کلمه جو
صفحه اصلی

coax


معنی : ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن
معانی دیگر : (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ماشین و غیره را) به کار انداختن

انگلیسی به فارسی

ریشخندکردن، نوازش کردن، چرب‌زبانی کردن


زنگ زدن، ریشخند کردن، نوازش کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coaxes, coaxing, coaxed
(1) تعریف: to persuade or try to do so by gradual, gentle means such as flattery, pleading, or promises.
مترادف: sweet-talk, talk, wheedle
متضاد: bully, hector, threaten
مشابه: cajole, induce, inveigle, persuade, prevail, soft-soap, urge

- The other parents coaxed him into being the coach of the kids' soccer team.
[ترجمه A.A] والدین دیگه او را ریشخند کردند که مربی تیم فوتبال بچه ها باشه
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر دیگر او را ترغیب کردند که مربی تیم فوتبال بچه ها شود
[ترجمه گوگل] والدین دیگر او را به عنوان مربی تیم فوتبال کودکان معرفی کردند
- She might agree to help if you coax her a little.
[ترجمه A.A] اگه یک کمی ریشخندش کنی ممکن است موافق شود کمک کند
[ترجمه Ali.m] اگر یکم سرش شیره بمالی ممکنه قبول کنه
[ترجمه ترگمان] اون ممکنه قبول کنه که کمکش کنه اگه یکم اذیتش کنی
[ترجمه گوگل] او ممکن است موافقت کند تا کمی کمکتان کند
- His father coaxed him away from the TV with the promise of going out for ice cream.
[ترجمه ترگمان] پدرش با قول بیرون رفتن از تلویزیون او را از تلویزیون دور کرد
[ترجمه گوگل] پدرش او را از تلویزیون بیرون کرد و وعده خروج از بستر را داد

(2) تعریف: to obtain by patient, gentle persuasion.
متضاد: coerce
مشابه: inveigle, wheedle

- She coaxed a favor from her neighbor.
[ترجمه ترگمان] اون یه لطف از همسایه ش کرده
[ترجمه گوگل] او از طرف همسایه یکی از منافعش استفاده کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to use gentle, patient persuasion.
مترادف: sweet-talk
مشابه: cajole, urge, wheedle

- When he cannot demand, he coaxes.
[ترجمه ترگمان] وقتی که اون نمی تونه همچین چیزی رو درخواست کنه، اون coaxes
[ترجمه گوگل] هنگامی که او نمی تواند تقاضا کند، او توانا می شود

• tempt, entice; wheedle, patiently persuade
if you coax someone to do something, you gently try to persuade them to do it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کابل هم محور .

مترادف و متضاد

ریشخند کردن (اسم)
coax, cajolery

ریشخند کردن (فعل)
praise, blandish, coax, bamboozle, cajole, carny, lout, blarney, carney, sweet-talk, wheedle

چرب زبانی کردن (فعل)
coax

چاپلوسی کردن (فعل)
praise, adulate, flatter, blandish, butter, coax, collogue, sweet-talk, fraise, gloze, slaver, soft-soap, truckle, wheedle

نوازش کردن (فعل)
stroke, blandish, coax, baby, fondle, coddle, pet, pat, canoodle, cuddle, dandle

persuade


Synonyms: allure, argue into, arm-twist, barter, beguile, blandish, blarney, butter up, cajole, come on, con, decoy, entice, flatter, get, hook, importune, induce, influence, inveigle, jawbone, lure, pester, plague, press, prevail upon, rope in, soft-soap, soothe, sweet-talk, talk into, tease, tempt, urge, wangle, wheedle, work on, worm


Antonyms: allow, not care


جملات نمونه

1. he tried to coax the child into taking his medicine
او کوشید با چرب زبانی بچه را وادار به خوردن دارو بکند.

2. He could coax tears and laughter from his audience.
[ترجمه ترگمان]او می توانست اشک و خنده حضار را از خود دور کند
[ترجمه گوگل]او می تواند اشک و خنده را از مخاطبانش تحویل دهد

3. Perhaps you could coax your father into taking you to the station.
[ترجمه ترگمان]شاید بتوانی پدرت را راضی کنی که تو را به ایستگاه ببرد
[ترجمه گوگل]شاید شما پدرتان را به زادگاه خود منتقل کنید

4. Can we coax you into singing for us?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانیم شما را وادار به آواز خواندن برای ما کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا ما می توانیم به ما آواز بخوانیم؟

5. We watched the bear coax its cubs to enter the water.
[ترجمه ترگمان]خرس را تماشا کردیم که بچه گرک را مجبور کردیم که به داخل آب بروند
[ترجمه گوگل]ما تماشا کردیم که خرس کاج خود را برای وارد شدن به آب می برد

6. Police managed to coax the man down from the ledge.
[ترجمه ترگمان]پلیس توانست مرد را از لبه صخره پایین بکشد
[ترجمه گوگل]پلیس توانست مرد را از لبه خارج کند

7. I had to coax the information out of him.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم از او اطلاعاتی کسب کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم اطلاعات را از او خارج کنم

8. Try to coax him out of resigning.
[ترجمه ترگمان]سعی کن او را از این استعفا خلاص کنی
[ترجمه گوگل]سعی کنید او را از استعفا خارج کنید

9. We had to coax Alan into going to school.
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم الن را وادار به رفتن به مدرسه کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم آلن را به رفتن به مدرسه متقاعد کنیم

10. I managed to coax some money out of Dad.
[ترجمه ترگمان]تونستم چند تا پول از طرف بابا بکشم بیرون
[ترجمه گوگل]من توانستم پولی را از پدر بدهم

11. Firefighters managed to coax the man down from the roof.
[ترجمه ترگمان]Firefighters موفق شد که مرد را از پشت بوم پایین بیاورد
[ترجمه گوگل]آتش نشانان توانستند انسان را از پشت بام بگیرند

12. She had to coax the car along.
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد تا اتومبیل را همراهی کند
[ترجمه گوگل]او مجبور بود ماشین را به هم بزند

13. Jenks trying to coax Ruess' donkey, Pegasus, on to the back of a pickup truck.
[ترجمه ترگمان]جن کس جن کس سعی می کرد الاغ Ruess، Pegasus را پشت یک کامیون کوچک سوار کند
[ترجمه گوگل]جنکس تلاش به هم محور خر Ruess به، اسب بزرگ، به پشت یک وانت

14. For years, Kim Gerlich has tried to coax her parents and her husband into starting a family business.
[ترجمه ترگمان]سال ها است که کیم Gerlich تلاش کرده است تا پدر و مادرش و شوهرش را وادار کند کسب وکار خانوادگی خود را آغاز کند
[ترجمه گوگل]سالهاست کیم جرلیچ تلاش کرده است تا والدینش و همسرش را به راه اندازی یک تجارت خانوادگی هدایت کند

15. When a rare disagreement arose, he tried to coax stragglers along or simply found a more acceptable phrasing.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که اختلافی نادر درگرفت، او تلاش کرد تا افراد سرگردان را با ناز و نوازش ناز و نوازش کند یا به سادگی یک عبارت مقبول و قابل قبولی پیدا کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک اختلاف نادر بوجود آمد، او سعی کرد تا در کنار هم قرار بگیرد یا به راحتی تصحیح پذیری پیدا کند

coaxing

لاوه، شیره مالی


He tried to coax the child into taking his medicine.

او کوشید با چرب‌زبانی بچه را وادار به خوردن دارو بکند.


They coaxed the secret out of him.

با چرب‌زبانی راز را از زیر زبان او بیرون کشیدند.


This lock will not open without coaxing.

این قفل بدون دست‌کاری و دقت باز نمی‌شود.


پیشنهاد کاربران

با زبان خوش کسی رو متقاعد کردن

متقاعد کردن

هدایت کردن - منتقل کردن

راضی کردن، مجاب کردن

. E. g

He watched with great interest how she coaxed the animals inside

به زبان گرفتن

چرب زبانی کردن


کسی را خر کردن تا کاری رو که میخواییم انجام بده

مخ کسی را زدن - راضی کردن ( با چرب زبانی )

کشوندن به جایی


کلمات دیگر: