کلمه جو
صفحه اصلی

bomb


معنی : بمب، نارنجک، بمباران کردن
معانی دیگر : بمب انداختن، سیلندر یا ظرف حاوی گاز فشرده، مخزن، (پزشکی - رادیو درمانی) سیلندر عایقدار و زرهی که حاوی مواد رادیواکتیو (تابشی) است، (امریکا - عامیانه) ناکامی، شکست کامل (به ویژه در مورد نمایش و فیلم و غیره)، با عدم موفقیت کامل مواجه شدن، رجوع شود به: bombshell، (زمین شناسی - گدازه ی گوی سانی که با فشار انفجاری از دهانه ی آتشفشان پرتاب گردد) بمب گدازه ای، (فوتبال امریکایی) پاس بلند به جلو، نفت مخزن

انگلیسی به فارسی

بمب، نارنجک، بمباران کردن، (نفت) مخزن


بمب، نارنجک، بمباران کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a metal shell filled with explosives that is dropped, thrown, or otherwise directed at a certain target for destructive purposes.

- The bomb went off on the crowded bus and killed thirty people.
[ترجمه ترگمان] این بمب در اتوبوس شلوغ منفجر شد و سی نفر را کشت
[ترجمه گوگل] این بمب در اتوبوس شلوغ و سی نفر کشته شد
- The planes dropped hundreds of bombs on the city.
[ترجمه ترگمان] هواپیماها صدها بمب در شهر پرتاب کردند
[ترجمه گوگل] این هواپیما صدها بمب را در شهر فرو ریخت

(2) تعریف: a portable container which ejects gas, foam, or poison by way of its own internal pressure.

- When you use the bomb for the fleas, you'll have to stay out of your apartment all day.
[ترجمه ترگمان] وقتی از بمب برای کک ها استفاده می کنی مجبور میشی تمام روز از آپارتمانت بیرون بمونی
[ترجمه گوگل] هنگام استفاده از بمب برای کک، شما باید تمام روز از آپارتمان خود بیرون بیایید

(3) تعریف: nuclear weapons (usu. prec. by the).

- The bomb has changed the world forever.
[ترجمه ترگمان] بمب برای همیشه دنیا را تغییر داده است
[ترجمه گوگل] این بمب جهان را برای همیشه تغییر داده است

(4) تعریف: (informal) a failure.
مشابه: failure, miss

- His concert was a bomb and the audience threw things at the stage.
[ترجمه ترگمان] کنسرت او یک بمب بود و حضار همه چیز را در صحنه پرت کردند
[ترجمه گوگل] کنسرت او یک بمب بود و مخاطبان چیزهایی را در صحنه انداختند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bombs, bombing, bombed
(1) تعریف: to throw or drop an explosive object on.
مشابه: bombard

- The enemy bombed the city throughout the night.
[ترجمه ترگمان] دشمن در طول شب شهر را بمباران کرد
[ترجمه گوگل] دشمن شهر را در طول شب بمباران کرد

(2) تعریف: to attack or destroy with a bomb.

- Japanese planes bombed Pearl Harbor on December 7, 1941.
[ترجمه ترگمان] هواپیماهای ژاپنی در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ پرل هاربر را بمباران کردند
[ترجمه گوگل] هواپیماهای ژاپنی در 7 دسامبر 1941، پرل هاربر را بمباران کردند
- America bombed the Japanese city of Hiroshima on August 6, 1945.
[ترجمه ترگمان] آمریکا در ۶ اوت ۱۹۴۵، شهر ژاپن را بمباران کرد
[ترجمه گوگل] آمریکا در 6 اوت 1945، شهر ژاپن هیروشیما را بمباران کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to throw or drop a bomb or bombs.

- They are now bombing over the large cities.
[ترجمه ترگمان] آن ها در حال حاضر در حال بمب گذاری در شهرهای بزرگ هستند
[ترجمه گوگل] آنها اکنون در شهرهای بزرگ بمباران می کنند

(2) تعریف: (informal) to fail.
مشابه: fold, miss

- The movie bombed in theaters all over the country.
[ترجمه ترگمان] این فیلم در سالن های سینما در سراسر کشور بمباران شد
[ترجمه گوگل] این فیلم در تئاتر در سراسر کشور بمباران شده است

• explosive device
drop and explode bombs; fail (slang)
a bomb is a device which explodes and damages or destroys a large area.
nuclear weapons are sometimes referred to as the bomb.
when people bomb a place, they attack it with bombs.
in informal american english, to bomb also means to fail.
see also car bomb, letter-bomb, parcel bomb, time bomb.
if a building is bombed out, it is destroyed by a bomb. if people are bombed out, their houses are destroyed by bombs.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] خرابی غیر عادی کامپیوتر ( Crash)؛ یک برنامه زمانی دچار این حالت می شود که خروجیهای آن نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی و گرامری قابل اجرا شدن نباشد. - ویران کردن . بمب - انهدام و ویرانی تماشایی ( برنامه های کامپیوتری یا عوامل انسانی ) خرد شدن وقتی برنامه ای در مک اینتاش ویران می شود کادر هشداری با تصاویر یک بمب ظاهر می شود در این حالت کامپیوتر باید مجددا" راه اندازی شود و تمام اطلاعات ذخیره نشده آن نیز از دست می رود بر خلاف hang:freeze
[زمین شناسی] بمب - قطعات سنگى مذاب تا نیمه مذاب به قطر چندین اینچ است که در حین فوران انفجارى آتشفشانى برون ریخته مى شود.
[] کندن

مترادف و متضاد

بمب (اسم)
bomb, bombshell

نارنجک (اسم)
bomb, grenade, canister, fireball

بمباران کردن (فعل)
bomb, bombard

exploding weapon


Synonyms: atom bomb, bombshell, charge, device, explosive, grenade, hydrogen bomb, mine, missile, Molotov cocktail, nuclear bomb, projectile, rocket, shell, ticker, torpedo


detonate weapon


Synonyms: attack, blast, blitz, blow up, bombard, cannonade, destroy, napalm, prang, raid, rain destruction, rake, shell, strafe, torpedo, wipe out, zero in


fail miserably


Synonyms: blow it, flop, flummox, go out of business, lose, wash out, wipe out


Antonyms: do well, succeed, win


جملات نمونه

an aerosol bomb

مخزن آیروسل


to plant a bomb

بمب کار گذاشتن (قرار دادن)


The enemy bombed Tehran many times.

دشمن بارها تهران را بمباران کرد.


1. bomb bay
انبارک (یا مخزن) بمب (در هواپیما)

2. a bomb that scores a direct hit
بمبی که مستقیما به هدف می خورد

3. demolition bomb
بمب ویرانگر

4. incendiary bomb
بمب آتشزا

5. the bomb blew the building sky-high
بمب ساختمان را خردو خاک شیر کرد.

6. the bomb caused the complete demolition of the hospital
بمب موجب تخریب کامل بیمارستان شد.

7. the bomb exploded on impact
بمب به مجرد اصابت منفجر شد.

8. the bomb smashed all the building's windows
بمب همه ی شیشه های ساختمان را خرد کرد.

9. atom bomb
بمب اتمی

10. letter bomb
نامه یا بسته ی پستی که در آن بمب باشد

11. the bomb
بمب اتمی (یا هیدروژنی)

12. time bomb
بمب ساعتی،بمب شماطه دار

13. to bomb along
(انگلیس - خودمانی) تند راندن

14. to bomb out
بمباران و ویران کردن

15. a cobalt bomb
سیلندر یا بمب کوبالت

16. a live bomb
بمب زنده

17. a napalm bomb
بمب ناپالم،بمب آتشزا

18. a time bomb
بمب ساعتی

19. an aerosol bomb
مخزن آیروسل

20. an atomic bomb can annihilate a city
بمب اتمی می تواند شهری را نابود کند.

21. the atomic bomb is a threat to civilization
بمب اتم تمدن را تهدید می کند.

22. the atomic bomb is an offspring of modern physics
بمب اتمی دستاورد فیزیک نوین است.

23. the atomic bomb is the frankenstein of the modern world
بمب اتمی فرانکن اشتاین دنیای امروزی است.

24. the time bomb was discovered and deactivated by the police
بمب ساعتی توسط پلیس کشف و خنثی شد.

25. to plant a bomb
بمب کار گذاشتن (قرار دادن)

26. it costs a bomb
(انگلیسی ـ خودمانی) خیلی گران است،هزینه ی آن سر به فلک می زند

27. the fuse causes the bomb to explode
چاشنی موجب ترکیدن بمب می شود.

28. the germans dropped a bomb on the bridge
آلمان ها بمبی روی پل انداختند.

29. it goes down a bomb
(انگلیس - خودمانی) بسیار موفق است

30. it goes like a bomb
(خودمانی) خیلی تند می رود،مثل برق می رود

31. a blow against the atomic bomb
ضربه ای برعلیه بمب اتمی

32. deterrents such as the atomic bomb and rockets
سلاح های بازدارنده مانند بمب اتمی و موشک

33. the battlefield was full of bomb craters
رزمگاه پر از کاسچال های بمب بود.

34. testing the strength of a new bomb
آزمایش قدرت یک بمب جدید

35. the concert went down like a bomb
کنسرت حسابی گرفت.

36. the destructive force of an atomic bomb
نیروی مخرب یک بمب اتمی

37. the explosion of the first atomic bomb
انفجار اولین بمب اتمی

38. their secret plan to build an atomic bomb
طرح سری آنها برای ساختن بمب اتم

39. they recently succeeded in exploding an atomic bomb
اخیرا موفق به منفجر کردن یک بمب اتمی شدند.

40. despite all the expenditures, the movie was a bomb
علی رغم کلیه ی مخارج فیلم با شکست روبرو شد.

41. some argue that the existance of the atomic bomb has helped to maintain peace
برخی استدلال می کنند که وجود بمب اتمی به نگهداشتن صلح کمک کرده است.

42. he shuddered to think that someday they too will have an atomic bomb
فکر اینکه آنها هم روزی بمب اتمی خواهند داشت لرزه بر اندامش افکند.

The Germans dropped a bomb on the bridge.

آلمانها بمبی روی پل انداختند.


a cobalt bomb

سیلندر یا بمب کوبالت


Despite all the expenditures, the movie was a bomb.

علیرغم کلیه‌ی مخارج فیلم با شکست روبرو شد.


Hassan, "how did you do in the exam?" Ali, "I bombed!"

حسن: «امتحانت چطور شد؟» علی: «خیط کردم!»


The concert went down like a bomb.

کنسرت حسابی گرفت.


اصطلاحات

atom bomb

بمب اتمی


it costs a bomb

(انگلیسی ـ عامیانه) خیلی گران است، هزینه‌ی آن سر به فلک می‌زند.


it goes like a bomb

(عامیانه) خیلی تند می‌رود، مثل برق می‌رود.


it goes down a bomb

(انگلیس - عامیانه) بسیار موفق است


letter bomb

نامه یا بسته‌ی پستی که در آن بمب باشد.


time bomb

بمب ساعتی، بمب شماطه‌دار


the bomb

بمب اتمی (یا هیدروژنی)


to bomb along

(انگلیس - عامیانه) تند راندن


to bomb out

بمباران و ویران کردن


پیشنهاد کاربران

اسم:
●بمب
● عملکرد یا رخداد بد، ناکامی

فعل:
بماران کردن، ترکاندن
خراب کردن امتحان، تِر زدن
خیلی سریع رفتن یا رانندگی کردن ( عینهو جت مثلا )

معنی خفن هم میتونه داشته باشه
I Looking so bomb
خیلی خفن بنظر میام

خراب کردن ( کار ) ؛ گند زدن ( در کار )

بیشتر کمدین هابه این معنی استفاده می کنن

bomb
گُرُمب ، غُرُمب ، غُرُنب
رُمب ( اَز رُمبیدَن )
خُم دَر خُمپاره : خُم - پاره
بُمباران : بُم - باران = خُمباران ، رُمباران

بُمبارانیدن جایی.

today you're totally bombed
امروز کلا قاطی کردی


کلمات دیگر: