کلمه جو
صفحه اصلی

brittle


معنی : شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن
معانی دیگر : سخت و خمش ناپذیر، (بیشتر در مورد صدا) زیر، بلند و تیز، (مجازی) آسیب پذیر، انعطاف ناپذیر، سرد و بی محبت، نوعی آب نبات ترد و آجیل دار

انگلیسی به فارسی

ترد، شکننده، بی‌دوام، زودشکن


شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: brittler, brittlest
(1) تعریف: easily broken, esp. along smooth fracture lines.
مترادف: shivery
متضاد: ductile, flexible
مشابه: breakable, crumbly, delicate, fragile, frail, frangible

- Her bones were brittle, and she was very afraid of falling.
[ترجمه ترگمان] استخوان های او ضعیف بودند و از افتادن خیلی می ترسید
[ترجمه گوگل] استخوان های او شکننده بودند، و او بسیار سرسخت بود
- The freezing cold made the rubber hose brittle.
[ترجمه ترگمان] سرمای انجماد لوله لاستیکی را شکننده کرد
[ترجمه گوگل] سرماخوردگی شلنگ لاستیکی شکننده بود
- She often complained of her brittle fingernails.
[ترجمه ترگمان] او اغلب از ناخن های شکننده او شکایت می کرد
[ترجمه گوگل] او اغلب از ناخن های شکننده اش شکایت می کند

(2) تعریف: not of an adaptable or easygoing disposition; easily offended or upset.
مترادف: inflexible, touchy
متضاد: relaxed
مشابه: hidebound, rigid, sensitive, unyielding

- He was so brittle that one always had to deal with him cautiously.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی شکننده بود که همیشه با احتیاط با اون روبرو می شد
[ترجمه گوگل] او خیلی شکننده بود که همیشه باید با احتیاط با او برخورد کند

(3) تعریف: having or showing little warmth or compassion; cold.

- My grandfather had been a brittle man, and my father grew up feeling estranged from him.
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم یک مرد ضعیف بود و پدرم نسبت به او احساس دوری می کرد
[ترجمه گوگل] پدربزرگ من یک انسان شکننده بوده است و پدرم رشد کرده و احساسش را از او جدا کرده است
اسم ( noun )
مشتقات: brittlely (brittly) (adv.), brittleness (n.)
• : تعریف: a sheet candy made of caramelized sugar and nuts.
مشابه: candy, confection

- My aunt made delicious peanut brittle.
[ترجمه ترگمان] خاله ام یه بادوم زمینی خوش مزه درست کرده
[ترجمه گوگل] عمه ام شادابی بادام زمینی خوشمزه را ساخته بود

• friable; fragile, breakable; sensitive
a brittle object or substance is hard but easily broken.
a brittle sound is short, loud, and sharp.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شکننده - ترد - خشکه - خردشونده
[کامپیوتر] شکننده . ترد- درست کار کردن اما به گونه ای که با تغییرات اندک در شرایط به آسانی گسیخته شود متضاد robust
[مهندسی گاز] شکننده، ترد
[زمین شناسی] شکننده ،خرد شونده
[نساجی] ترد - شکننده
[پلیمر] شکننده، تُرد

مترادف و متضاد

شکننده (صفت)
frail, fragile, brittle, frangible, friable, refringent, shivery

ترد (صفت)
tender, plucky, soft, fragile, brittle, frangible, friable, crisp, crispy, eggshell, mealy

بی دوام (صفت)
fugacious, flimsy, fugitive, brittle, ephemeral, horary, short-lived

زودشکن (صفت)
fragile, brittle

fragile


Synonyms: breakable, crisp, crumbling, crumbly, delicate, frail, frangible, friable, inelastic, shatterable, shivery, vitreous, weak


Antonyms: durable, flexible, moveable, resilient, supple


tense


Synonyms: curt, edgy, irritable, nervous, prim, short, stiff, stilted


Antonyms: relaxed, resilient


جملات نمونه

1. brittle tones
آهنگ های کوتاه و تیز

2. a brittle alliance
اتحاد زودشکن

3. his brittle knocking on the door was familiar
صدای تق تق در زدن او آشنا بود.

4. peanut brittle
آب نبات بادام زمینی

5. a dead tree with brittle branches
درخت خشک با شاخه های شکننده

6. the ottoman empire had become brittle
امپراطوری عثمانی آسیب پذیر شده بود.

7. As you get older your bones become increasingly brittle.
[ترجمه ترگمان]وقتی پیرتر می شوید استخوان های شما به طور فزاینده ای ترد می شوند
[ترجمه گوگل]همانطور که بزرگتر می شوید، استخوان ها به طور فزاینده ای شکننده می شوند

8. The paint was brittle with age.
[ترجمه ترگمان]رنگ با گذشت زمان شکننده بود
[ترجمه گوگل]رنگ با سن بسیار شکننده بود

9. The pond was covered in a brittle layer of ice.
[ترجمه ترگمان]برکه با لایه ای از یخ پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]این حوضچه در یک لایه ی شکننده ای از یخ پوشیده شده است

10. She was diagnosed as having brittle bones.
[ترجمه ترگمان]او تشخیص داده شد که استخوان های ترد دارد
[ترجمه گوگل]او به عنوان استخوان های شکننده تشخیص داده شد

11. The orchestra was brittle in tone.
[ترجمه ترگمان]ارکستر در صدایش ضعیف و شکننده بود
[ترجمه گوگل]ارکستر به تنهایی شکننده بود

12. He spoke with the brittle confidence of someone who, underneath, was very worried.
[ترجمه ترگمان]او با اعتماد به نفس شکننده کسی که در زیر آن ها بود، خیلی نگران بود
[ترجمه گوگل]او با اعتماد کافی به کسی که در زیر، بسیار نگران بود صحبت کرد

13. The pizza base retains its crispness without becoming brittle.
[ترجمه ترگمان]پایه پیتزا بدون ترد شدن، crispness خود را حفظ می کند
[ترجمه گوگل]پایه پیتزا، بدون ترد شدن، خود را حفظ می کند

14. 'Not at all,' she said in a brittle voice, avoiding his eye.
[ترجمه ترگمان]با صدایی ضعیف و شکننده گفت: نه اصلا
[ترجمه گوگل]او گفت: 'در همه چیز، صدای شکننده، از چشم او اجتناب کرد

15. She gave a brittle laugh and turned away.
[ترجمه ترگمان]او خندید و رویش را برگرداند
[ترجمه گوگل]او یک خنده شکننده داشت و برگشت

16. Pine is brittle and breaks.
[ترجمه ترگمان]پاین ترد و ترد است
[ترجمه گوگل]کاج شکننده و شکسته است

a dead tree with brittle branches

درخت خشک با شاخه‌های شکننده


His brittle knocking on the door was familiar.

صدای تق‌تق در زدن او آشنا بود.


brittle tones

آهنگهای کوتاه و تیز


The Ottoman Empire had become brittle.

امپراطوری عثمانی آسیب‌پذیر شده بود.


a brittle alliance

اتحاد زودشکن


peanut brittle

آب‌نبات بادام زمینی


پیشنهاد کاربران

​hard but easily broken

پوکی استخوان: brittle bone

so hard that it breaks easily.

brittle ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: شکننده
تعریف: [ژئوفیزیک] ویژگی ماده‏ای که بدون تغییر شکلِ موم‏سان بشکند|||[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذایی ای که براثر فشار به آسانی می شکند


کلمات دیگر: