کلمه جو
صفحه اصلی

autobiography


معنی : خود زندگی نامه، خودزیستنامه
معانی دیگر : شرح زندگی نویسنده توسط خود او، نگارش شرح زندگی شخصی بوسیله ء خود او

انگلیسی به فارسی

خودزیست‌نامه، خود‌زندگی‌نامه، نگارش شرح زندگی شخصی به‌وسیله‌ی خود او


زندگینامه، خود زندگی نامه، خودزیستنامه، نگارش شرح زندگی شخصی بوسیلهء خود او


انگلیسی به انگلیسی

• account of a person's life written by himself
your autobiography is an account of your life, which you write yourself.

اسم ( noun )
حالات: autobiographies
مشتقات: autobiographer (n.)
• : تعریف: the events of a person's life written or told by that person.
مشابه: memoir

- His recently published autobiography contains several surprising confessions.
[ترجمه ترگمان] زندگینامه او که به تازگی منتشر شده، شامل چندین اعتراف شگفت انگیز است
[ترجمه گوگل] اخیرا اوبو بیوگرافی منتشر شده شامل چندین اعتراف شگفت انگیز است

مترادف و متضاد

خود زندگی نامه (اسم)
autobiography

خودزیستنامه (اسم)
autobiography

written account of one’s own life


Synonyms: adventures, bio, biography, confession, diary, experience, journal, letter, letters, life, life story, memoir, personal history, reminiscences, self-portrayal


جملات نمونه

1. In her autobiography she occasionally refers to her unhappy schooldays.
[ترجمه گلی افجه ] او در زندگی نامه اش گاهی به خاطرات تلخ دوران مدرسه اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]در زندگینامه او گاهی اوقات به مدرسه schooldays unhappy اشاره می کند
[ترجمه گوگل]او در زندگینامه خود گاهی اوقات به شاگردانش ناراضی است

2. She has just written her autobiography.
[ترجمه ترگمان]او فقط شرح حال خود را نوشته است
[ترجمه گوگل]او تازه نوشته شده است

3. The novel is a thinly disguised autobiography.
[ترجمه ترگمان]این رمان یک زندگینامه مختصر پنهان است
[ترجمه گوگل]این رمان یک زندگینامه بی نظیر و پنهان است

4. His autobiography has sold more than 3000 copies in hardback.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او بیش از ۳۰۰۰ نسخه در hardback به فروش رفته است
[ترجمه گوگل]autobiography او بیش از 3000 نسخه در سختافزار فروخته است

5. They published an extract from his autobiography.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک عصاره از زندگینامه خود منتشر کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک عصاره از زندگینامه خود را منتشر کردند

6. Lee Iaccoco's Autobiography was acknowledged to be number one on the best - seller list of 198
[ترجمه ترگمان]زندگینامه لی Iaccoco در لیست بهترین فروشنده ۱۹۸ مورد تایید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]بیوگرافی لی Iaccoco تایید شده است که شماره یک در فهرست بهترین فروش از سال 198 است

7. His autobiography was written late in life.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او در اواخر زندگی نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]زندگینامه او در اواخر زندگی نوشته شده است

8. He has spilled his guts in his new autobiography.
[ترجمه ترگمان]او دل و روده اش را در autobiography جدیدش ریخته
[ترجمه گوگل]او تمرکز خود را در زندگینامه جدید خود رها کرده است

9. His autobiography provides an illuminating insight into his mind.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او بینشی روشن در ذهن او فراهم می کند
[ترجمه گوگل]زندگینامه او یک بینش روشن برای ذهن او فراهم می کند

10. His autobiography is padded with boring anecdotes.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او از داستان های ملال آوری پوشیده شده است
[ترجمه گوگل]زندگینامه او با داستان های خسته کننده پوشیده شده است

11. Her new book is a continuation of her autobiography.
[ترجمه ترگمان]کتاب جدید او ادامه زندگینامه او است
[ترجمه گوگل]کتاب جدید او ادامه زندگی او است

12. His sisters thought that his autobiography was disloyal to the family.
[ترجمه ترگمان]خواهرانش به این نتیجه رسیدند که زندگینامه او به خانواده خیانت است
[ترجمه گوگل]خواهران او فکر کردند که زندگینامه او به خانواده بی اعتبار است

13. In her autobiography, she describes the song's genesis late one night in a Dublin bar.
[ترجمه ترگمان]او در زندگینامه خود، پیدایش این ترانه را در یک شب در یک کافه دوبلین توصیف می کند
[ترجمه گوگل]او در زندگینامه خود، اوایل یک شب در بارۀ دوبلین توصیف می کند

14. He published his autobiography last autumn.
[ترجمه ترگمان]او زندگینامه خود را در پاییز گذشته منتشر کرد
[ترجمه گوگل]او بیوگرافی خود را در پاییز گذشته منتشر کرد

15. His autobiography never sold very well and was soon remaindered.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او هرگز به خوبی به فروش نرسید و بزودی remaindered شد
[ترجمه گوگل]زندگینامه او هیچگاه به خوبی فروش نکرد و به زودی باقی ماند

پیشنهاد کاربران

the biography of a person written by that person

نوشتن سرحال توسط خود شخص

نگرش زندگینامه شخصی

خاطره نویسی

شرح حال زندگی خود نویسنده

the life memoirs of a person, written by that person

حسب حال، زندگی نامه ی خود نوشت

خود زیست نگاری

autobiography ( عمومی )
واژه مصوب: سرگذشت خود
تعریف: شرح حال فرد که به قلم خودش نوشته شده باشد|||متـ . سرگذشت من، شرح حال خود، شرح حال من، زندگی‏نامۀ خود، زندگی‏نامۀ من، زندگی‏نامۀ خودنوشت|||* در ترجمۀ عبارت my autobiography می توان از ترکیبات زندگی نامۀ من، سرگذشت من ، شرح حال من استفاده کرد


کلمات دیگر: