کلمه جو
صفحه اصلی

playing field


(فوتبال و غیره) زمین بازی، میدان بازی

انگلیسی به فارسی

میدان بازی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an area, often groomed and marked, on which field games are played.

• a playing field is a large area of grass where people play games such as hockey and football.
you talk about a level playing field when you want to refer to a situation that is fair, because the opponents in it have equal advantages.

مترادف و متضاد

athletic field


Synonyms: arena, field, playground, recreation ground, sports field, stadium, turf


جملات نمونه

1. The playing field is a large oval.
[ترجمه ترگمان]زمین بازی، بیضی بزرگ است
[ترجمه گوگل]میدان بازی یک بیضی بزرگ است

2. Elaine went outside to inspect the playing field.
[ترجمه ترگمان]الین خارج شد تا میدان بازی را بازرسی کند
[ترجمه گوگل]ایلین بیرون رفت تا زمین بازی را بازرسی کند

3. She embodied good sportsmanship on the playing field.
[ترجمه ترگمان] اون یه برنامه ورزشی خوبی در زمینه بازی بود
[ترجمه گوگل]او ورزش منظم در میدان بازی را به نمایش گذاشت

4. We ask for a level playing field when we compete with foreign companies.
[ترجمه ترگمان]ما در حال رقابت با شرکت های خارجی هستیم
[ترجمه گوگل]وقتی با شرکت های خارجی رقابت می کنیم، از یک زمین بازی یکنواخت می خواهیم

5. Part of the playing field had been railed off for use as a car park.
[ترجمه ترگمان]بخشی از زمین بازی مورد استفاده برای استفاده به عنوان پارک ماشین قطع شده بود
[ترجمه گوگل]بخشی از زمین بازی برای استفاده به عنوان یک پارک ماشین استفاده شده است

6. The ball hopped around the playing field.
[ترجمه ترگمان]توپ دور زمین بازی پرید
[ترجمه گوگل]توپ در اطراف زمین بازی پرش کرد

7. Small businesses want to compete on a level playing field with larger ones.
[ترجمه ترگمان]تجارت های کوچک می خواهند در یک زمین بازی با سطح بالاتر رقابت کنند
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای کوچک می خواهند در میدان بازی یکسان با رقابت های بزرگتر رقابت کنند

8. The windows of the Methodist Church adjoining the playing field have been broken numerous times.
[ترجمه ترگمان]پنجره های کلیسای متودیست در مجاورت میدان بازی بارها درهم شکسته شده است
[ترجمه گوگل]پنجره های کلیسای متدیست در کنار زمین بازی چندین بار شکسته شده اند

9. The playing field adjoins the school.
[ترجمه ترگمان]میدان بازی پیوسته به مدرسه منتهی می شد
[ترجمه گوگل]میدان بازی با مدرسه همراه است

10. It would not even create a truly level playing field.
[ترجمه ترگمان]حتی یک زمین بازی واقعا سطح هم ایجاد نمی کند
[ترجمه گوگل]حتی یک زمین بازی واقعا یکسان ایجاد نمی کند

11. Still, despite the gripes about the already-crowded playing field, more investors are lining up.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، علی رغم the در مورد میدان بازی شلوغ، سرمایه گذاران بیشتری صف کشیده اند
[ترجمه گوگل]با این حال، علی رغم اینکه در مورد میدان بازی شلوغ است، بیشتر سرمایه گذاران در حال شکل گیری هستند

12. David Beasley as an attempt to level the playing field.
[ترجمه ترگمان]دیوید Beasley در تلاش برای سطح بازی کردن
[ترجمه گوگل]دیوید بیسی به عنوان یک تلاش برای سطح زمین بازی

13. There is a playing field with equipment for the younger members of the community, and a football and cricket pitch.
[ترجمه ترگمان]یک زمین بازی با تجهیزات برای اعضای جوان تر جامعه و یک زمین فوتبال و کریکت وجود دارد
[ترجمه گوگل]زمین بازی با تجهیزات برای اعضای جوان جامعه و زمین فوتبال و کریکت وجود دارد

14. It was a level playing field.
[ترجمه ترگمان]این یک زمین بازی سطحی بود
[ترجمه گوگل]این یک زمین بازی بود

15. Why level the playing field when it works so well for them now?
[ترجمه ترگمان]چرا در حال حاضر سطح بازی به خوبی برای آن ها کار می کند؟
[ترجمه گوگل]چرا زمینه بازی را در زمانی که برای آن کار می کند، هموار می کند؟

پیشنهاد کاربران

زمین بازی

به نقل از Merriam - Webster:

1 : a field for various games especially : the part of a field officially marked off for play
2 : a set of conditions for competition —usually used in such phrases as a level playing field
1. زمین بازی
2. شرایط

فرصت برابر؛ شرایط رقابتی


کلمات دیگر: