1. Years of infighting among the leaders have destroyed the party.
[ترجمه ترگمان]سال ها درگیری میان رهبران این حزب را از بین برده است
[ترجمه گوگل]سال های درگیری میان رهبران حزب را نابود کرده است
2. I gather a lot of political infighting went on before he got the top job.
[ترجمه ترگمان]من بسیاری از مبارزات سیاسی سیاسی را قبل از اینکه به مقام اول برسد، جمع می کنم
[ترجمه گوگل]من چندین بار پیشتازی سیاسی را جمعآوری کردم قبل از اینکه او شغل بالا را بگیرد
3. Would they be as interesting as infighting and name-calling?
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها به اندازه مبارزه داخلی و نام گذاری جذاب خواهند بود؟
[ترجمه گوگل]آیا آنها جالب به نظر میرسند؟
4. Exhausted by infighting, humiliated by his foes, he seemed on the verge of losing his struggle with parliament.
[ترجمه ترگمان]او که از جنگ داخلی فرسوده شده بود و توسط دشمنانش تحقیر شده بود، در آستانه از دست دادن مبارزه خود با پارلمان به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او به خاطر مبارزه با دشمن، تحقیر شده توسط دشمنانش، به نظر می رسد در آستانه از دست دادن مبارزه خود با مجلس است
5. Despite the policy agreements, the infighting over the succession to both Mitterrand and Mauroy had not at that point been resolved.
[ترجمه ترگمان]علی رغم توافقنامه های سیاسی، نزاع بر سر جانشینی برای هر دو \"Mitterrand\" و \"Mauroy\" در آن نقطه رفع نشده بود
[ترجمه گوگل]علی رغم موافقت نامه های سیاسی، درگیری میان پیترانت و موروی تا به حال حل نشده است
6. This had provoked Democratic infighting in the Senate.
[ترجمه ترگمان]این مساله باعث تحریک درگیری های دموکراتیک در مجلس سنا شده بود
[ترجمه گوگل]این امر موجب بروز اختلافات دموکراتیک در مجلس سنا شد
7. Factional infighting have weaken the party structure.
[ترجمه ترگمان]درگیری داخلی باعث تضعیف ساختار حزب شده است
[ترجمه گوگل]نفوذ فاشیستی ساختار حزبی را تضعیف کرده است
8. Staff infighting, backbiting and the like seem to be the rule rather than the exception.
[ترجمه ترگمان]افراد درگیر جنگ، غیبت و غیبت، به نظر می رسد که این قانون به جای استثنا قانون باشد
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد که ستیزه جویان ستاد، عقب نشینی و غیره، به جای استثنا، قاعده هستند
9. October - Balkenende's government collapses, brought down by infighting in List Pim Fortuyn Party.
[ترجمه ترگمان]اکتبر - دولت Balkenende بر زمین می افتد و با درگیری در فهرست حزب Fortuyn Fortuyn سرکوب می شود
[ترجمه گوگل]اکتبر - دولت بلخنند سقوط می کند، با فروتنی در لیست Pim Fortuyn حزب
10. Most players would be fed up with the infighting that structured the Lakers off season.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بازیکنان از درگیری هایی که تیم لیکرز را در فصل های خلوت تشکیل می داد، تغذیه می شدند
[ترجمه گوگل]اکثر بازیکنان با اینتراکتیو که فصل لیکرز را تشکیل می دهند خسته می شوند
11. Fractious infighting left the cartel in disarray. Prices collapsed.
[ترجمه ترگمان]درگیری داخلی باعث شد تا این کارتل دچار بی نظمی شود قیمت ها فرو ریخت
[ترجمه گوگل]درگیری عجیب و غریب کارتل را در نزاعی ترک کرد قیمت فرو ریخت
12. The infighting over top jobs is taking its toll.
[ترجمه ترگمان]درگیری بر سر مشاغل مهم عوارضی را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]درگیری بین مشاغل برتر، تلفات آن است
13. But Freud's group fell victim to political infighting, and some of his closest adherents (such as Alfred Adler and Carl Jung) split from the group with bitter feelings.
[ترجمه ترگمان]اما گروه فروید قربانی درگیری های سیاسی شد و برخی از نزدیک ترین یاران او (مانند آلفرد آدلر و کارل یونگ)با احساسات تلخ از این گروه جدا شدند
[ترجمه گوگل]اما گروه فروید قربانی تجاوزات سیاسی شد و برخی از نزدیکانش (مانند آلفرد آدلر و کارل یونگ) از گروه با احساسات تلخ از هم جدا شدند
14. That, plus infighting or palace coups inside the Kremlin, where Russia's real political competition takes place.
[ترجمه ترگمان]به علاوه نبرد داخلی یا کودتای کاخ در داخل کرملین، جایی که رقابت سیاسی واقعی روسیه اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]این، به علاوه درگیری بین کالیفرنیا و کاخ در داخل کرملین، جایی که رقابت واقعی سیاسی روسیه اتفاق می افتد، انجام می شود