کلمه جو
صفحه اصلی

forsake


معنی : رها کردن، انکار کردن، ول کردن، پشت سرگذاشتن، خاطر
معانی دیگر : ترک کردن، (معشوقه یا زن و بچه و غیره را) گذاشتن و رفتن، بی سرپرست گذاشتن، واهشتن، روبرتافتن، (عادت و عقیده) ترک کردن، دست کشیدن از

انگلیسی به فارسی

ول کردن، ترک، رها کردن، انکار کردن


ترک کن، رها کردن، انکار کردن، پشت سرگذاشتن، ول کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forsakes, forsaking, forsaken, forsook
(1) تعریف: to abandon or desert.
مترادف: abandon, desert
متضاد: stick by
مشابه: betray, depart, flee, jilt, leave, maroon, quit, turn one's back on

- He begged the others not to forsake him on the island.
[ترجمه امین] او از دیگران خواهش کرد تا او را در جزیره ترک نکنند.
[ترجمه ترگمان] از دیگران خواهش کرد که او را در جزیره رها نکنند
[ترجمه گوگل] او دیگران را التماس نکرد تا او را در جزیره ترک کند
- Forsaking his youthful companions, he settled down to work.
[ترجمه ترگمان] رفقای جوان خود را فریب داد و نشست تا کار کند
[ترجمه گوگل] او کنار همسران جوان خود را رها کرد و به کار خود ادامه داد

(2) تعریف: to give up or renounce.
مترادف: abandon, forgo, forswear, leave off, quit, renounce
مشابه: abdicate, abjure, drop, let down, relinquish

- He forsook smoking, but not drinking.
[ترجمه ترگمان] سیگار را رها کرد، اما مشروب نمی خورد
[ترجمه گوگل] او سیگار کشید، اما نوشیدنی نکرد

• desert, abandon, leave; renounce, give up
if you forsake someone, you stop helping them or stop looking after them:a literary word.
if you forsake something, you stop doing or having it:a literary word.
see also forsaken.

مترادف و متضاد

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

انکار کردن (فعل)
gainsay, abnegate, deny, disclaim, recant, renege, repudiate, dispute, forswear, disaffirm, forsake, unsay, renounce

ول کردن (فعل)
leave, quit, relinquish, give up, desert, let, discard, forsake, unhand, unbridle, unloose

پشت سرگذاشتن (فعل)
distance, forget, forsake

خاطر (حرف اضافه)
for sake

abandon, turn one’s back on


Synonyms: abdicate, cast off, change one’s tune, desert, disclaim, disown, drift away, forgo, forswear, give up, have done with, jettison, jilt, kiss goodbye, leave, leave flat, leave high and dry, quit, relinquish, renounce, repudiate, resign, run out on, set aside, show the door, spurn, surrender, take the oath, throw over, walk out on, wash one’s hands of, yield


Antonyms: go back, rediscover, return, revert


جملات نمونه

1. to forsake worldly pomp
زرق و برق دنیوی را رها کردن

2. he promised to forsake his evil ways
او قول داد که از روش های شیطانی خود دست بردارد.

3. a man who would forsake his wife and children should not be trusted
به مردی که زن و بچه ی خود را ول کند نباید اعتماد کرد.

4. Rats leave (or desert or forsake) a sinking ship.
[ترجمه ترگمان]موش ها (یا بیابان)یک کشتی غرق در حال غرق شدن را ترک می کنند
[ترجمه گوگل]موش صحرایی (یا بیابان یا فروریختن) یک کشتی غرق می شود

5. Don't fear you forsake, just afraid of losing you.
[ترجمه ترگمان]از اینکه از دست دادن تو می ترسی نترس
[ترجمه گوگل]ترس نزنید، فقط می ترسم از دست دادن شما

6. I still love him and I would never forsake him.
[ترجمه ترگمان]من هنوز او را دوست دارم و هرگز او را ترک نخواهم کرد
[ترجمه گوگل]من هنوز او را دوست دارم و هرگز او را ترک نخواهم کرد

7. She will never forsake her vegetarian principles.
[ترجمه ترگمان]او هرگز اصول vegetarian را رها نمی کند
[ترجمه گوگل]او هرگز اصول گیاه خوار را ترک نخواهد کرد

8. Do not forsake me!
[ترجمه ترگمان]مرا رها نکنید!
[ترجمه گوگل]من را ترک نکن!

9. Forsake the search for excellence. Turn thy head from quality circles.
[ترجمه ترگمان]جستجو برای عالی بودن سر خود را از حلقه های کیفیت برمی گرداند
[ترجمه گوگل]جستجو برای برتری را فراموش کرده اید سر خود را از حلقه های کیفیت بکشید

10. But it was never expected that voters would forsake their loyalties in large numbers for an abstract principle.
[ترجمه ترگمان]اما هرگز انتظار نمی رفت که رای دهندگان نسبت به اصول انتزاعی به تعداد زیادی وفادار بمانند
[ترجمه گوگل]اما هیچ وقت انتظار نداشت که رأی دهندگان وفادار خود را به مقدار زیادی برای اصل انتزاعی کنار بگذارند

11. Gwendolyn begged Hugo not to forsake her.
[ترجمه ترگمان]Gwendolyn از هوگو تقاضا کرد که او را ترک نکند
[ترجمه گوگل]گواندولین خواسته هوگو را نپذیرفت

12. Be careful that you do not forsake the Levite all your days upon the earth.
[ترجمه ترگمان]مراقب باش که تمام روزه ای خودت را روی زمین رها نکنی
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که تمام روزهای شما بر روی زمین Levite را ترک نکنید

13. I will obey your decrees; do not utterly forsake me.
[ترجمه ترگمان]من از فرمان شما اطاعت می کنم و به هیچ وجه مرا ترک نکنید
[ترجمه گوگل]من از احکام شما اطاعت خواهم کرد من را کاملا از من نگیر

14. You must forsake your bad habits.
[ترجمه ترگمان]شما باید عادات بدی را رها کنید
[ترجمه گوگل]شما باید عادت های بد خود را رها کنید

15. Let the wicked forsake his way andevil man his thoughts.
[ترجمه sara] اجازه دهید انسان بدکار راه خود و انسان شرور افکار خود را ترک کند.
[ترجمه ترگمان]بگذار بد خلق و خوی او را رها کند
[ترجمه گوگل]اجازه دهید خدایان راه خود را ترک کند و افکار خود را ببندد

16. If you forsake the LORD and serve foreign gods, he will turn and bring disaster on you and make an end of you, after he has been good to you.
[ترجمه ترگمان]اگر شما لرد را رها کنید و به خدایان خارجی خدمت کنید، او تبدیل خواهد شد و یک فاجعه برای شما ایجاد خواهد کرد، بعد از اینکه با شما خوب بوده است
[ترجمه گوگل]اگر خداوند را ترک کنید و خدایان خدای خود را خدمت می کنید، او به نوبت شما خواهد رسید و فاجعه را بر شما خواهد کشید و از شما دور خواهد شد، زیرا او برای شما خوب است

17. He put intense pressure on Souvanna to forsake neutralism.
[ترجمه sara] او فشار زیادی به سورنا وارد کرد تا بی طرفی را کنار بگذارد.
[ترجمه ترگمان]او فشار شدیدی را بر Souvanna گذاشت تا neutralism را ترک کند
[ترجمه گوگل]او فشار زیادی را روی سووانا گذاشت تا خنثی را ترک کند

A man who would forsake his wife and children should not be trusted.

به مردی که زن و بچه‌ی خود را ول کند نباید اعتماد کرد.


He promised to forsake his evil ways.

او قول داد که از روش‌های شیطانی خود دست بردارد.


پیشنهاد کاربران

قربانی ( فدا ) کردن، گذشتن از

abandon


کلمات دیگر: