کلمه جو
صفحه اصلی

buggy


معنی : نوعی درشکه سبک یک اسبه، حشره دار
معانی دیگر : کالسکه (دوچرخه یا چهارچرخه ای که یک نیمکت دارد و جای ویژه ای برای راننده ندارد)، کالسکه ی سبک و یک اسبه، پرحشره، شپشو، ساس دار

انگلیسی به فارسی

نوعی درشکه سبک یک اسبه، حشره‌دار


حشره دار، نوعی درشکه سبک یک اسبه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small carriage with four wheels that is pulled by a single horse.
مشابه: carriage

(2) تعریف: a baby carriage.
مشابه: carriage

(3) تعریف: (chiefly British) a light four-wheeled seat for transporting children that are too young to walk far; stroller.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: infested or swarming with insects.

(2) تعریف: (informal) crazy.
مشابه: nutty

• small horse-drawn carriage; baby carriage
a buggy is a small lightweight carriage pulled by one horse.
a buggy is also a lightweight folding pram.
see also baby buggy.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پراشکال ؛ دارای اشکال

مترادف و متضاد

نوعی درشکه سبک یک اسبه (اسم)
buggy

حشره دار (صفت)
buggy

جملات نمونه

1. to wheel a baby buggy
کالسکه ی کودک را حرکت دادن

2. today the car has displaced the horse and buggy
امروز اتومبیل جانشین اسب و درشگه شده است.

3. in the past, country doctors used to travel by horse and buggy
در قدیم دکترهای دهات با اسب و کالسکه سفر می کردند.

4. I got back in the buggy.
[ترجمه ترگمان]من دوباره سوار درشکه شدم
[ترجمه گوگل]من برگشتم به حیاط خلوت

5. I saw her last night wheeling a buggy along Green Lane.
[ترجمه ترگمان]دیشب او را دیدم که در خیابان گرین جر و بحث می کرد
[ترجمه گوگل]من او را دیدم که شب گذشته در حال چرخیدن حشره دار در کنار سبز لین

6. The tourists left out in a buggy.
[ترجمه ترگمان]توریست ها در درشکه پیاده شدند
[ترجمه گوگل]گردشگران از یک حشره خارج شدند

7. I couldn't get the baby's buggy past the car parked on the pavement.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم درشکه بچه را از کنار اتومبیل که در پیاده رو پارک شده بود، گیر بیاورم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم حشره کودک را از ماشین که در پیاده رو پارک شده است، بگیرم

8. He was found beneath his buggy.
[ترجمه ترگمان]زیر his پیدا شده بود
[ترجمه گوگل]او در زیر حشره او یافت شد

9. Emma took us all on a bumpy buggy ride over to the second stage, until it was confiscated by security.
[ترجمه ترگمان]اما همه ما را سوار درشکه پستی کرد تا به مرحله دوم برسد، تا اینکه توسط نیروهای امنیتی مصادره شد
[ترجمه گوگل]اما همه ما را در یک سوار حشره دار کمر قرار داد تا مرحله دوم، تا زمانی که توسط امنیت مصادره شد

10. And 11-month-old Alex, in a buggy fitted with a sunshade, was happy to play along.
[ترجمه ترگمان]و آل کس ۱۱ ماهه در یک درشکه نصب شده با چتر، خوشحال بود که با آن بازی کند
[ترجمه گوگل]و الکس 11 ماهه، در یک حیاط خلوت با یک چتر آفتابی، خوشحال بود که بازی کند

11. They could have been greengrocers, insurance salesmen, buggy repairmen, schoolteachers, congressmen or even preachers as much as criminals.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانستند greengrocers، فروشندگان بیمه، درشکه، معلمان مدرسه، اعضای کنگره یا حتی کشیش ها به اندازه جنایتکاران باشند
[ترجمه گوگل]آنها می توانستند گریزان کننده ها، فروشندگان بیمه، تعمیر کننده های حریص، معلمان مدرسه، کنگره ها و یا حتی واعظان باشند تا جنایتکاران

12. The 18-month-old boy tipped over his buggy, freed himself from the straps and crawled into the pond at Chatham, Kent.
[ترجمه ترگمان]پسر ۱۸ ماه از درشکه پیاده شد و خود را از تسمه رها کرد و به استخر at در Chatham خزید
[ترجمه گوگل]پسر 18 ماهه بیش از حشره او را برافراشت، خود را از تسمه ها آزاد کرد و در چته، کنت، به آبشار فرو ریخت

13. They jammed into the buggy and the intimacy was physically enforced. Between the two bundled men she could hardly move.
[ترجمه ترگمان]ان ها در درشکه گیر کرده بودند و صمیمیت به صورت فیزیکی اجرا شده بود بین دو مرد اسیر که به زحمت می توانست حرکت کند
[ترجمه گوگل]آنها به حشره کش چسبیده بودند و صمیمیت از لحاظ جسمی اجرا شد بین دو مرد همراه او به سختی می توانست حرکت کند

14. He grabbed the brake, pulled, and the buggy went into a wild skid and turned over.
[ترجمه ترگمان]او ترمز را گرفت و بیرون کشید و درشکه به یک جهت وحشی حرکت کرد و به طرف او برگشت
[ترجمه گوگل]او ترمز را برداشت، بیدار شد و حشره ای به اسکله وحشی رفت و تبدیل شد

In the past, country doctors used to travel by horse and buggy.

در قدیم دکترهای دهات با اسب و کالسکه سفر می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

فرغون ( ساختمان سازی )

ارابه بارکِش واگن

هزارچرخ قطار، بوژی، ارابه واگن قطار

ماشین سنگین یا خاور

کالسکه بچه

A small cab that driven by one horse


کلمات دیگر: