کلمه جو
صفحه اصلی

entertaining


تفریحی، سرگرم کننده، خرسند ساز، تفریح دهنده، دلکش

انگلیسی به فارسی

سرگرم‌کننده، تفریح‌دهنده، دلکش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: entertainingly (adv.)
• : تعریف: providing pleasant diversion; amusing.
متضاد: dry
مشابه: amusing

- Going to the theater makes for an entertaining evening.
[ترجمه Alu] تئاتر رفتن برات یک شب سرگرم کننده می سازه
[ترجمه ترگمان] رفتن به تئاتر برای یک شب سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل] رفتن به تئاتر باعث می شود یک شب سرگرم کننده باشد
- Her new film is both brilliant and entertaining.
[ترجمه ترگمان] فیلم جدیدش هم جالب و هم سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل] فیلم جدید او هر دو درخشان و سرگرم کننده است
- He's a bit of a show-off with his wit, but I have to admit he's entertaining.
[ترجمه Hasti♡] او کمی شوخ طبع است ، اما باید اعتراف کنم که او سرگرم کننده است.
[ترجمه ترگمان] او کمی از هوش و ذکاوت خودش است، اما باید قبول کنم که سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل] او کمی با شوخ طبعی خود را نشان می دهد، اما مجبورم بپذیرم که سرگرم کننده است

• amusing, humorous
people or things that are entertaining are amusing or interesting and give you pleasure.
entertaining involves giving guests food and talking to them.
see also entertain.

مترادف و متضاد

amusing, pleasing


Synonyms: absorbing, affecting, be a ball, captivating, charming, cheerful, cheering, clever, compelling, delightful, diverting, droll, enchanting, engaging, engrossing, enjoyable, enthralling, enticing, entrancing, exciting, fascinating, fun, funny, gas, gay, humorous, impressive, inspiring, interesting, lively, moving, piquant, pleasant, pleasurable, poignant, priceless, provocative, recreative, relaxing, restorative, riot, rousing, scream, side-splitting, stimulating, stirring, striking, thrilling, witty


Antonyms: boring, dull, laborious, sad, tiring, unamusing, unfunny, unpleasant


جملات نمونه

1. an entertaining show
نمایشی سرگرم کننده

2. they are still entertaining hopes of a peaceful settlement of the matter
آنان هنوز امید به حل مسالمت آمیز آن مطلب را در سر می پرورانند.

3. to swing a sale by entertaining the customer
با پذیرایی از مشتری فروش را به انجام رساندن

4. i like to do a lot of entertaining
من از مهمانداری (پذیرایی کردن) خوشم می آید.

5. Children's TV nowadays is much more entertaining.
[ترجمه ترگمان]این روزها تلویزیون کودکان بسیار سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل]تلویزیون کودکان امروز بسیار سرگرم کننده است

6. The job involves a lot of entertaining.
[ترجمه ترگمان]این شغل بسیار سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل]این کار بسیار سرگرم کننده است

7. The others seemed to find my discomfort hugely entertaining.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید بقیه ناراحتی مرا خیلی دوست دارند
[ترجمه گوگل]دیگران به نظر می رسید ناراحتی من را به شدت سرگرم کننده پیدا کنند

8. Barbecues are a favourite way of entertaining friends.
[ترجمه ترگمان]barbecues یک روش محبوب برای سرگرم کردن دوستان هستند
[ترجمه گوگل]کباب کردن یک راه مورد علاقه برای سرگرم کردن دوستان است

9. It was highly entertaining for the people around them.
[ترجمه ترگمان]برای مردمی که در اطرافشان بودند بسیار سرگرم بود
[ترجمه گوگل]این بسیار سرگرم کننده برای مردم در اطراف آنها بود

10. This is actually a very entertaining book putting over serious health messages.
[ترجمه ترگمان]این در واقع یک کتاب بسیار سرگرم کننده است که بر روی پیام های سلامتی جدی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]این در واقع یک کتاب بسیار سرگرم کننده است که پیام های بهداشتی جدی را در بر می گیرد

11. I found the talk both informative and entertaining.
[ترجمه ترگمان]من صحبت را هم آموزنده و هم سرگرم کننده یافتم
[ترجمه گوگل]من این بحث را با دوام آموزنده و سرگرم کننده پیدا کردم

12. She was always so funny and entertaining.
[ترجمه ترگمان]همیشه بامزه و سرگرم کننده بود
[ترجمه گوگل]او همیشه خنده دار و سرگرم کننده بود

13. She gave a very entertaining talk entitled "My life and hard times".
[ترجمه ترگمان]او یک سخنرانی بسیار سرگرم کننده با عنوان \"زندگی من و زمان های سخت\" به او داد
[ترجمه گوگل]او یک سخنرانی بسیار سرگرم کننده با عنوان 'زندگی من و زمان های سخت' را داد

14. Do you get an allowance for entertaining clients ?
[ترجمه ترگمان]آیا برای سرگرم کردن مشتریان پول نقد دریافت می کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا به مشتریان سرگرمی کمک می کنید؟

پیشنهاد کاربران

هیجان انگیز


مشغول کننده

The activity of inviting people to your home and giving them food and drink

سرگرم کننده: )

به نقل از هزاره:
1. سرگرم کننده
مشغول کننده
لذتبخش
خوشایند
دلپذیر
2. پذیرایی
مهمانی

مفرح
جالب

میزبانی کردن

پذیرش


کلمات دیگر: