کلمه جو
صفحه اصلی

cleanly


کسی که خود و محیط خود را تمیز نگه می دارد، اهل نظافت، نظیف، به طور پاک و تمیز (رجوع شود به: clean)، پاک، تمیز، نظافت دوست

انگلیسی به فارسی

پاک، تمیز، نظافت‌دوست


پاک کن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: always personally clean.
متضاد: uncleanly
قید ( adverb )
مشتقات: cleanliness (n.)
• : تعریف: in a clean or precise manner.
متضاد: unevenly
مشابه: clean

- The two halves separated cleanly.
[ترجمه ترگمان] دو نیمه جدا از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل] دو قسمت جدا از هم

• in clean or tidy manner; neatly; fastidiously
in a clean manner, in an unsoiled manner
cleanly means smoothly and completely.

مترادف و متضاد

neat


Synonyms: tidy, spotless, clean


جملات نمونه

1. Cut the stem cleanly, just beneath a leaf joint.
[ترجمه ترگمان]ساقه گلی را تمیز کن، درست زیر یک بند برگ
[ترجمه گوگل]ساقه را کاملا تمیز کنید، درست زیر یک مفصل برگ

2. Opinions were split cleanly between men and women.
[ترجمه ترگمان]Opinions بین مردها و زن ها تقسیم می شد
[ترجمه گوگل]نظرات بین مردان و زنان کاملا تمیز بود

3. The boat moved cleanly through the water.
[ترجمه ترگمان]قایق غرق در آب شد
[ترجمه گوگل]قایق به طور مرتب از طریق آب حرکت کرد

4. The election campaign was not conducted very cleanly.
[ترجمه ترگمان]کمپین انتخاباتی به روشنی اجرا نشد
[ترجمه گوگل]کمپین انتخابات بسیار تمیز نبود

5. He dived in cleanly, entering the water in a straight line.
[ترجمه ترگمان]او به درون آب شیرجه رفت و در یک خط مستقیم به آب داخل شد
[ترجمه گوگل]او به طور خالص غواصی کرد و وارد خط آب به آب شد

6. The wounds may heal cleanly or they may ooze a clear liquid.
[ترجمه ترگمان]زخم ها ممکن است به راحتی التیام یابند و یا ممکن است یک مایع شفاف را رها کنند
[ترجمه گوگل]زخم ها ممکن است پاک شوند یا ممکن است مایع روشن را بوجود آورند

7. The plate broke cleanly in half.
[ترجمه ترگمان]بشقاب از وسط نصف شد
[ترجمه گوگل]این صفحه به طور واضح به نصف کاهش یافت

8. The branch snapped cleanly in two.
[ترجمه ترگمان]شاخه به دو قسمت تقسیم شد
[ترجمه گوگل]این شاخه به دو صورت پاک می شود

9. I struck the ball cleanly and my shot was on target.
[ترجمه ترگمان]گلوله را کام لا تمیز کردم و تیر من به هدف خورد
[ترجمه گوگل]من توپ را به خوبی شلیک کردم و ضربه من به هدف بود

10. Cut them off cleanly through the stem just below the node.
[ترجمه ترگمان]آن ها را از ساقه تنها زیر گره جدا کنید
[ترجمه گوگل]آنها را از طریق ساقه درست زیر گره جدا کنید

11. The game had been cleanly fought.
[ترجمه ترگمان]بازی کاملا خوب پیش رفته بود
[ترجمه گوگل]این بازی به شدت مبارزه کرده است

12. Blunt scissors don't cut cleanly.
[ترجمه ترگمان]قیچی سرش را تمیز نمی کند
[ترجمه گوگل]قیچی بتنی پاک نمی شود

13. Claude played the Chopin cleanly, gravely, reaching low notes that were something to hear.
[ترجمه ترگمان]کلود the را کام لا پاکیزه و با وقار نواخت و یادداشت کوچکی را که چیزی برای شنیدن بود، به دست گرفت
[ترجمه گوگل]کلود چوپین را به خوبی و به طور جدی بازی کرد و به یادداشتهای کم اشاره کرد که چیزی برای شنیدن داشتند

14. The two cleanly scrubbed grunts had made a final discovery: land mines last and last.
[ترجمه ترگمان]دو خر خر تمیز آخرین کشف خود را کشف کرده بودند: مین های زمینی، آخرین و آخرین
[ترجمه گوگل]دو ناوشکن تمیز پوشیده شده آخرین کشف معادن زمین آخرین و آخرین ساخته شده است

پیشنهاد کاربران

منصفانه، به راحتی، صاف، خوب، درست، بدون غل و غش

adv به نقل از هزاره:
به آسانی
به راحتی
( به طورِ ) دقیق
قشنگ خوب
تمیز

The election campaign was not conducted very cleanly
اون کمپین انتخاباتی بدون حیله و دروغ/ترفندهای فریبکارانه اداره نمی شد ( داشت تبلیغات دروغینی انجام می داد )


کلمات دیگر: