کلمه جو
صفحه اصلی

entry level

پیشنهاد کاربران

صفت ) 1 - سطح پایه، مقدماتی، نسخه اولیه، ورژن پایه!
‘Shouldn't they have produced at least some entry - level product by now?
آیا آنها نباید تاکنون حداقل چندتایی محصول مقدماتی تولید کرده باشند?
2 - تازه وارد، رده پایین، سطح ورودی، مبتدی، سطح مبتدی!
he was hired as an entry - level research assistant
او بعنوان یک دستیار تحقیقاتی مبتدی استخدام شده است.

پایین ترین سطح در سلسله مراتب استخدام

شغل و حرفه ای که به تجربه کاری قبلی نیاز ندارد. The job that needs no work experience

استخدام اولیه ( مناسب تازه کاران )
مبتدی
کار سطح پایین


کلمات دیگر: