کلمه جو
صفحه اصلی

complainingly


باگله گزاری

انگلیسی به فارسی

شکرگذاری


انگلیسی به انگلیسی

• while whining, in the manner of expressing dissatisfaction

جملات نمونه

1. Why me?'he asked complainingly.
[ترجمه ترگمان]چرا من؟ با لحنی complainingly پرسید
[ترجمه گوگل]چرا من؟ �از شکایت خواسته بود

2. She did her work, but she did so complainingly.
[ترجمه ترگمان]اون کارش رو انجام داد، اما با complainingly این کار رو کرد
[ترجمه گوگل]او کار خود را انجام داد، اما او شکایت کرد

3. "You always walk too fast for me, " she said complainingly.
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" تو همیشه برای من خیلی سریع قدم می زنی \"
[ترجمه گوگل]او گفت: 'شما همیشه برای من به سر می برید '

4. "If the boys do anything clever, you call them your good sons, " said his wife complainingly, " and if they do anything stupid, you call them my foolish ones. "
[ترجمه ترگمان]همسرش complainingly گفت: \" اگر پسران کار عاقلانه انجام دهند، شما آن ها را پسران خوب صدا می کنید، و اگر کار احمقانهای انجام دهند، شما آن ها را بچه های احمق خود خطاب می کنید \"
[ترجمه گوگل]همسرش با شکوه گفت: 'اگر پسران هر کاری باهوشی انجام دهند، شما آنها را پسران خوب خود می نامید' و اگر آنها هر کاری احمقانه انجام دهند، شما آنها را احمقانه می نامید '

5. The eyes, weasel - like and cruel, were looking at him complainingly.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش، راسو - همانند و بی رحم، با حالتی complainingly به مارتین نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]چشمها، شبیه و بی رحمانه، به شکلی به او نگاه می کردند


کلمات دیگر: