کلمه جو
صفحه اصلی

briefcase


معنی : کیف، سامسونت، کیف اسناد
معانی دیگر : کیف دستی، کیف چرمی

انگلیسی به فارسی

کیف دستی (مردانه)، کیف اسناد


کیف، سامسونت، کیف اسناد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a small rectangular case for carrying documents or books.

• attache case, small suitcase for documents; tool for synchronizing files between two computers running the windows operating system (computers)
a briefcase is a case for carrying documents.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کیف دستی ( اصطلاح ویژه ویندوز 95 و 98 ) - برنامه کمکی همزمان سازی فایل موجود در ویندوز 95 و سیستمهای بعدی آن

مترادف و متضاد

کیف (اسم)
pleasure, bag, briefcase, valise, titillation, revel, intoxication, kef, jollity

سامسونت (اسم)
briefcase

کیف اسناد (اسم)
briefcase

carrier for work papers


Synonyms: attaché, bag, baggage, case, dispatch, folder, portfolio, valise


جملات نمونه

1. his name was embossed on the briefcase
نام او به طور برجسته روی کیف نگاشته شده بود.

2. He dropped his briefcase on a chair.
[ترجمه ترگمان]کیفش را روی یک صندلی انداخت
[ترجمه گوگل]او کیف خود را روی صندلی گذاشت

3. I should not leave my briefcase and camera bag unguarded.
[ترجمه ترگمان]نباید کیف و کیف camera رو بدون محافظ ول کنم
[ترجمه گوگل]من نباید کیفم و کیسه های دوربین را نادیده بگیرم

4. He packed a briefcase with what might be required.
[ترجمه ترگمان]کیف را با چیزی که ممکن بود لازم باشد بست
[ترجمه گوگل]او با کیفی که ممکن است مورد نیاز باشد، بسته بندی کرد

5. She snatched up her briefcase and flicked it open.
[ترجمه ترگمان]کیفش را برداشت و آن را باز کرد
[ترجمه گوگل]او کیف خود را برداشت و آن را باز کرد

6. She always carries an umbrella in her briefcase.
[ترجمه ترگمان]همیشه یه چتر تو کیفش حمل میکنه
[ترجمه گوگل]او همیشه چمدان خود را در کیف خود حمل می کند

7. In his haste to leave, he forgot his briefcase.
[ترجمه ترگمان]عجله داشت که برود، کیف خود را فراموش کرد
[ترجمه گوگل]در عجله به ترک، او کیف خود را فراموش کرده است

8. I left some important papers in my briefcase.
[ترجمه ترگمان]من یه سری کاغذ مهم تو کیفم گذاشتم
[ترجمه گوگل]من برخی از مقالات مهم را در کیف من گذاشتم

9. He unclasped his briefcase and took out his notes.
[ترجمه ترگمان]کیفش را باز کرد و یادداشت را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او کیف خود را باز کرد و یادداشت هایش را بیرون آورد

10. He closed his briefcase with a click.
[ترجمه ترگمان]کیفش را با یک بسته بست
[ترجمه گوگل]کیف را با یک کلیک بسته کرد

11. He looked in his briefcase and found that report.
[ترجمه ترگمان]به کیفش نگاه کرد و آن گزارش را پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او در کیف خود نگاه کرد و این گزارش را یافت

12. Her briefcase was stuffed full of papers.
[ترجمه ترگمان]کیفش پر از کاغذ بود
[ترجمه گوگل]کیف هایش پر از مقالات بود

13. He rifled through his briefcase and extracted a file.
[ترجمه ترگمان]کیف دستیش را بیرون آورد و یک فایل را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او از طریق کیف دستی خود فریاد زد و فایل را استخراج کرد

14. He settled his briefcase comfortably in his lap.
[ترجمه ترگمان]کیفش را به راحتی روی زانوهایش گذاشت
[ترجمه گوگل]او کیف خود را به راحتی در دامان خود گذاشت

پیشنهاد کاربران

کیف اداری، سامسونت

ساک

کیف اداری

Briefcase : کیف سامسونت ( کیفی که درونش برگه ها و اسناد رو نگه میدارن )
Suitcase : چمدان ( کیفی بزرگ برای سفر که توش البسه و وسایل مورد نیاز سفر را میزارن )
Samsonite bag : کیف سامسونت


کلمات دیگر: