قانع، راضی، خرسند، اقناع شده، سیر، خوشنود,قانع ,راضی
contented
قانع، راضی، خرسند، اقناع شده، سیر، خوشنود,قانع ,راضی
انگلیسی به فارسی
خوشنود، قانع، راضی
انگلیسی به انگلیسی
• satisfied, pleased
if you are contented, you are happy and satisfied.
if you are contented, you are happy and satisfied.
صفت ( adjective )
مشتقات: contentedly (adv.), contentedness (n.)
مشتقات: contentedly (adv.), contentedness (n.)
• : تعریف: satisfied with existing conditions; content.
• مترادف: content, satisfied
• متضاد: discontented
• مشابه: comfortable, happy, pleased
• مترادف: content, satisfied
• متضاد: discontented
• مشابه: comfortable, happy, pleased
مترادف و متضاد
at ease; happy
Synonyms: at peace, cheerful, comfortable, complacent, content, glad, gratified, pleased, satisfied, serene, thankful
Antonyms: depress, discontent, discontented, dissatisfied, disturbed, unhappy, unsatisfied, upset
جملات نمونه
1. a contented look
نگاه حاکی از اقناع
2. he seeks to keep his wife contented
او می کوشد زنش را راضی نگه دارد.
3. He may well be contented who need neither borrow nor flatter.
[ترجمه ترگمان]شاید راضی باشد که نه قرض بگیرد و نه چاپلوسی کند
[ترجمه گوگل]او ممکن است خوشحال باشد که نیازی به قرض گرفتن و یا نترسیدن ندارد
[ترجمه گوگل]او ممکن است خوشحال باشد که نیازی به قرض گرفتن و یا نترسیدن ندارد
4. A contented mind is perpetual feast.
[ترجمه ترگمان]یک فکر راضی یک جشن ابدی است
[ترجمه گوگل]یک ذهن محترمانه جشن دائمی است
[ترجمه گوگل]یک ذهن محترمانه جشن دائمی است
5. A contented mind is the greatest blessing a man can enjoy in this world. Joseph Addison
[ترجمه ترگمان]ذهن راضی بزرگ ترین نعمتی است که انسان می تواند در این دنیا از آن لذت ببرد جوزف آدیسون
[ترجمه گوگل]ذهن متقاعد کننده بزرگترین برکتی است که انسان در این دنیا می تواند لذت ببرد جوزف Addison
[ترجمه گوگل]ذهن متقاعد کننده بزرگترین برکتی است که انسان در این دنیا می تواند لذت ببرد جوزف Addison
6. We wish that you will be contented every year.
[ترجمه ترگمان]ما آرزو می کنیم که تو هر سال راضی به شی
[ترجمه گوگل]ما آرزو می کنیم که سالیان سال از آن لذت ببرید
[ترجمه گوگل]ما آرزو می کنیم که سالیان سال از آن لذت ببرید
7. Two glasses of beer contented him.
[ترجمه ترگمان]دو گیلاس آبجو او را راضی کرد
[ترجمه گوگل]دو لیوان آبجو او را تحمل کرد
[ترجمه گوگل]دو لیوان آبجو او را تحمل کرد
8. A contented mind is a perpetual feast.
[ترجمه ترگمان]فکر راضی یک ضیافت دائمی است
[ترجمه گوگل]یک ذهن محسوس یک جشن دائمی است
[ترجمه گوگل]یک ذهن محسوس یک جشن دائمی است
9. Tania kept the children reasonably quiet and contented.
[ترجمه ترگمان]Tania بچه ها را کاملا آرام و راضی نگه داشت
[ترجمه گوگل]تانیا بچه ها را آرام و دلپذیر نگه داشت
[ترجمه گوگل]تانیا بچه ها را آرام و دلپذیر نگه داشت
10. She was gazing at him with a soft, contented smile on her face.
[ترجمه ترگمان]زن با لبخندی نرم و حاکی از رضایت به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او به او لبخند نرم و دلسوزی روی صورتش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به او لبخند نرم و دلسوزی روی صورتش نگاه کرد
11. She is easily contented.
[ترجمه ترگمان]به آسانی راضی می شود
[ترجمه گوگل]او به راحتی متقاعد شده است
[ترجمه گوگل]او به راحتی متقاعد شده است
12. He contented himself with his job.
[ترجمه ترگمان]به کار خود قناعت می کرد
[ترجمه گوگل]او خود را با کار خود متقاعد کرد
[ترجمه گوگل]او خود را با کار خود متقاعد کرد
13. The myth of happy and contented animals down on the farm is now far from the truth.
[ترجمه ترگمان]افسانه حیوانات خوشبخت و راضی در مزرعه اکنون بسیار دور از حقیقت است
[ترجمه گوگل]اسطوره حیوانات خوشحال و مضطرب در مزرعه اکنون دور از حقیقت است
[ترجمه گوگل]اسطوره حیوانات خوشحال و مضطرب در مزرعه اکنون دور از حقیقت است
14. He gave a deeply contented sigh.
[ترجمه ترگمان]آهی عمیق کشید
[ترجمه گوگل]او یک آه دلسوز عمیق کشید
[ترجمه گوگل]او یک آه دلسوز عمیق کشید
15. His face relaxes into a contented smile.
[ترجمه ترگمان]صورتش آرام می شود و لبخند رضایت آمیزی می زند
[ترجمه گوگل]چهره او را به یک لبخند دلسوزانه شانه می کند
[ترجمه گوگل]چهره او را به یک لبخند دلسوزانه شانه می کند
a contented look
نگاه حاکی از اقناع
پیشنهاد کاربران
● قانع
● محتوی
● محتوی
راضی - خوشنود
کلمات دیگر: