کلمه جو
صفحه اصلی

collector


معنی : جمع کننده، تحصیلدار، گرد اورنده، جریان روب، فراهم اورنده، جمع اورنده
معانی دیگر : گرد آور، کلکسیونر، مامور وصول (مالیات و دیون عقب افتاده و غیره)

انگلیسی به فارسی

تحصیل‌دار، جمع‌کننده، فراهم‌آورنده، گردآورنده


جمع کننده، تحصیلدار، گرد اورنده، جریان روب، فراهم اورنده، جمع اورنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who collects money such as fees or taxes.

(2) تعریف: a person who gathers a collection of objects such as stamps, coins, or art works.

- I've been a collector of coins since I was a very young.
[ترجمه ترگمان] از وقتی که خیلی جوان بودم، یک کلکسیونر سکه بودم
[ترجمه گوگل] از آنجایی که خیلی جوان بودم، جمع آوری سکه ها بودم

(3) تعریف: any person or thing that collects.

• person or thing that collects; device that collects electric energy
a collector is a person who collects things as a hobby.
a collector is also someone whose job is to take something such as money or tickets from people. for example, a rent collector collects rent from tenants.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] راه آب زهکش - دالان زهکشی
[کامپیوتر] کالکتور، جمع کننده - یکی از سه لایه ی یک ترانزیستور دو قطبی . نگاه کنید به transistor.
[برق و الکترونیک] کلکتور، جمع کننده - کلکتور، جمع کننده 1. یکی از سه ناحیه ی ترانزیستور پیوندی دو قطبی . معمولا پیوند بیس - کلکتور دربایاس معکوس قرار می گیرد تا حامل های اقلیت تزریق شده از آمیتر به داخل بیس را به طرف کلکتور بکشاند . پایه یا پایانه ی متصل به این ناحیه نیز کلکتور نامیده می شود .و متناظر با آند لامپ الکترونی است . و ناحیه دیگر بیس ( base ) و آمیتر ( emitter ) نام دارند . 2. الکترودی در لامپ موج - رونده که یونها یا الکترونها پس از انتقال انرژی خود به مارپیچ داخل لامپ، جذب آن می شوند .
[ریاضیات] جمع کننده
[معدن] کلکتور (فلوتاسیون)

مترادف و متضاد

جمع کننده (اسم)
astringent, collector, gatherer, flexor

تحصیلدار (اسم)
collector

گرد اورنده (اسم)
collector, gatherer, compiler

جریان روب (اسم)
collector

فراهم اورنده (اسم)
collector

جمع اورنده (اسم)
collector

one who collects accounts


Synonyms: representative, collection agent, revenue agent, collection agency, customs official


one who collects specimens


Synonyms: connoisseur, hobbyist, antiquarian, antiquary, authority, fancier, gatherer, compiler, finder, accumulator, pack rat


جملات نمونه

1. a collector of old stamps
کلکسیونر تمبرهای قدیمی

2. It'll be difficult to get past the ticket collector without paying.
[ترجمه ترگمان]بدون پرداخت پول، خیلی کار سختی خواهد بود
[ترجمه گوگل]بدون پرداخت هیچ هزینه اضافی از جمع کننده بلیط دشوار نخواهد بود

3. The rent collector is pressing for payment again.
[ترجمه ترگمان]یه کلکسیونر اجاره دوباره داره پول پرداخت می کنه
[ترجمه گوگل]جمع کننده اجاره برای دوباره پرداخت فشار می آورد

4. The debt collector kept dunning her for the rent.
[ترجمه ترگمان]مامور وصول بدهی او را برای اجاره خانه نگه می داشت
[ترجمه گوگل]جمع کننده بدهی او را برای اجاره نگهداری کرد

5. The painting was sold to a private collector.
[ترجمه ترگمان]تابلو به یک کلکسیونر خصوصی فروخته شد
[ترجمه گوگل]نقاشی به یک جمع کننده خصوصی فروخته شد

6. A foreign collector has bid £500 000 for the portrait.
[ترجمه ترگمان]یک جمع کننده خارجی ۵۰۰ پوند برای این پرتره پیشنهاد کرده است
[ترجمه گوگل]یک گردآورنده خارجی 500 پوند را برای پرتره عرضه کرده است

7. A collector would pay $500 for a mint copy.
[ترجمه ترگمان]یک جمع کننده ۵۰۰ دلار برای یک نسخه ضرابخانه پرداخت می کرد
[ترجمه گوگل]یک کلکتور 500 دلار برای یک کپی نعناع پرداخت می کند

8. The exhibition will be a delight for the collector and connoisseur of silver ornaments.
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه برای جمع کننده و connoisseur از تزیینات نقره لذت خواهد برد
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه برای ستارگان و دانشمندان نقاشی های نقره لذت خواهد برد

9. What will you do if the debt collector comes down on you?
[ترجمه ترگمان]اگر کلکتور روی تو فرود بیاید، چه کار خواهی کرد؟
[ترجمه گوگل]اگر جمع کننده بدهی به شما برسد چه کار می کنید؟

10. "Thank you, " replied the ticket collector mechanically as he took each ticket.
[ترجمه ترگمان]فروشنده بلیط که هر بلیط را می گرفت بی اراده جواب داد: \"متشکرم\"
[ترجمه گوگل]'با تشکر از شما'، مکالمه ی بلیط را با هر بلیط دریافت کرد

11. As they guffawed loudly, the ticket collector arrived.
[ترجمه ترگمان]وقتی که آن ها با صدای بلند می خندیدند، collector رسید
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها با صدای بلند گفتند، جمع کننده بلیط وارد شد

12. The collector had many books inscribed to him by famous authors.
[ترجمه ترگمان]این گردآورنده کتاب های بسیاری داشت که توسط نویسندگان معروف به او نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]کلکسیون کتاب های زیادی برای نویسندگان مشهور نوشته شده است

13. An art historian and collector, he was also a practising architect.
[ترجمه ترگمان]یک مورخ و تحصیلدار هنری، او همچنین یک معمار در حال تمرین بود
[ترجمه گوگل]یک مورخ هنری و جمع، او همچنین یک معمار تمرین کننده بود

14. He earned his living as a tax collector.
[ترجمه ترگمان]او زندگی خود را به عنوان یک مامور وصول مالیات به دست آورد
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را به عنوان یک جمع کننده مالیاتی به دست آورد

15. One eagle-eyed collector snapped up a pair of Schiaparelli earrings for just £
[ترجمه ترگمان]یک جمع کننده با چشم عقاب، یک جفت گوشواره Schiaparelli را به قیمت فقط یک پوند بالا آورد
[ترجمه گوگل]یک گردآورنده ی عقاب چشم یک جفت گوشواره Schiaparelli را فقط برای � جفت کرد

a collector of old stamps

کلکسیونر تمبرهای قدیمی


پیشنهاد کاربران

گردآورنده، فراهم آورنده

مامور مالیات

collector ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: قیفه
تعریف: دهانۀ ورودی ناقوس شکل در پایین دست جریان آزمونگاه تونل جت باز


کلمات دیگر: