کلمه جو
صفحه اصلی

stow


معنی : انباشتن، باز داشتن، پر کردن، تنگ هم چیدن، خوب جا دادن
معانی دیگر : بسته بندی و انبار کردن، چیدن، (با چیزهای بسته بندی شده) پر کردن، (اتاق یا جا یا ظرف) گنجاندن (در خود)، جا دادن، جا گرفتن، (خودمانی) بس کردن، دست برداشتن، ول کردن، (مهجور) محل سکونت دادن به، مخفی کردن، پریدن

انگلیسی به فارسی

تنگ هم چیدن، خوب جا دادن، پرکردن، مخفی کردن،پریدن، انباشتن، بازداشتن


جای خالی، پر کردن، تنگ هم چیدن، خوب جا دادن، انباشتن، باز داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stows, stowing, stowed
مشتقات: stowable (adj.)
عبارات: stow away
(1) تعریف: to put away or store in a place or container.
مشابه: tuck

(2) تعریف: to fill by packing; cram or load.
متضاد: unload
مشابه: pack, stuff

(3) تعریف: to have capacity for; hold.

- This locker stows a lot of gear.
[ترجمه ترگمان] این کمد وسایل زیادی هست
[ترجمه گوگل] این قفسه ها بسیار دنده ای را خاموش می کند

(4) تعریف: (informal) to stop.

- Please stow that noise.
[ترجمه ترگمان] لطفا این سر و صدا را کنار بگذارید
[ترجمه گوگل] لطفا این سر و صدا را بردارید

• store, put away for future use; pack, cram; arrange in an orderly manner; stop, cease (slang); provide housing for, lodge
if you stow something somewhere or stow it away, you put it carefully somewhere until it is needed.

مترادف و متضاد

انباشتن (فعل)
assemble, accumulate, stack, fill, stuff, cumulate, hoard, bulk, agglomerate, hill, garner, stash, stow

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

پر کردن (فعل)
stop, fill, stuff, heap, load, glut, poison, infect, stud, deplume, fill in, stow, plenish, thwack, suffuse

تنگ هم چیدن (فعل)
stow, steeve

خوب جا دادن (فعل)
stow

reserve, store


Synonyms: bundle, deposit, load, pack, pack like sardines, put away, secrete, stash, stuff, top off, tuck, warehouse


Antonyms: throw overboard, use, waste


جملات نمونه

1. stow the chatter!
دست از وراجی بردار!

2. stow away
1- (در جای امن) انبار کردن،پنهان کردن،نهان کردن یا شدن 2- در خوراک یا نوشابه زیاده روی کردن،شتری بار کردن،پرخوری کردن،تا خرخره خوردن یا نوشیدن

3. You can stow your jewellery away in the bank.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید جواهرات خود را در بانک پنهان کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید جواهرات خود را در بانک قرار دهید

4. My big luggage could stow all of your clothes.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] چمدان بزرگ من می تواند تمام لباس های شما را جای دهد.
[ترجمه ترگمان]چمدون بزرگ من میتونه همه لباسات رو مخفی کنه
[ترجمه گوگل]توشه بزرگ من می تواند تمام لباس های شما را بپوشاند

5. I'm very hungry, and I can now stow away an ox.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] من خیلی گرسنه ام و حالا می توانم یک گاو نر را بخورم.
[ترجمه ترگمان]من خیلی گرسنه ام و حالا می توانم گاو را کنار بگذارم
[ترجمه گوگل]من خیلی گرسنه هستم، و من هم اکنون می توانم یک گاو را کنار بگذارم

6. I think I'll stow the camping equipment away in the loft until next summer.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم تا تابستون بعدی، وسایل کمپ رو جا به جا کنم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که تجهیزات کمپینگ را تا تابستان آینده در حیاط خلوت کنم

7. Passengers are requested to stow their hand - baggage in the lockers above the seats.
[ترجمه ترگمان]از مسافران خواسته می شود که چمدان خود را در گنجه قرار دهند
[ترجمه گوگل]مسافران درخواست می شود که دست خود را در قفسه های بالای صندلی قرار دهند

8. Duncan hit the emergency stow switch, next to the indicator with the failed bulb.
[ترجمه ترگمان]دانکن به سوییچ stow اضطراری که در کنار شاخص حباب شکست خورده قرار داشت، برخورد کرد
[ترجمه گوگل]دانکن به سوئیچ اضطراری کنار گذاشته شد، در کنار نشانگر با لامپ های شکست خورده

9. Generations of gypsies have been travelling to Stow each year.
[ترجمه ترگمان]نسل های بعدی کولی ها هر ساله به استو سفر کرده اند
[ترجمه گوگل]نسل کولی ها هر سال به Stow سفر می کنند

10. But whatever age, Stow offers them the chance to meet up with old friends and catch up on the gossip.
[ترجمه ترگمان]اما در هر سنی، استو به آن ها شانس ملاقات با دوستان قدیمی را می دهد و شایعه پراکنی می کند
[ترجمه گوگل]اما هر سنی، Stow به آنها فرصتی برای ملاقات با دوستان قدیمی و شایعاتی می دهد

11. He would have time to stow away the kohlrabi, the offal and the edenwort.
[ترجمه ترگمان]وقت آن را داشت که the و offal و the را کنار بگذارد
[ترجمه گوگل]او وقت خود را برای چاشنی زعفران، علوفه و ادنورت دور خواهد کرد

12. The door closed, and Renwick could safely stow away his cigarette case.
[ترجمه ترگمان]در بسته شد و Renwick قوطی سیگارش را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]درب بسته شد، و رونویک با خیال راحت می توانست جعبه سیگار خود را بپوشاند

13. Saw border, stow part: sawing machine, cylinder, motor, roller channel, belt and hydraulic pressure table.
[ترجمه ترگمان]از مرز دیدن، جاسازی بخش: اره دستگاه، سیلندر، موتور، کانال roller، کمربند و میز فشار هیدرولیک استفاده کنید
[ترجمه گوگل]نوار اره، ماشین بخار، سیلندر، موتور، کانال غلتکی، کمربند و جدول فشار هیدرولیکی

14. I still keep a filing cabinet, and even stow away things like receipts in little yellow envelopes.
[ترجمه ترگمان]من هنوز یک کمد بایگانی دارم، و حتی چیزهایی مثل receipts را در پاکت های کوچک زرد پنهان می کنم
[ترجمه گوگل]من همچنان یک کابینت اداری نگهداری می کنم و حتی مواردی مانند رسید در پاکت نامه های زرد کم رنگ می کنم

We stowed the books in the back room.

کتاب‌ها را در اتاق پشت چیدیم.


two ships stowed to the hatches with scientific gear

دو کشتی که کاملاً مملو بودند از ابزار علمی


a rope ladder which stows neatly in a box

نردبان طنابی که به‌خوبی در یک جعبه جا می‌گیرد


stow the chatter!

دست از وراجی بردار!


The food was delicious and the hungry kids stowed away as much as they could.

خوراک دلپذیر بود و بچه‌های گرسنه تا می‌توانستند خوردند.


He crossed the border by stowing away in the trunk of a car.

با پنهان شدن در صندوق عقب اتومبیل از مرز گذشت.


They stowed away in a cargo ship.

آنها قاچاقی سوار یک کشتی بارکش شدند.


اصطلاحات

stow away

1- (در جای امن) انبار کردن، پنهان کردن، نهان کردن یا شدن 2- در خوراک یا نوشابه زیاده‌روی کردن، شتری بار کردن، پرخوری‌کردن، تا خرخره خوردن یا نوشیدن


stow away

3- (به ویژه کشتی و هواپیما) قاچاقی سوار شدن، (برای مسافرت مجانی یا بیپاسپورت) در کشتی (یا هواپیما و غیره) پنهان شدن


پیشنهاد کاربران

چیزی را در جای امنی گذاشتن
Please stow your carry - on bags under the seat in front of you. لطفا کیف همراه خود را زیر صندلی در جلوی خود بگذارید

قرار دادن، گذاشتن

سر جای خودش گذاشتن

بس کن، کافیه

مثلاً

مثلاً در زمانهای شروع پرواز هواپیما یا نشستن هواپیما بر زمین, میز پذیرایی در هواپیما را به جای اول خود برگرداندند.


کلمات دیگر: