کلمه جو
صفحه اصلی

differently


معنی : بطور متفاوت، بطریق دیگر
معانی دیگر : otherwise : بطریق دیگر

انگلیسی به فارسی

( otherwise =) به‌طریق دیگر، به‌طور متفاوت


انگلیسی به انگلیسی

• in a different manner, otherwise

مترادف و متضاد

بطور متفاوت (قید)
differently, otherwise

بطریق دیگر (قید)
differently, otherwise

in another way; otherwise


Synonyms: abnormally, adversely, antagonistically, antithetically, asymmetrically, conflictingly, contradictorily, contrarily, contrastingly, contrastively, discordantly, disparately, dissimilarly, distinctively, divergently, diversely, hostilely, in a different manner, incompatibly, incongruously, individually, negatively, nonconformably, on the contrary, on the other hand, oppositely, poles apart, separately, uniquely, unorthodoxly, unusually, variously, vice versa


جملات نمونه

1. in very low temperatures, matter behaves differently
در حرارت های بسیار پایین ماده به طرز دیگری کنش می کند.

2. Men and women use their brains differently, but that their brains may actually be designed differently.
[ترجمه ترگمان]مردان و زنان از مغز خود متفاوت استفاده می کنند، اما مغز آن ها ممکن است به گونه ای متفاوت طراحی شود
[ترجمه گوگل]مردان و زنان از مغز خود به طور متفاوتی استفاده می کنند، اما مغز آنها واقعا متفاوت است

3. Can't you think of it differently?
[ترجمه آبتین.م] نمیتونی جور دیگه به این فکر کنی
[ترجمه ترگمان]نمی توانی به طور دیگری فکر کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید از آن به طور متفاوت فکر کنید؟

4. Two students were penalized very differently for the same offence.
[ترجمه ترگمان]دو نفر از دانش آموزان به خاطر همین جرم، به شدت تنبیه شدند
[ترجمه گوگل]دو دانشجو برای همین تخطی مجازات شدند

5. Words written alike are often pronounced differently.
[ترجمه ترگمان]کلماتی که به طور یک سان نوشته شده غالبا به صورت متفاوتی تلفظ می شوند
[ترجمه گوگل]واژه های نوشته شده به طور یکسان اغلب به صورت متفاوت بیان می شود

6. Different people might interpret events differently.
[ترجمه ترگمان]افراد مختلف ممکن است رویدادها را متفاوت تفسیر کنند
[ترجمه گوگل]افراد مختلف ممکن است حوادث مختلف را تفسیر کنند

7. Different lawyers may construe the same law differently.
[ترجمه ترگمان]وکلای مختلف ممکن است همان قانون را به طور متفاوت تفسیر کنند
[ترجمه گوگل]وکلای مختلف می توانند این قانون را متفاوت با یکدیگر تفسیر کنند

8. They behave differently when you're not around.
[ترجمه ترگمان]وقتی نیستید رفتار متفاوتی دارند
[ترجمه گوگل]آنها وقتی به اطراف خود نگاه می کنند متفاوت رفتار می کنند

9. People pronounce the word differently in this part of the country.
[ترجمه ترگمان]مردم کلمه متفاوت را در این قسمت از کشور تلفظ می کنند
[ترجمه گوگل]مردم در این قسمت از کشور کلمه متفاوت را بیان می کنند

10. If I was in charge, I'd do things differently.
[ترجمه ترگمان]اگر من مسئول بودم، کارها را متفاوت انجام می دادم
[ترجمه گوگل]اگر مسئول بودم، چیزها را متفاوت می توانم انجام دهم

11. The male bird has a differently shaped head.
[ترجمه ترگمان]این پرنده نر سر شکلی متفاوت دارد
[ترجمه گوگل]پرنده مرد دارای سر شکل متفاوت است

12. Things could have turned out quite differently.
[ترجمه ترگمان]ممکن بود همه چیز کاملا متفاوت جلوه کند
[ترجمه گوگل]چیزها کاملا متفاوت بوده است

13. Risks are perceived differently by different people.
[ترجمه ترگمان]خطرات به صورت متفاوت توسط افراد مختلف درک می شوند
[ترجمه گوگل]افراد مختلف به گونه ای متفاوت در معرض خطر هستند

14. I am always interested in how differently people can look at the same event.
[ترجمه ترگمان]من همیشه به این موضوع علاقه مند هستم که مردم چگونه می توانند به یک رویداد مشابه نگاه کنند
[ترجمه گوگل]من همیشه علاقه مند به اینکه چگونه افراد به یک رویداد مشابه نگاه می کنند

15. We know the French order things differently.
[ترجمه ترگمان]ما نظم فرانسوی را به طور دیگری می دانیم
[ترجمه گوگل]ما چیزهای فرانسوی را متفاوت می دانیم

پیشنهاد کاربران

به طریق دیگه
we have to go inside by differently way

از سوی دیگر

متفاوت از هم

پراکنده

از طرف دیگر

به صورت دیگری


کلمات دیگر: