کلمه جو
صفحه اصلی

tummy


معنی : شکم، معده
معانی دیگر : (عامیانه) شکم، دل

انگلیسی به فارسی

شکم، معده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: tummies
• : تعریف: (informal) the abdomen or stomach.
مشابه: belly

• stomach (colloquial)
your tummy is your stomach; an informal word.

مترادف و متضاد

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

معده (اسم)
belly, tummy, stomach, venter, breadbasket

stomach


Synonyms: abdomen, belly, below the belt, breadbasket, gut, insides, paunch, pot, solar plexus, spare tire


جملات نمونه

1. the baby's tummy hurts
دل بچه درد می کند.

2. Your baby's tummy should feel warm, but not hot.
[ترجمه ترگمان]شکم بچه تو باید گرم باشد، اما نه گرم
[ترجمه گوگل]شکم کودک شما باید گرم شود، اما گرم نیست

3. I had a tummy/stomach bug last week.
[ترجمه ترگمان]هفته پیش معده و bug معده داشتم
[ترجمه گوگل]هفته گذشته یک ادم بدخیم شکم داشتم

4. It's a shame - he had gippy tummy most of the time he was on holiday.
[ترجمه ترگمان]حیف است - بیشتر اوقات که او در تعطیلات بود، شکمش را gippy بود
[ترجمه گوگل]این شرم آور است - بیشتر اوقات او در حال تعطیلات بود

5. She'd undergone 13 operations, including a tummy tuck.
[ترجمه ترگمان]۱۳ عمل جراحی شامل یک tuck شکم را تحمل کرده بود
[ترجمه گوگل]او 13 عمل جراحی را انجام داد، از جمله چربی شکم

6. I get a fluttery feeling in my tummy before meeting new people.
[ترجمه ترگمان]قبل از ملاقات با افراد جدید احساس راحتی بیشتری در شکم ام دارم
[ترجمه گوگل]قبل از ملاقات با افراد جدید، احساس شکاف در شکمم احساس می کنم

7. There is still some tenderness in her tummy.
[ترجمه ترگمان]هنوز مقداری محبت در شکمش هست
[ترجمه گوگل]هنوز در شکم او وجود دارد

8. I've got an upset stomach/tummy - serves me right for eating so much.
[ترجمه ترگمان]معده و شکم ناراحتی دارم - به خاطر خوردن این همه چیز به من کمک می کند
[ترجمه گوگل]من ناراحتی معده / شکم دارم - برای من خیلی مناسب است

9. There's a baby growing in your mummy's tummy.
[ترجمه ترگمان]بچه ای در شکم مامانت رشد می کند
[ترجمه گوگل]یک کودک در حال رشد در شکم مومیایی شما وجود دارد

10. Stand up straight and tuck in your tummy.
[ترجمه ترگمان]صاف بایستید و tuck را در شکم خود بگذارید
[ترجمه گوگل]مستقیما در شکم تان قرار دهید

11. Melanie's got a stomach/tummy upset so she won't be going to school today.
[ترجمه ترگمان]ملانی معده اش ناراحت است و امروز دیگر به مدرسه نمی رود
[ترجمه گوگل]Melanie ناراحت معده / شکم است، بنابراین او نمی خواهد رفتن به مدرسه امروز

12. He was up all night with tummy ache .
[ترجمه ترگمان]او تمام شب را با شکمی بزرگ بیدار کرده بود
[ترجمه گوگل]او تمام شب با درد شکم داشت

13. Mummy, I've got a tummy ache.
[ترجمه ترگمان]مامان، من دل درد دارم
[ترجمه گوگل]مومی، درد شکم دارم

14. Lying on your tummy, raise your head and shoulders.
[ترجمه ترگمان]روی شکم دراز بکشید، سرتان و شانه ها را بالا ببرید
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن بر روی شکم، سر و شانه خود را بالا ببرید

The baby's tummy hurts.

دل‌ بچه درد ‌می‌کند.


پیشنهاد کاربران

abdomen / belly / tummy

شکم

Tummy :
1. معده stomach
۲. شکم - دل - abdomen

● دل ( وقتی صحبت از احساسات باشه )
● شکم ( وقتی صحبت از جسم باشه )

معده
Sensitive Tummy = معده حساس ( دارای حساسیت )

شکم , دل

– The baby's tummy hurts
– He was up all night with tummy ache
– Lying on your tummy, raise your head and shoulders
– There is still some tenderness in her tummy


کلمات دیگر: