کلمه جو
صفحه اصلی

muscled


ماهیچه دار، عضلانی

انگلیسی به فارسی

عضله، بزور وارد شدن


انگلیسی به انگلیسی

• muscly, muscular, having much physical strength; muscle-bound

جملات نمونه

1. i muscled my way into the crowded bus
با فشار توی اتوبوس شلوغ چپیدم.


کلمات دیگر: