پرداختن به
grapple with
پیشنهاد کاربران
تقلا. دست و پنجه نرم کردن. سعی کردن تا پس چیزی برآمدن
Some have to grapple with the topic for a long time
Some have to grapple with the topic for a long time
حل کردن، حل و فصل کردن، برطرف کردن، رفع و رجوع کردن ( مشکل، سختی، خصومت، درگیری )
درگیر شدن، پیکار کردن ( بین دو نفر، دو گروه و دسته و. . )
درگیر شدن، پیکار کردن ( بین دو نفر، دو گروه و دسته و. . )
دست به گریبان بودن با
با. . . . دست و پنجه نرم کردن
درگیر . . . بودن
درگیر بودن با
با. . . . دست و پنجه نرم کردن
درگیر . . . بودن
درگیر بودن با
کلمات دیگر: