کلمه جو
صفحه اصلی

mix up


معنی : مغشوش کردن
معانی دیگر : 1- (خوب) درآمیختن، (حسابی) قاتی کردن 2- درهم و برهم کردن، آشفته کردن، قاتی پاتی کردن یا شدن، نامنظم کردن 3- (با: with)یکی را با دیگری اشتباه کردن، آشفتگی، درهم گوریدگی، ژولیدگی، درهم و برهمی، بلبشویی، اشتباه

انگلیسی به فارسی

مخلوط کردن، مغشوش کردن


درهم وبرهمی، اشتباه


انگلیسی به انگلیسی

• confusion, mess; confuse, mess up; combine, mix together
a mix-up is a mistake in something that was planned; an informal word.
complication; confusion; tangle, fight

مترادف و متضاد

Synonyms: addle, befuddle, bewilder, confound, derange, disorder, disorganize, disrupt, distract, disturb, dizzy, fluster, foul up, jumble, mess up, mistake, muddle, perplex, puzzle, snafu, upset


Antonyms: clear up, explain, explicate


مغشوش کردن (فعل)
confuse, adulterate, rile, flummox, mix up, unsettle, disorder, disarrange

confuse


جملات نمونه

1. there was a mix-up in the airport and i ended up on the wrong plane
در فرودگاه اشتباه روی داد و در نتیجه من سوار هواپیمای عوضی شدم.

2. Don't mix up the bottles - you'll have to repeat the experiment if you do.
[ترجمه ترگمان]بطری ها را با هم مخلوط نکن - اگر این کار را بکنی، باید آزمایش را تکرار کنی
[ترجمه گوگل]بطری ها را مخلوط نکنید - اگر انجام دهید، باید آزمایش را تکرار کنید

3. Depressed people may mix up their words.
[ترجمه ترگمان]عصبانیت افراد ممکن است کلمات خود را با هم مخلوط کنند
[ترجمه گوگل]افراد افسرده ممکن است کلمات خود را مخلوط کنند

4. If you mix up those data we shan't find the one we need quickly.
[ترجمه ترگمان]اگر این اطلاعات را با هم مخلوط کنی، کسی را که به سرعت لازم داریم پیدا نمی کنیم
[ترجمه گوگل]اگر این داده ها را مخلوط کنید، ما آنچیزی را که نیاز داریم سریعا پیدا نمی کنیم

5. I like to mix up designer clothes.
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم لباس های طراح را با هم مخلوط کنم
[ترجمه گوگل]من دوست دارم لباس های طراح را مخلوط کنم

6. I sketch what I want, I mix up the colours as a guide.
[ترجمه ترگمان]تصویری را که می خواهم ترسیم می کنم، رنگ ها را به عنوان راهنما ترکیب می کنم
[ترجمه گوگل]من چیزی را که میخواهم طرح میکنم، رنگها را به عنوان یک راهنما ترکیب میکنم

7. After the bilge on feculent hair, oil divides mix up perfume, produce peculiar smell possibly also.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که موهای آ ره روی موهای feculent کار می کند، روغن عطر را از هم جدا می کند و بوی خاصی هم به مشام می رسد
[ترجمه گوگل]پس از جوشاندن موهای قهوه ای، روغن تقسیم عطر را می بخشد، بوی خاصی نیز تولید می کند

8. We should never mix up right and wrong on the principle.
[ترجمه ترگمان]ما هرگز نباید درست و غلط در اصل با هم ترکیب شویم
[ترجمه گوگل]ما هرگز نباید حق و باطل را بر اصل متصل کنیم

9. Never mix up these two words.
[ترجمه ترگمان] هیچوقت این دوتا کلمه رو قاطی نکن
[ترجمه گوگل]هرگز این دو کلمه را مخلوط نکنید

10. Let me mix up flour and water.
[ترجمه ترگمان]بگذارید آرد و آب را با هم مخلوط کنم
[ترجمه گوگل]بگذارید آرد و آب را مخلوط کنم

11. Mix up the salt with the pepper.
[ترجمه ترگمان]نمک را با فلفل ترکیب کنید
[ترجمه گوگل]نمک را با فلفل مخلوط کنید

12. It'seems i always cant mix up with the tech.
[ترجمه ترگمان]به نظر میرسه که من همیشه نمیتونم با تکنولوژی قاطی بشم
[ترجمه گوگل]من همیشه نمی تونم با تکنولوژی مخلوط کنم

13. We often mix up two concepts of audit responsibility and account responsibility of registered accountants.
[ترجمه ترگمان]ما اغلب دو مفهوم مسیولیت حسابرسی و مسیولیت حسابداران ثبت شده را با هم ترکیب می کنیم
[ترجمه گوگل]ما اغلب دو مفهوم مسئولیت حسابرسی و مسئولیت حساب حسابداران ثبت شده را مخلوط می کنیم

14. The food of boil mix up, ground Sunday run is deferent like beardless another appearance, the efficiency that clears after have dinner and equipment eat, eat rises greatly.
[ترجمه ترگمان]این مواد غذایی با هم مخلوط می شوند و دویدن در روز یکشنبه به شکل دیگری شبیه به کوسه دیگر است، بازده آن بعد از غذا خوردن و غذا خوردن بسیار زیاد است و به شدت افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]غذای جوش مخلوط می شود، زمین یکشنبه اجرا می شود مانند ظاهر بی رحم دیگری، کارایی که پس از شام می خورد و تجهیزات خوردن، خوردن غذا به شدت افزایش می یابد

پیشنهاد کاربران

تلفیق اشتباه
کاربرد اشتباه


A situation full of confusion due to a mistake
Syn. muddle

اشتباه گرفتن کسی با کسی

خلط مبحث، آشفتگی

تداخل، بی نظمی

شرایط درهم و برهم

گیج شدن، سردرگم شدن

قر و قاطی کردن
Don't mix up the bottles - you'll have to repeat the experiment if you do.
Your jigsaw puzzles and games are all mixed up together in that box.
عوضی و اشتباه گرفتن
People often mix us up because we look so similar.

اشتباه کاری ( noun )

اشتباه، عوضی گرفتن

اشتباه گرفتن ( با کسی ) ؛ قاطی کردن , بهم ریختن

# People often mix us up because we look so similar
# We should never mix up right and wrong
# Someone has mixed up all the application forms


کلمات دیگر: