کلمه جو
صفحه اصلی

bug


معنی : احمق، ساس، سرخک، اشکال، حشره، گیر، جوجو
معانی دیگر : رودخانه ی باگ (در جنوب کشور اوکراین به دریای سیاه می ریزد - southern bug هم می گویند)، انواع حشرات بند پا (مانند شپش و سوسک و هزارپا و ساس و غیره)، جمنده، (عامیانه) میکروب (به ویژه آن که موجب بیماری شود)، ویروس، میکروفن مخفی، میکروفن مخفی کار گذاشتن، عیب یا خرابی ماشین (به ویژه کامپیوتر)، (عامیانه - اغلب همراه با اسم دیگر) علاقمند، شیفته، شیفتگی، اذیت کردن، سر به سر گذاشتن، ناراحت کردن، (جانورشناسی) حشره (هریک از جنبندگان راسته ی hemiptera که دهان مکنده دارند) (به آنها true bug هم می گویند)، شبگز، (امریکا - خودمانی) اتومبیل خیلی کوچک، مات و مبهوت کردن، گیج کردن، سردرگم کردن، (چشمان را از شدت تعجب) باز کردن، (مهجور) لولو (بیشتر می گویند: bugbear)، بطور پنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن

انگلیسی به فارسی

اشکال، گیر


حشره، ساس، جوجو، به‌طور پنهانی در محلی میکروفون نصب کردن


حشره، اشکال، ساس، گیر، احمق، جوجو، سرخک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of a large group of insects with sucking mouths and forewings thickened at the base, such as the water bug.

- The stink bug is native to China and Japan.
[ترجمه ترگمان] حشرات متعفن بومی چین و ژاپن هستند
[ترجمه گوگل] اشکال خشم بومی چین و ژاپن است

(2) تعریف: (informal) any insect or insect-like organism.
مترادف: insect
مشابه: arthropod, fly, gnat, vermin

- The screens keep most of the bugs from getting in.
[ترجمه [ترجمه ترگمان] این صفحات اغلب حشرات را از ورود به داخل حفظ می‌کنند] این صفحات اغلب حشرات را از ورود به داخل حفظ می کنند
[ترجمه چکامه] این صفحات از ورود بیشتر حشرات جلوگیری می کنند.
[ترجمه ترگمان] این صفحات اغلب حشرات را از ورود به داخل حفظ می کنند
[ترجمه گوگل] صفحه نمایش اکثر اشکالات از ورود را حفظ می کند
- She let out a scream when a large bug landed on her face.
[ترجمه ترگمان] وقتی یک حشره درشت روی صورتش نشست جیغ کشید
[ترجمه گوگل] هنگامی که یک اشکال بزرگ روی صورتش فرود آمد، فریاد زد

(3) تعریف: (informal) a virus or bacterium, esp. one that causes disease, or a disease caused by such a virus or bacterium.
مترادف: germ
مشابه: bacterium, illness, infection, sickness, virus

- He must have caught some bug when he was on vacation.
[ترجمه ترگمان] حتما وقتی در تعطیلات بود دچار نوعی حشره شده بود
[ترجمه گوگل] او باید زمانی که در تعطیلات بود، مشکلی نداشته باشد
- She was absent for several days with an awful bug.
[ترجمه ترگمان] چندین روز غایب بود با یک حشره وحشتناک
[ترجمه گوگل] او چندین روز با یک اشکال افتضاح غایب بود

(4) تعریف: (informal) a flaw that prevents something from working properly.
مترادف: defect, fault, flaw
مشابه: drawback, error, imperfection

- I hope you can fix this bug in my computer program.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم که شما بتوانید این حشرات را در برنامه کامپیوتری من ثابت کنید
[ترجمه گوگل] امیدوارم بتوانید این مشکل را در برنامه کامپیوتری من حل کنید

(5) تعریف: (informal) an electronic listening device that has been secretly installed.
مترادف: tap, wiretap

- The security police had put several bugs in his apartment.
[ترجمه بهاره] پلیس امنیتی چندین دستگاه شنود در آپارتمان او کار گذاشته بود.
[ترجمه ترگمان] پلیس امنیتی چندین حشره را در آپارتمانش گذاشته بود
[ترجمه گوگل] پلیس امنیتی چندین اشکال در آپارتمان خود قرار داده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bugs, bugging, bugged
عبارات: bug off, bug out
(1) تعریف: (informal) to annoy or pester.
مترادف: annoy, bother, irritate
مشابه: anger, badger, disturb, eat, get one's goat, harass, irk, nag, needle, peeve, pester, plague, provoke, rasp, trouble

- The sound of that dripping really bugs me.
[ترجمه ترگمان] صدای آن چکه کردن واقعا مرا آزار می دهد
[ترجمه گوگل] صدای این قطره واقعا باعث بروز خطا میشه
- Don't bug me when I'm trying to study!
[ترجمه رومینا سلیمانی] وقتی دارم درس میخوونم مزاحمم نشو
[ترجمه ترگمان] وقتی سعی می کنم درس بخونم، اذیتم نکن!
[ترجمه گوگل] هنگام تلاش برای تحصیل، من را ناراحت نکن
- It bugs me that she never answers her phone.
[ترجمه ترگمان] این من رو آزار میده که هیچوقت تلفنش رو جواب نمیده
[ترجمه گوگل] آن را به من می گوید که او هرگز به تلفن او پاسخ نمی دهد
- It bugs her when people cut into the ticket line.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که مردم صف بلیط را قطع می کنند، این حشره او را آزار می دهد
[ترجمه گوگل] هنگامی که مردم به خط بلیط بچرخانند، او را اذیت می کند
- It bugs me to have to remind her to clean up after herself.
[ترجمه ترگمان] این من رو آزار میده که باید بهش یادآوری کنم که خودش رو تمیز کنه
[ترجمه گوگل] من آن را اذیت می کنم که مجبور به یادآوری او برای تمیز کردن پس از خودش

(2) تعریف: (informal) to perplex, disturb, or bother.

- This one problem is still bugging me; I just can't figure it out.
[ترجمه ترگمان] این مشکل هنوز اذیتم می کنه، فقط نمی تونم بفهمم
[ترجمه گوگل] این یک مشکل هنوز من را ناراحت می کند؛ من فقط نمی توانم آن را بفهمم
- Doesn't it bug you that you were the only one who didn't get invited?
[ترجمه ترگمان] این که تو تنها کسی بودی که دعوت نشدی؟
[ترجمه گوگل] آیا شما آن را ندیده اید که شما تنها کسی بودید که دعوت نشدید؟
- It worries me when our son acts like that, but it doesn't seem to bug my wife.
[ترجمه ترگمان] وقتی پسرمون این طوری رفتار می کند مرا نگران می کند، اما به نظر نمی رسد که زن من باشد
[ترجمه گوگل] وقتی پسر ما مثل این کارها را انجام می دهد، نگرانم می شود، اما به نظر نمی رسد که همسرش را مسخره کنم

(3) تعریف: (informal) to persistently request.

- I have to bug him to take his pills; otherwise, he doesn't bother to take them.
[ترجمه ترگمان] من باید او را آزار دهم که قرص بخورد، وگرنه به خودش زحمت نمی دهد که آن ها را بگیرد
[ترجمه گوگل] من باید او را برای گرفتن قرص خود را؛ در غیر اینصورت، او را ناراحت نمی کند تا آنها را بگیرد
- The kids have been bugging me to take them to the pool all morning.
[ترجمه ترگمان] بچه ها منو اذیت کردن که کل روز رو با خودم ببرم استخر
[ترجمه گوگل] بچه ها من را متهم کرده اند که تمام صبح آنها را به استخر می برد

• insect; bacteria, virus; programming error which causes a malfunction (computers); secret listening device
plant a microphone; annoy, bother, irritate
a bug is a tiny insect, especially one that causes damage.
a bug is also a minor illness such as a cold that people catch from each other; an informal use.
if a place or a telephone is bugged, tiny microphones are hidden there to record secretly what people are saying.
if something or someone bugs you, they worry or annoy you; an informal use.
you can say that someone is bitten by a bug when they suddenly become very enthusiastic about something; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] گیراشکال - اشکال . خطا - خطا در برنامه کامپیوتری این واژه به گونه ای گمراه کننده است . زیرا چنین تصوری را به وجود می آورد که خطاها دارای عمر خاص خود هستند در حالی که چنین نیست . خطاها حد اقل سه گونه اند ( خطاهای دستور زبانی ) که ناشی از رعایت نکردن مقررات یک زبان برنامه نویسی است ( خطاهای معانی ) که ناشی از نفهمیدن معنای صحیح کلمه یا کارکتری در زبان برنامه نویسی است و ( خطاهای منطقی ) که در آ ن برنامه نویس بعضی از جزئیات محاسبه را نادرست تعیین کرده است . امروزه خطای چهارمی هم به نام ( خطاهای فرا ساختاری ) مطرح است که در آن برنامه نویس گرفتار مشکلی می شود که در سیستم عامل یا یک ابزار برنامه نویسی ایجاد شده است .
[برق و الکترونیک] کلید رمز یک کلید ارسال رمز نیمه خودکار که به گونه ای طراحی شده است که با حرکت اهرم به یک طرف، رشته ای از نقاط با فاصله ی صحیح و با حرکت آن به طرف دیگر یک خط تولید می شود . --- اشکال اطصلاح عامیانه برای خطا در یک نرم افزار رایانه ای . ---- میکروفون مخفی یک وسیله ی شنود الکترونیک، عموماً مخفی، برای کسب پنهانی اطلاعات .
[صنعت] اشتباه، خطا، اشکال
[ریاضیات] خطا، اشکال

مترادف و متضاد

Antonyms: not bother


listen to without permission


احمق (اسم)
fool, natural, bug, dolt, sucker, goosey, hick, sot, goosy, simpleton, schnook, gosling, tomfool, loggerhead, loony, luny, noodle, mooncalf, nincompoop, ninny, sawney

ساس (اسم)
bedbug, bug, gallinipper

سرخک (اسم)
bedbug, bug, measles, rubeola

اشکال (اسم)
hardness, difficulty, worriment, burble, impediment, bug, handicap, drawback, disadvantage, node, traverse, spinosity, nodus

حشره (اسم)
bug, insect

گیر (اسم)
scrape, fix, entanglement, hitch, trap, obstacle, impediment, bug, gripe, impasse, snag, embroglio, holdback, holdfast, kink, tanglement

جوجو (اسم)
bug

Synonyms: eavesdrop, listen in, overhear, spy, tap, wiretap


bacterium, microorganism


Synonyms: bacillus, disease, germ, infection, microbe, virus


insect


Synonyms: ant, beetle, cootie, flea, gnat, louse, pest, vermin


obsession


Synonyms: craze, enthusiasm, fad, mania, rage, zeal


computer glitch


Synonyms: breakdown, computer malfunction, defect, error, failure, fault, flaw, hitch, problem, something wrong, trouble


bother, disturb


Synonyms: abrade, annoy, badger, chafe, gall, get on someone, harass, irk, irritate, needle, nettle, pester, plague, provoke, vex


جملات نمونه

1. bug off
(خودمانی) دست از سر کسی برداشتن،ول کردن،اذیت نکردن (در انگلیس bugger off هم می گویند)

2. bug out
(خودمانی) فرار کردن،قال گذاشتن،زدن به چاک

3. a shutter bug
شیفته ی عکاسی

4. the cold bug has been pretty nasty lately
میکروب سرماخوردگی این روزها بیداد می کند.

5. now he has gotten the bug for stamp collecting
حالا دچار خوره ی تمبر جمع کردن شده.

6. this rainy weather is beginning to bug me
این هوای بارانی کم کم دارد مرا کلافه می کند.

7. I picked up a bug last weekend.
[ترجمه ترگمان]من آخر هفته یه حشره جمع کردم
[ترجمه گوگل]آخر هفته گذشته یک اشکال برداشتم

8. A stomach bug has been going round at school.
[ترجمه ترگمان]یه حشره دل درد داره میره مدرسه
[ترجمه گوگل]اشکال معده در مدرسه دور بوده است

9. I had a tummy/stomach bug last week.
[ترجمه ترگمان]هفته پیش معده و bug معده داشتم
[ترجمه گوگل]هفته گذشته یک ادم بدخیم شکم داشتم

10. There's a stomach bug going round .
[ترجمه ترگمان]یه حشره دل درد داره میاد
[ترجمه گوگل]یک مشکل عضلانی وجود دارد

11. The bird caught a bug on the fly.
[ترجمه Zeinab] پرنده ایی یک حشره را درآسمان گرفت
[ترجمه م] پرنده ای حشره ای را در آسمان گرفت
[ترجمه پرنده حشره ای را در حال پرواز گرفت] حسن طالبیان
[ترجمه ترگمان]پرنده حشره ای را روی مگس گرفت
[ترجمه گوگل]پرنده اشکال را در پرواز گرفت

12. There might be a certain bug in the machine.
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه حشره توی ماشین باشه
[ترجمه گوگل]ممکن است یک مشکل خاص در دستگاه وجود داشته باشد

13. I picked up a bug in the office.
[ترجمه ترگمان] یه حشره توی دفتر پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من یک اشکال را در دفتر برداشتم

14. There's a nasty bug going round .
[ترجمه ترگمان]این دور و بر یک حشره کثیف است
[ترجمه گوگل]یک اشکال تند و زننده وجود دارد

15. There is a bug in the system.
[ترجمه ترگمان]یک اشکال در سیستم وجود دارد
[ترجمه گوگل]اشکال در سیستم وجود دارد

16. There is a bug in the software.
[ترجمه ترگمان]یک اشکال در نرم افزار وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک مشکل در نرم افزار وجود دارد

17. Don't bug private conversations, and don't buy papers that reprint them.
[ترجمه ترگمان]صحبت های خصوصی نکن، و توی روزنامه چاپ نکن که چاپ کنن
[ترجمه گوگل]مکالمات خصوصی را رفع نکنید و مقالاتی را چاپ نکنید که مجددا آنها را چاپ کنید

18. He's been bitten by the sailing bug.
[ترجمه ترگمان]او با یک حشره دریایی گاز گرفته شده است
[ترجمه گوگل]او توسط اشکال قایقرانی ضرب دیده است

19. The new software incorporates many bug fixes and product improvements.
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار جدید، بسیاری از رفع اشکال و بهبود محصول را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]نرم افزار جدید شامل بسیاری از رفع اشکال و بهبود محصول است

20. He wants to put a bug in her ear.
[ترجمه ترگمان]میخواد یه حشره توی گوشش بذاره
[ترجمه گوگل]او می خواهد الاغ خود را در گوش او قرار دهد

Some bugs bite humans.

برخی از حشرات انسان را می‌گزند.


The cold bug has been pretty nasty lately.

میکروب سرماخوردگی این روزها بیداد می‌کند.


Watch your words because this room has been bugged.

مواظب حرف‌هایت باش؛ چون در این اتاق میکروفن مخفی کار گذاشته‌اند.


electronic bugging devices

وسایل الکترونیکی استراق سمع (سخن دزدی)


Before the flight, they have to get the bugs out of the missile's guidance system.

قبل از پرواز باید عیوب دستگاه هدایت موشک را برطرف کنند.


a shutter bug

شیفته‌ی عکاسی


Now he has gotten the bug for stamp collecting.

حالا دچار خوره‌ی تمبر جمع کردن شده.


This rainy weather is beginning to bug me.

این هوای بارانی کم‌کم دارد مرا کلافه می‌کند.


اصطلاحات

bug off

(عامیانه) دست از سر کسی برداشتن، ول کردن، اذیت نکردن (در انگلیس bugger off هم می‌گویند)


bug out

(عامیانه) فرار کردن، قال گذاشتن، زدن به چاک


پیشنهاد کاربران

بیماری واگیردار

گزندگان

بطور پنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن

مثلا یه هوا اومده بیماری فلان رو آورده
Bug

درشت /بر امده/ برجسته

مثال

a bug eyed monster

bug eyes

حشره

annoy
اذیت کردن، مزاحم شدن، عاجز کردن

بهتر است این کلمه را اشکال ترجمه کنیم که متناسب با آن کلمه دیباگ نیز اشکال زدایی ترجمه شود. در علم کامپیوتر باگ واژه ایست که به جای هر یک از سه مفهوم عیب، خطا و خرابی استفاده می شود. توجه کنید که سه مفهوم اخیر در ادبیات آزمون نرم افزار مفاهیم مجزایی هستند.

Bug
اسم: حشره، خطا در علم نرم افزار
فعل: آزار دادن، رو مخ بودن

A small insect esp one that people think is unpleasant

اسم:حشره , ساس
فعل:اذیت کردن

( noun )
1. میکروفون مخفی
2. حشره کوچک
3. اشکال ( computing )
( verb )
1. اذیت کردن مزاحم شدن
2. میکروفون مخفی کار گذاشتن

1. ارور کامپیوتر
2. حشره، ساس
3. اذیت کردن


باگ

ساس، سرخک، اشکال، حشره، گیر

Verb - transitive :
ناراحت کردن دیگران ( informal )
شُنود کار گذاشتن

ب نظرم چیز هایی ک اذیتت میکنن هم میشه. . . معنیannoy هم میشه اماbug اینفرماله ، annoyفرمال

کفشدوزک

حشره . کفش دوزک . . .

Bug
حشره . کفش دوزک . کرم

bitten by the ( activity ) bug: become very enthusiastic about something
شیفته ی انجام کاری بودن، علاقه ی دیوانه وار به کار یا فعالیتی، خوره ی چیزی بودن

من اون رو �کرم� ترجمه میکنم، اون موقع دیگه گیج نیستم و معانی مختلف به هم نزدیکند، مثلا دوستمون عرفان نوشته اذیت کردن خوب bug off حالا معنی درستی میده میشه اذیت نکردن یا دست از سر کسی برداشتن یا همون کرم نریختن، یا میکروفن یا هر وسیله جاسوسی هم میشه کرم داشتن دیگه!درسته؟در اصل معنی هم معنی کرم و حشره هم هست، هر چیز آزار دهنده، کرم سفر travel bug, کرم عکاسی shutter bug

Bug - 1 = حشره

Oops! seemingly l squashed a bug in my bed

وای! ظاهرا یک حشره رو در رختخوابم له کردم

Bug - 2 =خطا, نقص، مشکل

There is a bug in my computer that can't upload anything

کامپیوترم مشکلی داره که نمیتونم چیزی رو به اشتراک بگذارم.

3 - bug = آزار دادن

Last warning! If you bug me once again, l 'll block you in a jiffy

آخرین اخطار! یکبار دیگ آزارم بدی در یک دم مسدودت میکنم

4 - bug = احمق

Gee Kid! Don't you lean too hard on the rail like a bug, might fall in the water

هی بچه! مثل یه احمق خیلی سخت به نرده تکیه نده، ممکنه تو آب بیفتی

خطا، عیب، ایراد


کلمات دیگر: