کلمه جو
صفحه اصلی

set on fire

انگلیسی به فارسی

بگذارش روی شعله


انگلیسی به انگلیسی

• ignite, burn

جملات نمونه

1. A post office was set on fire and vehicles were stoned by looters.
[ترجمه ترگمان]یک اداره پست بر روی آتش قرار داده شد و وسایل نقلیه توسط غارتگران سنگسار شدند
[ترجمه گوگل]یک دفتر پست در آتش سوخت و وسایل نقلیه توسط غارتگران سنگسار شدند

2. She was set on fire by a shell exploding among the cotton with which her engines were protected.
[ترجمه ترگمان]با انفجاری در میان پنبه ها به آتش کشیده شد و engines از آن ها محافظت شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک پوسته منفجر شد در میان پنبه که با آن موتورهای خود را محافظت شده بود

3. He was beaten, set on fire, and cast into the River Enns with a rock tied to him.
[ترجمه ترگمان]او کتک خورد، آتش زد و روی رودخانه انس گرفت و با سنگی که به او بسته شده بود، وارد رودخانه انس شد
[ترجمه گوگل]او مورد ضرب و شتم قرار گرفت و در اثر آتش سوزی به رودخانه انس ریخته شد و سنگی به او متصل شد

4. Cars were set on fire and a bomb attack was made against the mayor's car with his family inside.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل ها به آتش کشیده شدند و یک حمله بمب بر ضد خودروی شهردار با خانواده وی در داخل خودرو صورت گرفت
[ترجمه گوگل]اتومبیل ها بر روی آتش قرار گرفتند و با خودروی شهردار خود در داخل یک خودروی بمب گذاری قرار گرفتند

5. They were hacked to death and their bodies set on fire.
[ترجمه ترگمان]اونا به قتل رسیده بودن و بدنشون آتیش گرفته
[ترجمه گوگل]آنها به مرگ مجروح شدند و بدن آنها آتش گرفت

6. Inside, some oil was set on fire and equipment damaged, prompting an argument about nonviolence.
[ترجمه ترگمان]در داخل، مقداری روغن به آتش کشیده شد و تجهیزات خسارت دیدند و باعث شد که بحث در مورد عدم خشونت رخ دهد
[ترجمه گوگل]در داخل، برخی از نفت در آتش و تجهیزات آسیب دیده است، و باعث استدلال در مورد عدم خشونت

7. Manuel Perez's brother left after his house was set on fire.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه خانه او آتش گرفت، برادر مانوئل Perez عازم شد
[ترجمه گوگل]برادر مانوئل پرز بعد از اینکه خانه اش آتش گرفت، برادرش را ترک کرد

8. During the riots several cars were overturned and set on fire.
[ترجمه ترگمان]در طی این آشوب ها، چندین خودرو واژگون شده و آتش گشودند
[ترجمه گوگل]در طی شورش چندین اتومبیل لغو شد و آتش زدند

9. A picture of Saddam Hussein is set on fire by US Marines.
[ترجمه ترگمان]تصویری از صدام حسین توسط نیروی دریایی ایالات متحده به آتش کشیده شده است
[ترجمه گوگل]تصویری از صدام حسین توسط آتشفشان های آمریکایی به آتش کشیده شده است

10. The poor woman was set on fire and her child ripped from her womb (Asklepios etymologically meaning to be cut out).
[ترجمه ترگمان]زن بیچاره به آتش کشیده شد و کودکش را از رحم بیرون کشید (Asklepios etymologically)
[ترجمه گوگل]زن فقیر به آتش کشیده شد و کودکش از رحم او پاره شد (Asklepios از نظر اخلاقی به معنای قطع شدن است)

11. In the unrest, the local police building was set on fire and its windows were broken.
[ترجمه ترگمان]در ناآرامی ها، ساختمان پلیس محلی به آتش کشیده شد و پنجره های آن شکسته شد
[ترجمه گوگل]در ناآرامی، ساختمان پلیس محلی به آتش کشیده شد و پنجره های آن شکسته شدند

12. By a humble spark a town is set on fire.
[ترجمه ترگمان] با یه جرقه ضعیف یه شهر آتیش گرفته
[ترجمه گوگل]با یک جرقه فروتن یک شهر بر روی آتش است

13. Two passenger cars were set on fire outside the hotel.
[ترجمه ترگمان]دو ماشین مسافری در بیرون از هتل آتش گرفته بودند
[ترجمه گوگل]دو اتومبیل سواری در خارج از هتل به آتش کشیدند

14. The building was set on fire yesterday.
[ترجمه ترگمان]ساختمان دیروز آتش گرفته بود
[ترجمه گوگل]ساختمان دیروز بر روی آتش قرار گرفت

15. A tire set on fire with gasoline was around the neck of one victim.
[ترجمه ترگمان]یک تایر روشن روی آتش، دور گردن یک قربانی قرار داشت
[ترجمه گوگل]یک تایر با آتش سوزی با بنزین در اطراف گردن یک قربانی بود

پیشنهاد کاربران

این اصطلاح و اصطلاح Set something or someone on fire مشابه بوده و دارای دو جور تعریف هستند.
1 - آتش زدن، سوزاندن ( کسی یا چیزی )
مثال: Everything that we built was set on fire
هر چیزی را که ساخته بودیم در آتش سوخت.
2 - برانگیختن اشتیاق، آتشی کردن احساسات، به هیجان آوردن، شوراندن، به وجد آوردن، باعث تحریک احساسات شدن.
مثال: Her oratory set everyone on fire
شیوه سخنوری ( فصاحت و بلاغت ) او همه را به وجد آورد/تهییج کرد/اشتیاق همه را برانگیخت!

آتش زدن

Synonym of put out fire

به آتش کشیدن
ایجاد احتراق کردن
روشن شدن


کلمات دیگر: