1. brush your teeth after each meal
دندان های خود را پس از هر خوراک مسواک بزنید.
2. brush (sweep) aside
رد کردن،انکار کردن
3. brush aside (or away)
1- کنار زدن،جاروب کردن 2- اهمیت ندادن
4. brush down
(باضربه های تند و سطحی) ماهوت پاک کن کشیدن
5. brush off
(خودمانی) بلامقدمه و با بی احترامی مرخص کردن،از سر باز کردن،کم محلی کردن
6. brush past
(با مالش یا تماس بدنی سطحی) از کنار کسی یا چیزی رد شدن
7. brush up
1- تمیز و مرتب کردن،آماده ی پذیرایی کردن 2- (در مورد آموختن) دوره کردن،مرور کردن،دوباره خواندن
8. a brush with the law
درگیری موقت با پلیس
9. clothes brush
ماهوت پاک کن جامه
10. i brush and floss my teeth everynight
من هرشب دندان های خود را مسواک می زنم و نخ می کشم.
11. i brush my teeth after each meal
پس از هر غذا دندان های خود را مسواک می زنم.
12. carbon brush
برقگیر،جاروبک کربن،زغال دینام
13. a toilet brush
برس مستراح
14. make him brush his teeth
وادارش کن دندان هایش را مسواک بزند.
15. tarred with the same brush
دارای عیوب و نواقص مشابه،از یک قماش
16. the surgeon scrubbed his hands thoroughly with a brush and soap
جراح دستان خود را با برس و صابون خوب شست.
17. every painting in the room had been limned by the brush of a master
هر یک از نقاشی های اتاق توسط یک استاد کشیده شده بود.
18. True coral needs no painter's brush.
[ترجمه ترگمان]مرجان واقعی نیاز به برس کشیدن ندارد
[ترجمه گوگل]مرجان واقعی نیاز به قلم مو نقاشی ندارد
19. The fox is known by his brush.
[ترجمه ترگمان]روباه با قلم خودش شناخته می شود
[ترجمه گوگل]روباه با قلم خود شناخته شده است
20. I would like to brush up my zoology.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد جانور شناسی من را پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم زونا را خرد کنم
21. She caught his likeness with a few bold brush strokes.
[ترجمه ترگمان]تصویر او را با چند حرکت شجاعانه در میان گرفت
[ترجمه گوگل]او با چند سکته قلم مویی به تصویر کشید
22. Apply the paint with a fine brush.
[ترجمه ترگمان]رنگ را با برس خوب به کار ببرید
[ترجمه گوگل]رنگ را با یک برس خوب بپوشانید
23. The children brush their teeth after every meal.
[ترجمه ترگمان]بچه ها بعد از هر وعده غذایی دندان های خود را مسواک می زنند
[ترجمه گوگل]بچه ها پس از هر وعده غذایی دندان ها را تمیز می کنند
24. I'll just give my hair a quick brush .
[ترجمه ترگمان]فقط یک برس سریع به موهایم می دهم
[ترجمه گوگل]من فقط موی سریع خودم را می بندم
25. Come and help me to brush the horses down.
[ترجمه ترگمان]بیا و به من کمک کن که اسب ها را ببرم پایین
[ترجمه گوگل]بیا و به من کمک کن تا اسب ها را پایین بکشم
26. The motorcyclist had a brush with danger as he skidded round the bend.
[ترجمه ترگمان]وقتی سر پیچ خورد، The با خطر مواجه شد
[ترجمه گوگل]موتورسواری به عنوان یک قلم مو به خطر افتاده بود، چون او در اطراف خمیدگی چسبیده بود
27. He dipped the brush into the thick white paint.
[ترجمه ترگمان]قلم مو را در رنگ سفید و ضخیم فرو برد
[ترجمه گوگل]او قلموی را به رنگ سفید ضخیم فرو برد
28. Perhaps you shouldn't brush the idea aside too hastily.
[ترجمه ترگمان]شاید بهتر باشه این ایده رو با عجله کنار بذاری
[ترجمه گوگل]شاید شما نباید این ایده را با عجله بکشید
29. Polish your shoes with a brush.
[ترجمه ترگمان]کفش خود را با برس تمیز کنید
[ترجمه گوگل]لهستانی کفش خود را با یک قلم مو
30. I had hoped to brush up my Spanish.
[ترجمه ترگمان]امیدوار بودم که اسپانیایی را مسواک بزنم
[ترجمه گوگل]من امیدوار بودم اسپانیایی خودم را بشکنم