کلمه جو
صفحه اصلی

signals

انگلیسی به فارسی

سیگنال ها، سیگنال، علامت، نشان، اخطار، راهنما، علامت دادن، با علامت ابلاغ کردن، با اشاره رساندن


جملات نمونه

1. the signals are scrambled so that only subscribers can tune in
علامت ها را جوری درهم ساخته اند که فقط مشترکین می توانند برنامه را بگیرند.

2. the emission of experimental signals toward nearby stars
ارسال علایم آزمایشی به سوی ستاره های نزدیک

3. our ship replied to the french ship's signals
کشتی ما به علامت های کشتی فرانسوی پاسخ داد.

پیشنهاد کاربران

سیگنال

سیگنال

یا سیگنال رادیو
سیگنال تلویزیون


کلمات دیگر: