تعریف، تعارف، خوشامد، درود، خوش ایند، خوش آمد، تعریف کردن از، خوشامد گفتن، خوشامد گویی کردن
compliments
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• courteous greeting, regards
جملات نمونه
1. (give) my compliments to your brother
سلام مرا به برادرت برسان.
2. present one's compliments
سلام رساندن،ادای احترام کردن
3. a gift -- compliments of your colleagues
هدیه ی تقدیمی (تقدیم شده) از سوی همکاران شما
4. a shower of compliments
سیلی از تعریف
5. a surfeit of compliments
افراط در تعارف
6. they paid him great compliments
خیلی از او تعریف می کردند.
7. kobra was always fishing for compliments
کبرا همیشه در پی این بود که از او تعریف بکنند.
8. You're embarrassing him with your compliments!
[ترجمه ترلان] از تعریف بدی که پشت سرش میکنی خجالت بکش
[ترجمه ایرانی] با تعریف و تمجیدهایت او را خجالت زده میکنی
[ترجمه ترگمان]تو از این تعریف و تمجیدی که می کنی خجالت می کشی![ترجمه گوگل]شما او را با احترامات خود خجالت می کشی
9. With the compliments of the season.
[ترجمه ترگمان] با تعریف این فصل
[ترجمه گوگل]با تعریف فصل
[ترجمه گوگل]با تعریف فصل
10. Be generous with your compliments.
[ترجمه ترگمان]از این تعریف و تمجیدی که می کنید بخشنده باشید
[ترجمه گوگل]با تعالیم شما سخاوتمندانه باشید
[ترجمه گوگل]با تعالیم شما سخاوتمندانه باشید
11. They tried to please him with fulsome compliments and extravagant gifts.
[ترجمه ترگمان]می کوشیدند او را با احترامات فراوان و هدایای گران بها به او خوشامد بگویند
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند با کمال تعجب و هدایای عجیب و غریب به او بپردازند
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند با کمال تعجب و هدایای عجیب و غریب به او بپردازند
12. Are you fishing for compliments?
[ترجمه ترگمان]داری دنبال تعریف و تمجید میری؟
[ترجمه گوگل]آیا برای تعالیم ماهیگیری می کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا برای تعالیم ماهیگیری می کنید؟
13. The only enclosure was a formal compliments slip from the accounts department.
[ترجمه ترگمان]تنها enclosure این بود که از بخش حسابداری سر و سامان بگیرد
[ترجمه گوگل]تنها محفظه تعریف رسمی لغزش از بخش حسابداری بود
[ترجمه گوگل]تنها محفظه تعریف رسمی لغزش از بخش حسابداری بود
14. This soup is delicious; my compliments to the chef.
[ترجمه ترگمان]این سوپ خوش مزه است، از طرف سرآشپز تعریف می کنم
[ترجمه گوگل]این سوپ خوشمزه است تعریف من به سرآشپز
[ترجمه گوگل]این سوپ خوشمزه است تعریف من به سرآشپز
15. She simply lapped up all the compliments.
[ترجمه ترگمان]فقط تمام تعریف و تعریف را زیر و رو کرد
[ترجمه گوگل]او به سادگی همه تعارفات را پاره کرد
[ترجمه گوگل]او به سادگی همه تعارفات را پاره کرد
پیشنهاد کاربران
compliments در لغت به معنای تعریف و تمجید//// compliments to you اصطلاحی خیلی مودبانه و رسمی هست به معنی درودمن و خوش آمد و تمجید من برشما باد.
کلمات دیگر: