کلمه جو
صفحه اصلی

buffet car


(راه آهن) واگن غذاخوری، رستوران قطار

انگلیسی به فارسی

ماشین بوفه ای


انگلیسی به انگلیسی

• a buffet car is a carriage on a train where you can buy snacks and drinks.

جملات نمونه

1. As she passed the buffet car her stomach rumbled, as if to remind her she hadn't eaten since lunchtime.
[ترجمه ترگمان]وقتی از کنار بوفه عبور کرد، معده اش قاروقور می کرد، گویی می خواست یادآوری کند که از وقت ناهار چیزی نخورده است
[ترجمه گوگل]همانطور که ماشین خود را از ماشین بطری گذراند، شکمش شکسته شد، به طوری که یادآوری کند که او از زمان ناهار خوردن نداشت

2. Ffestiniog's Railway's buffet car No. 114 which incorporates refrigeration equipment and a carriage heating system.
[ترجمه ترگمان]خودرو buffet شماره ۱۱۴ متعلق به شرکت راه آهن شماره ۱۱۴ است که تجهیزات یخچال و سیستم گرمایش کالسکه را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]ماشین بوفه ماشین شماره 114 Ffestiniog که شامل تجهیزات یخچال و یک سیستم گرمایش ماشین است

3. He travelled in the buffet car, leaning against the window with a drink.
[ترجمه ترگمان]او با یک نوشیدنی به طرف پنجره رفت و به پنجره تکیه داد
[ترجمه گوگل]او در ماشین بوفه سفر کرد و با یک نوشیدنی در برابر پنجره ایستاد

4. The buffet car was up ahead; there was a young woman buying a drink and some sandwiches.
[ترجمه ترگمان]ماشین بوفه دیده می شد، یک زن جوان بود که یک نوشیدنی و چند تا ساندویچ می خرید
[ترجمه گوگل]ماشین بوفه پیش رو بود؛ یک زن جوان خریداری یک نوشیدنی و ساندویچ وجود داشت

5. There was no buffet car on the train, and they hadn't had a bite to eat all day.
[ترجمه ترگمان]در قطار هیچ اتومبیلی وجود نداشت و تمام روز غذا نخورده بودند
[ترجمه گوگل]در قطار هیچ ماشین بوفه ای وجود نداشت و برای تمام روز غذا نداشت

6. The bunk beds, the invisible buffet car, the delays? Every last minute.
[ترجمه ترگمان]تخت خواب تاشو، ماشین بوفه نامرئی، تاخیر؟ هر لحظه
[ترجمه گوگل]تخت دو نفره، ماشین بوفه نامرئی، تاخیر؟ هر دقیقه آخر

7. There's a buffet car on the train.
[ترجمه ترگمان]یه ماشین توی قطار هست
[ترجمه گوگل]یک قطار بوفه در قطار وجود دارد

8. Anyway, it saved you a trip to the buffet car.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، برات یه سفر به ماشین بوفه داد
[ترجمه گوگل]به هر حال، شما یک سفر به ماشین بوفه را نجات دادید

9. The station's buffet:People were in a hurry to get on the train, and hawkers hawked as hard as they could, pushing the"buffet car"back and forth to catch passengers who needed some food or drink.
[ترجمه ترگمان]The (station): مردم برای سوار شدن به قطار عجله داشتند، و فروشندگان دوره گرد با عجله برای گرفتن مسافری که نیاز به غذا یا نوشیدنی داشتند، به فروش رفتند
[ترجمه گوگل]بوفه ایستگاه مردم عجله برای رسیدن به قطار، و hawkers hawked به عنوان سخت به عنوان آنها می تواند، هل دادن car'back 'و جلو به گرفتن مسافران که نیاز به مواد غذایی و یا نوشیدنی

10. The buffet car is on the middle of the train.
[ترجمه ترگمان]ماشین buffet در وسط قطار قرار داره
[ترجمه گوگل]ماشین بوفه در وسط قطار است

11. As she passed the buffet car her stomach rumbled.
[ترجمه ترگمان]وقتی از کنار بوفه عبور کرد، معده اش قاروقور می کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که اتومبیل بوفه اش را گذراند، معده اش زد

12. You can have breakfast in the buffet car on the train.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید در قطار در قطار صبحانه بخورید
[ترجمه گوگل]شما می توانید صبحانه در ماشین بوفه در قطار داشته باشید

13. Most trains are steam hauled by one of the railway's extensive collection of tank engines and include full buffet car facilities.
[ترجمه ترگمان]بیشتر قطارها به وسیله یکی از مجموعه وسیعی از موتورهای مخزن، به وسیله یکی از تاسیسات بزرگ خودرو به زور کشیده می شوند
[ترجمه گوگل]اکثر قطارها بخشی از مجموعه وسیعی از موتورهای مخزن راه آهن هستند و شامل امکانات کامل بوفه می باشند

14. On her back home in the trin that evening she felt hungry because she had such a small lunch that she went along to the buffet car for another sandwich and a cup of coffee.
[ترجمه ترگمان]آن شب وقتی به خانه برمی گشت، احساس گرسنگی می کرد، زیرا ناهار کوچکی را با یک ساندویچ دیگر و یک فنجان قهوه به طرف بوفه می برد
[ترجمه گوگل]او در همان شب به خانه بازگشت و در همان شب، احساس گرسنگی می کرد، زیرا او چنین ناهار کوچکی داشت و به ماشین بوفه برای ساندویچ دیگری و یک فنجان قهوه رفت

پیشنهاد کاربران

a place in train that there are a lot of things to eat or drink that you can buy and use them


کلمات دیگر: