ترگمان] وقتی پسرمون این طوری رفتار می کند مرا نگران می کند، اما به نظر نمی رسد که زن من باشد
[ترجمه گوگل] وقتی پسر ما مثل این کارها را انجام می دهد، نگرانم می شود، اما به نظر نمی رسد که همسرش را مسخره کنم
• (3) تعریف: (informal) to persistently request.
- I have to bug him to take his pills; otherwise, he doesn't bother to take them.
[ترجمه ترگمان] من باید او را آزار دهم که قرص بخورد، وگرنه به خودش زحمت نمی دهد که آن ها را بگیرد
[ترجمه گوگل] من باید او را برای گرفتن قرص خود را؛ در غیر اینصورت، او را ناراحت نمی کند تا آنها را بگیرد
- The kids have been bugging me to take them to the pool all morning.
[ترجمه ترگمان] بچه ها منو اذیت کردن که کل روز رو با خودم ببرم استخر
[ترجمه گوگل] بچه ها من را متهم کرده اند که تمام صبح آنها را به استخر می برد