1. bundle off
با عجله راهی کردن،بلامقدمه فرستادن
2. bundle up
1- بسته بندی کردن،بستن و کنار گذاشتن
3. a bundle of books
یک بسته کتاب
4. a bundle of five-dollar notes
یک دسته اسکناس پنج دلاری
5. a bundle of logs
یک پشته هیزم
6. a bundle of joy (or fun)
یک دنیا شادی (یا خوشی)،خیلی شاد (یا خوش)
7. a bundle of nerves
خیلی عصبی
8. not go a bundle on something
(انگلیس - خودمانی) دوست نداشتن
9. today i am a bundle of nerves
امروز خیلی عصبی هستم.
10. i don't really go a bundle on this kind of music
من واقعا چندان از این نوع موسیقی خوشم نمی آید.
11. my grandson, ramin, is a bundle of joy
نوه ی من رامین یک دنیا شادی است.
12. he wrapped his clothes in a bundle
او لباس های خود را در بقچه پیچید.
13. he went to alaska and made a bundle
به آلاسکا رفت و پول هنگفتی به دست آورد.
14. as soon as school ended, my mother would bundle us off to kashan
به مجرد تمام شدن مدرسه مادرم ما را راهی کاشان می کرد.
15. My grandpa sent me a large bundle on my birthday.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگم یه بسته بزرگ برای تولدم فرستاد
[ترجمه گوگل]پدر بزرگ من روز تولد من یک بسته بزرگ را به من داد
16. She tied the newspapers in a bundle.
[ترجمه ترگمان]او روزنامه ها را در بقچه ای بست
[ترجمه گوگل]او روزنامه ها را در مجموعه بسته بندی کرد
17. I saw the man dragging a bundle of firewood after him.
[ترجمه ترگمان]دیدم که مرد یک دسته هیزم را بدنبال خود می کشید
[ترجمه گوگل]من مردی را دیدم که بسته ای از هیزم را پس از او کشید
18. I remember Mickey as a bundle of fun, great to have around.
[ترجمه ترگمان]من میکی رو به عنوان یه بسته تفریح به یاد میارم، عالیه که این دور و بر هست
[ترجمه گوگل]من میکی را به عنوان یک بسته نرم افزاری از سرگرم کننده به یاد می آورم، بسیار عالی است
19. A company can make a bundle by selling unwanted property.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت می تواند با فروش اموال ناخواسته بسته ای بسازد
[ترجمه گوگل]یک شرکت می تواند با فروش ملک ناخواسته یک بسته نرم افزاری ایجاد کند
20. Her eyes suddenly alighted on the bundle of documents.
[ترجمه ترگمان]ناگهان چشمانش روی بسته مدارک فرود آمد
[ترجمه گوگل]چشم او به طور ناگهانی بر روی بسته نرم افزاری اسناد افتتاح شد