کلمه جو
صفحه اصلی

anticipate


معنی : پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر
معانی دیگر : پیشگیری کردن، تقدم داشتن بر، جلو بودن، (قبل از موعد) مورد استفاده قرار دادن، پیش خور کردن، (موعد چیزی را) پیش انداختن، تسریع کردن، (قبل از موعد) پرداختن، (پیش از وقت درباره ی چیزی) حرف زدن یا اقدام کردن

انگلیسی به فارسی

پیش‌بینی کردن، انتظار داشتن، پیش‌دستی کردن،جلوانداختن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: anticipates, anticipating, anticipated
(1) تعریف: to look forward to; expect.
مترادف: count on, expect, reckon on
مشابه: await, bargain for, contemplate, envisage, envision, forecast, foresee, hope, look for, predict, reckon, trust, wait

- We anticipated a pleasant outing in the country.
[ترجمه ترگمان] گردش مطبوعی در این کشور را پیش بینی می کردیم
[ترجمه گوگل] ما پیش بینی کردیم که در این کشور لذت بخش باشد
- The children always anticipate a present from their father when he returns from a trip.
[ترجمه سواري] هنگامی که او از سفر باز می گردد، فرزندان همیشه یک سوغاتی از طرف پدرشان را پیش بینی می کنند.
[ترجمه رضا] کودکان همیشه هنگام بازگشت پدر ازسفر انتظار سوغاتی دارند
[ترجمه ترگمان] کودکان زمانی که از سفر برمی گردد همیشه از پدرشان انتظار دارند
[ترجمه گوگل] هنگامی که او از سفر باز می گردد، فرزندان همیشه یک پدر و مادر را پیش بینی می کنند
- She anticipated being blissfully happy in her marriage, but she was disappointed.
[ترجمه ترگمان] او پیش بینی کرده بود که در ازدواج او خوشبخت است، اما نا امید شده بود
[ترجمه گوگل] او پیش بینی کرد که در ازدواجش خوشبخت باشد، اما ناامید شد

(2) تعریف: to expect and prepare for in advance.
مشابه: envision, expect, foresee, forestall, predict

- We anticipated the enemy's attack.
[ترجمه ترگمان] حمله دشمن را پیش بینی می کردیم
[ترجمه گوگل] ما انتظار حمله دشمن را داشتیم
- I anticipated that you would need these documents, so I have them here for you.
[ترجمه ترگمان] من پیش بینی کرده بودم که شما به این مدارک نیاز دارید، بنابراین من آن ها را برای شما اینجا دارم
[ترجمه گوگل] پیش بینی کردم که شما به این اسناد نیاز دارید، بنابراین من برای آنها اینجا هستم
- He anticipated their wanting to pay for dinner, so he secretly told the waiter to give him the check.
[ترجمه ترگمان] او پیش بینی کرده بود که می خواهند پول شام را بپردازند، بنابراین در نهان به پیشخدمت دستور داد صورت حساب را به او بدهد
[ترجمه گوگل] او پیش بینی می کرد که بخواهد شام را بپردازد، به طوری که او مخفیانه به گارسون گفت تا چک را بدهد

(3) تعریف: to accomplish or fulfill in advance.
مشابه: accomplish, fulfill, satisfy

- You're lucky to have someone caring for you who anticipates your wishes.
[ترجمه ترگمان] تو خیلی خوش شانسی که کسی رو داری که به تو اهمیت میده که خواسته های تو رو برآورده می کنه
[ترجمه گوگل] شما خوش شانس هستید که فردی را که به خواست شما احتیاج دارد، مراقبت کند

• expect, predict; precede; hurry and come before
if you anticipate an event, you realize in advance that it may happen and you are prepared for it.
if you anticipate something, you expect that it will happen.
if you anticipate something that you know is going to happen or that you know you are going to receive, you act as though it has already happened or as though you have already received it.
if you anticipate something pleasant or exciting that is going to happen, you look forward to it with pleasure.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پیشی گرفتن بر، جلو انداختن، پیش بینی کردن

مترادف و متضاد

پیش بینی کردن (فعل)
foreshow, previse, antedate, foretaste, dope, anticipate, prognosticate, augur, foresee, forecast

جلوانداختن (فعل)
forward, antedate, anticipate

پیشدستی کردن (فعل)
anticipate, outsmart

سبقت جستن (فعل)
forestall, anticipate, take the lead, outguess, get the better of, get the start, outpace, outgo, have the upper hand, take the precedence

انتظار داشتن (فعل)
await, attend, hold forth, anticipate, expect, envisage, hope

پیش گرفتن بر (فعل)
anticipate

سبقت جستن بر (فعل)
anticipate

Antonyms: be unready


expect; predict


Synonyms: assume, await, bargain for, be afraid, conjecture, count chickens, count on, cross the bridge, divine, entertain, figure, forecast, foresee, foretaste, foretell, have a hunch, hope for, jump the gun, look for, look forward to, plan on, prepare for, prevision, prognosticate, promise oneself, prophesy, see, see coming, see in the cards, suppose, visualize, wait, wait for


Antonyms: be amazed, be surprised, doubt


act in advance of


Synonyms: apprehend, beat someone to it, be early, be one step ahead of, block, delay, forestall, hinder, hold back, intercept, precede, preclude, prepare for, prevent, provide against


جملات نمونه

1. We anticipate a panic if the news is revealed to the public.
اگر اخبار برای مردم فاش شود وحشت عمومی را پیش بینی می کنیم

2. Harriet anticipated the approach of the mailman with fright.
هاریت با وحشت منتظر نزدیک شدن پستچی بود

3. With his weird powers, Lonnie was able to anticipate the ringing of the telephone.
لونی با استفاده از قدرت غیر عادی اش، تولنست زنگ زدن تلفن را پیش بینی کند.

4. i anticipate a pleasant trip
سفر خوشی را پیش بینی می کنم.

5. to anticipate an opponent's blows
ضربه های حریف را پیشگیری کردن

6. did the vikings anticipate columbus in discovering america?
آیا وایکینگ ها در کشف امریکا بر (کریستوف) کلمب تقدم داشتند؟

7. they tried to anticipate the legacy
آنها کوشیدند ارث را پیشخور کنند.

8. that politician's uncanny ability to anticipate future trends
قدرت فوق العاده ی آن سیاستمدار در پیش بینی گرایش های آینده

9. Mum tried to anticipate all my needs.
[ترجمه ترگمان]مامان سعی کرد تمام نیازهای مرا پیش بینی کند
[ترجمه گوگل]مامان سعی کرد همه نیازهایم را پیش بینی کند

10. We've tried to anticipate the most likely problems, but it's impossible to be prepared for all eventualities/every eventuality.
[ترجمه ترگمان]ما تلاش کرده ایم که محتمل ترین مشکلات را پیش بینی کنیم، اما این امکان وجود ندارد که برای همه احتمالات، تمام احتمالات، آماده باشیم
[ترجمه گوگل]ما سعی کرده ایم پیش بینی های احتمالا مشکل را پیش بینی کنیم، اما غیر ممکن است که بتوانیم برای تمام موارد احتمالی / هر فرصتی آماده شویم

11. I don't anticipate it being a problem.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم مشکلی داشته باشد
[ترجمه گوگل]من پیش بینی نمی کنم این یک مشکل باشد

12. We don't anticipate any snags in/with the negotiations.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ گونه مانع در \/ با مذاکرات را پیش بینی نمی کنیم
[ترجمه گوگل]ما در مذاکرات هیچ مشکلی نداریم

13. We don't anticipate any major problems.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ مشکل عمده ای را پیش بینی نمی کنیم
[ترجمه گوگل]ما هیچ مشکلی بزرگ پیش بینی نمی کنیم

14. We anticipate that sales will rise next year.
[ترجمه ترگمان]ما پیش بینی می کنیم که فروش در سال آینده افزایش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]پیش بینی می کنیم که فروش سال آینده افزایش یابد

15. We do not anticipate any objections to your proposal.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ مخالفتی با پیشنهاد شما نداریم
[ترجمه گوگل]ما هیچ پیشنهادی به پیشنهاد شما نداریم

16. We anticipate that demand is likely to increase.
[ترجمه ترگمان]ما پیش بینی می کنیم که این تقاضا احتمالا افزایش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]پیش بینی می کنیم که تقاضا افزایش یابد

17. Do you anticipate any trouble?
[ترجمه اِم هلیش] هر مشکلی رو پیش بینی میکنی؟
[ترجمه ترگمان]تو هیچ مشکلی رو پیش بینی می کنی؟
[ترجمه گوگل]پیش بینی می کنید هر مشکلی دارید؟

18. He must anticipate the maneuvers of the other lawyers and beat them at their own game.
[ترجمه ترگمان]او باید مانورهای دیگر وکلا را پیش بینی کند و آن ها را در بازی خود شکست دهد
[ترجمه گوگل]او باید مانور وکالت دیگر را پیش بینی کند و آنها را در بازی خود ضرب و شتم کند

19. Anticipate any tough questions and rehearse your answers.
[ترجمه اِم هلیش] انتظار هر سوال سختی رو داشته باشید و راه حل هاتون رو ( براش ) تمرین کنید
[ترجمه ترگمان]هر گونه سوال سختی را تکرار کنید و پاسخ های خود را تمرین کنید
[ترجمه گوگل]پیش بینی هر گونه سوالات سخت و پاسخ های خود را تمرین کنید

20. A good speaker is able to anticipate an audience's needs and concerns.
[ترجمه ترگمان]یک گوینده خوب می تواند نیازها و نگرانی های مخاطبین را پیش بینی کند
[ترجمه گوگل]سخنران خوب قادر به پیش بینی نیازها و نگرانی مخاطبان است

I anticipate a pleasant trip.

سفر خوشی را پیش‌بینی می‌کنم.


Anticipating her request, I prepared the tea in advance.

خواسته‌‌اش را پیش‌بینی نموده و چای را از پیش آماده کردم.


to anticipate an opponent's blows

ضربه‌های حریف را پیشگیری کردن


Did the Vikings anticipate Columbus in discovering America?

آیا وایکینگها در کشف امریکا بر (کریستوف) کلمب تقدم داشتند؟


They tried to anticipate the legacy.

آنها کوشیدند ارث را پیشخور کنند.


پیشنهاد کاربران

انتظار کشیدن

انتظار داشتن

1 ) توقع/انتظار ( اتفاق رویدادی یا وضعیتی را از قبل ) داشتن، پیش بینی ( اتفاق رویدادی یا وضعیتی را از قبل ) کردن
2 ) اقدام پیشگیرانه کردن، پیشدستی کردن، آمادگی مقابله به مثل داشتن

● انتظار چیزی را کشیدن
● پیشدستی کردن

- انتظار اتفاقی رو داشتن یا اتفاقی را پیش بینی کردن - تو این فعل
از قبل میدونی ک ممکنه اتفاق بیفته و خودت رو براش آماده کردی. . .


انتظار ایجاد کردن ( مثلا انتظار متقابل ایجاد می کند )

متقدم بودن
anticipating متقدم بر

از پیش فکر چیزی رو کردن

To expect
To count on

توقع داشتن
انتظار داشتن


To perdict

1.
To look forward to
انتظار داشتن

2.
To expect
توقع داشتن

To perdict
To think likely
احتمال دادن

To count on
روی چیزی حساب کردن

. E. g
The one course of events no one anticipated was the one that happened: a long period of stagnation that threatened the assumptions of the European welfare state

انتظار داریم

مورد انتظار

در کمین/مترصد/چشم به راه/در انتظار/آماده ی چیزی بودن

to see what might happen in the future and take action to prepare for it

To sense or expect something before it happens


کلمات دیگر: