لغزش، شیب پیدا کردن، سرازیر شدن، کج شدن، کج کردن، کج رفتن، تحریف کردن، سرازیر کردن
slanted
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• inclined, sloping, oblique; biased
جملات نمونه
1. slanted roofs are covered with cement slates
بام های شیب دار را با پهنک های سیمانی می پوشانند.
2. a slanted view of the political situation
دید یک بعدی از اوضاع سیاسی
3. newspapers slanted the news in favor of the government
روزنامه ها اخبار را به نفع دولت تحریف می کردند.
4. the slanted eyes of a chinese girl
چشمان مورب یک دختر چینی
5. we slanted across the river
ما اریب از رودخانه رد شدیم.
6. the picture is slanted to the right
عکس به طرف راست کج شده است.
7. The sun slanted through the window.
[ترجمه ترگمان]خورشید از پنجره بیرون می تابید
[ترجمه گوگل]خورشید از طریق پنجره افتاد
[ترجمه گوگل]خورشید از طریق پنجره افتاد
8. The sunlight slanted through the windows into the room.
[ترجمه ترگمان]نور خورشید از پنجره به داخل اتاق می تابید
[ترجمه گوگل]نور خورشید از طریق پنجره به داخل اتاق افتاد
[ترجمه گوگل]نور خورشید از طریق پنجره به داخل اتاق افتاد
9. The morning sun slanted through the glass roof.
[ترجمه ترگمان]آفتاب صبحگاهی از سقف شیشه ای گذشت
[ترجمه گوگل]آفتاب صبح در سقف شیشه ای افتاد
[ترجمه گوگل]آفتاب صبح در سقف شیشه ای افتاد
10. The sun's rays slanted through the trees.
[ترجمه ترگمان]پرتوه ای خورشید از میان درختان گذشت
[ترجمه گوگل]اشعه های خورشید از طریق درختان بریده شد
[ترجمه گوگل]اشعه های خورشید از طریق درختان بریده شد
11. Bars of sunlight slanted down from the tall narrow windows.
[ترجمه ترگمان]پرتوه ای نور خورشید از پنجره های باریک بلند پایین به پایین می تابید
[ترجمه گوگل]میله های نور خورشید از پنجره های بلند باریک پایین می افتد
[ترجمه گوگل]میله های نور خورشید از پنجره های بلند باریک پایین می افتد
12. He wrote a novel which slanted toward young adults.
[ترجمه ترگمان]او رمانی نوشت که به سمت بزرگسالان جوان متمایل بود
[ترجمه گوگل]او یک رمان نوشت که به سوی بزرگسالان جوان چسبیده بود
[ترجمه گوگل]او یک رمان نوشت که به سوی بزرگسالان جوان چسبیده بود
13. The report was heavily slanted towards the city council's version of events.
[ترجمه ترگمان]این گزارش به شدت به سمت نسخه شورای شهر متمایل بود
[ترجمه گوگل]این گزارش به شدت به سمت نسخه شورای شهر حوادث رسیده است
[ترجمه گوگل]این گزارش به شدت به سمت نسخه شورای شهر حوادث رسیده است
14. She slanted the report so that I was made to appear incompetent.
[ترجمه ترگمان]اون گزارش رو کج کرده بود که من مجبور بشم صلاحیت قانونی نداشته باشم
[ترجمه گوگل]او این گزارش را خم کرد، به طوری که به نظر من ناامید شدم
[ترجمه گوگل]او این گزارش را خم کرد، به طوری که به نظر من ناامید شدم
15. The picture is slanted to the left.
[ترجمه ترگمان]تصویر به سمت چپ متمایل است
[ترجمه گوگل]تصویر به سمت چپ است
[ترجمه گوگل]تصویر به سمت چپ است
16. The findings of the report had been slanted in favour of the manufacturers.
[ترجمه ترگمان]یافته های این گزارش به نفع تولید کنندگان بود
[ترجمه گوگل]یافته های این گزارش به نفع تولیدکنندگان بوده است
[ترجمه گوگل]یافته های این گزارش به نفع تولیدکنندگان بوده است
پیشنهاد کاربران
در زیست شناسی معانی شیب دار یا کج را نیز می دهد
گرایش دار - منحرف - متمایل
متمایل به سمت جناح یا گروهی در سیاست
متمایل به سمت جناح یا گروهی در سیاست
تحریف شده
Slanted eyes : چشم های بادامی مثل مردم شرق آسیا
جانبدارانه، مغرضانه
متمایل، کج
متمایل، کج
کلمات دیگر: