کلمه جو
صفحه اصلی

positivism


معنی : قطع، یقین، مثبت گرایی، فلسفه عملی ومثبت، تحقق
معانی دیگر : (فلسفه ی comte) مثبت گرایی، اثبات گرایی، پوزیتیویسم، اصالت تحقق، اطمینان، یقین داشتن، آور

انگلیسی به فارسی

مثبت گرایی، فلسفه عملی ومثبت، یقین، تحقق، قطع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: positivistic (adj.), positivistically (adv.), positivist (n.)
• : تعریف: the philosophy that observable facts from the sciences, rather than metaphysical speculation, are the only allowable basis of knowledge and thought.

• positiveness, definiteness; philosophical viewpoint that concentrates on definite fact and avoids speculation (founded by auguste comte)
positivism is a philosophical system which accepts only things that can be seen or proved.

مترادف و متضاد

قطع (اسم)
cut, ablation, cutting, format, outage, disconnection, abscission, rupture, dissection, slack, dismemberment, positivism, concision, disruption, excision, resection, scissors, severance, tearing off

یقین (اسم)
certainty, certitude, positivism, positivity

مثبت گرایی (اسم)
positivism

فلسفه عملی و مثبت (اسم)
positivism

تحقق (اسم)
substantiation, realization, positivism

جملات نمونه

1. The main criticism of sociological positivism is founded on the vagueness of the central concepts of the theory.
[ترجمه ترگمان]نقد اصلی of جامعه شناختی در ابهام مفاهیم مرکزی نظریه بنیان نهاده شده است
[ترجمه گوگل]انتقاد اصلی پوزیتیویسم جامعه شناختی بر ابهام مفاهیم مرکزی این نظریه استوار است

2. Carry over the assumptions of philosophical positivism and the basic notions of revelation will become nonsense.
[ترجمه ترگمان]فرضیات مثبت اندیشی فلسفی را باخود به همراه داشته و مفاهیم اساسی مکاشفه، پوچ و بی معنی خواهند بود
[ترجمه گوگل]مفروضات پوزیتیویسم فلسفی را به کار گیرید و مفاهیم پایه ای از معرفت، بی معنی می شود

3. In normativist language the style of sociological positivism is that of constructivist rationalism.
[ترجمه ترگمان]در زبان normativist، سبک of sociological، نوعی rationalism constructivist است
[ترجمه گوگل]در سبک هنجارگرایی، سبک مثبت گرایی جامعه شناسی، عقل گرایی سازنده گرا است

4. Was there such a state as logical positivism?
[ترجمه ترگمان]واقعا هم مثبت بود، نه؟
[ترجمه گوگل]آیا چنین وضعیتی به عنوان مثبت گرایی منطقی وجود داشت؟

5. Normative positivism asserts what legal positivists deny, namely that there is a necessary connection between law and positive morality.
[ترجمه ترگمان]اثبات گرایی حقوقی ادعا می کند که positivists قانونی چه چیزی را انکار می کند، یعنی ارتباط لازم بین قانون و اخلاق مثبت وجود دارد
[ترجمه گوگل]پوزیتیویسم حاکم بر این است که پوزیتیویستهای قانونی انکار می کنند، یعنی اینکه ارتباط قانونی بین قانون و اخلاق مثبت وجود دارد

6. There was all this talk of positivism.
[ترجمه ترگمان]همه این صحبت ها راجع به مثبت بود
[ترجمه گوگل]این همه بحث درباره مثبت گرا بود

7. Such a contrast between classicism and positivism seems rather generous to Beccaria.
[ترجمه ترگمان]چنین تضادی میان شیوه کلاسیک، و positivism به نظر می رسد نسبت به بکاریا با سخاوت به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]چنین کنترلی بین کلاسیکالیسم و ​​مثبت گرایی به نظر می رسد نسبت به Beccaria سخاوتمندانه

8. Empiricism and positivism have been put to flight in anthropology, philosophy, aesthetics, economics.
[ترجمه ترگمان]Empiricism و اثبات گرایی در انسان شناسی، فلسفه، زیبایی شناسی، اقتصاد، به کار گرفته شده اند
[ترجمه گوگل]تجربیات و پوزیتیویسم در انسان شناسی، فلسفه، زیبایی شناسی، اقتصاد قرار دارد

9. His target of attack here is positivism, which we can understand as the identification of natural science with knowledge itself.
[ترجمه ترگمان]هدف حمله او به این جا اثباتی است که ما می توانیم به عنوان شناسایی دانش طبیعی با خود دانش درک کنیم
[ترجمه گوگل]هدف حمله او در اینجا پوزیتیویسم است، که ما می توانیم به عنوان شناسایی علوم طبیعی با خود دانش شناخته شود

10. Furthermore, critical theory departs form positivism in understanding the facts of culture in terms of a social totality.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، نظریه انتقادی به شکل مثبت در درک حقایق فرهنگ از نظر یک تمامیت اجتماعی عمل می کند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نظریه انتقادی از پوزیتیویسم در فهم واقعیت های فرهنگ از نظر کلیت اجتماعی شکل می گیرد

11. Certainly, positivism did also produce social determinist critiques of the existing order.
[ترجمه ترگمان]مسلما، اثباتی است که determinist اجتماعی، انتقادات اجتماعی از نظم موجود را به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]بدیهی است، پوزیتیویسم همچنین منتقدان تعریف کننده اجتماعی نظم موجود را تولید می کند

12. Sociological positivism was one such method.
[ترجمه ترگمان]اثباتی که در این پژوهش به اثبات رسیده است یکی از این روش ها می باشد
[ترجمه گوگل]مثبت گرایی جامعه شناختی یکی از این روش ها بود

13. Rehabilitation is another manifestation of positivism which was under general attack at this time.
[ترجمه ترگمان]توان بخشی، ظهور دیگر اثباتی است که در این زمان مورد حمله عمومی قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]توانبخشی یکی دیگر از تظاهرات پوزیتیویسم است که در این زمان تحت حمله عام بود

14. As for the well-advised attitude to the positivism and objectivism which was reflected repeatedly by the contrast about two world, it was more sufficient and specific expression about Life-Word.
[ترجمه ترگمان]همان طور که برای نگرش well به اثبات گرایی و objectivism که به طور مکرر در تضاد با دو جهان منعکس شده بود، آن بیشتر و بیان دقیق تر در مورد زندگی - کلمه بود
[ترجمه گوگل]با توجه به نگرش خوبی که در مورد پوزیتیویسم و ​​عینی گرایی مطرح شده بود، که به طور مکرر توسط کنتراست در مورد دو جهان منعکس شده بود، بیان کافی و خاصی در مورد Life-Word بود

15. Thus, the positivity of legal positivism is different from the positivity of society and history that sociological school of law and historical school of law.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مثبت اندیشی سیاسی، متفاوت از مثبت گرایی جامعه و تاریخ است که مدرسه جامعه شناسی قانون و مکتب تاریخی قانون را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]بنابراین، مثبت بودن پوزیتیویسم حقوقی از مثبت بودن جامعه و تاریخ متفاوت است که مدرسه جامعه شناختی قانون و مکتب تاریخی قانون است

پیشنهاد کاربران

تحصل گرایی، یافت باوری

مثبت گرایی، اثبات گرایی

اثبات گرایی


کلمات دیگر: